depart

/dəˈpɑːrt//dɪˈpɑːt/

معنی: حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن
معانی دیگر: رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از، دور شدن از، منحرف شدن از، (مهجور) عزیمت، رهسپاری

جمله های نمونه

1. depart (from) this life
مردن،(از این جهان) رخت بربستن

2. to depart form tradition
از سنت به دور شدن

3. do not depart form the path of truth and honesty!
از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!

4. you can depart without their license
شما می توانید بدون رخصت آنها عزیمت کنید.

5. the tabriz train will depart from platform no. 4
ترن تبریز از سکوب شماره ی چهار حرکت خواهد کرد.

6. to be loath to depart
نسبت به رفتن بی میل بودن

7. we watched the soldiers depart for the front
ما شاهد رهسپار شدن سربازان به جبهه بودیم.

8. when did christoper columbus depart for america?
کریستف کلمب کی به سوی امریکا حرکت کرد؟

9. The majority of holiday flights depart and arrive on schedule.
[ترجمه گوگل]اکثر پروازهای تعطیلات طبق برنامه حرکت می کنند و می رسند
[ترجمه ترگمان]اکثر پروازه ای تعطیلاتی خارج می شوند و به برنامه می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The train for Cambridge will depart from platform
[ترجمه گوگل]قطار برای کمبریج از سکو حرکت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]قطار کمبریج از سکو خارج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The teachers are not encouraged to depart from the syllabus.
[ترجمه گوگل]معلمان تشویق نمی شوند که از برنامه درسی خارج شوند
[ترجمه ترگمان]معلمان تشویق نمی شوند که از برنامه درسی خارج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I see no reason for us to depart from our usual practice.
[ترجمه گوگل]دلیلی نمی بینم که از رویه معمول خود دور شویم
[ترجمه ترگمان]دلیلی نمی بینم که از تمرین معمولی خودمان خارج شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plane was scheduled to depart at 30.
[ترجمه گوگل]این هواپیما قرار بود ساعت 30 حرکت کند
[ترجمه ترگمان]این هواپیما قرار بود در ساعت ۳۰ صبح حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lipton is planning to depart from the company he founded.
[ترجمه گوگل]لیپتون قصد دارد از شرکتی که تاسیس کرده است جدا شود
[ترجمه ترگمان]Lipton در حال برنامه ریزی برای خروج از شرکتی است که او تاسیس کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We depart from Heathrow at ten o'clock tonight.
[ترجمه گوگل]ما ساعت ده امشب از هیترو حرکت می کنیم
[ترجمه ترگمان] امشب از \"هیترو\" حرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They shook hands all round and prepared to depart.
[ترجمه گوگل]آنها همه با هم دست دادند و آماده رفتن شدند
[ترجمه ترگمان]همه با هم دست دادند و آماده عزیمت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We ought not to depart from that principle.
[ترجمه گوگل]ما نباید از این اصل دور شویم
[ترجمه ترگمان]ما نباید از این اصل حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There is little time to depart from the syllabus.
[ترجمه گوگل]زمان کمی برای خروج از برنامه درسی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]وقت زیادی نداریم که از برنامه syllabus خارج شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The next train to depart from platform 2 is the 30 for London Paddington.
[ترجمه گوگل]قطار بعدی که از سکوی 2 حرکت می کند، 30 به مقصد لندن پدینگتون است
[ترجمه ترگمان]قطار بعدی سکوی شماره ۲ سکوی Paddington لندن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

عازم شدن (فعل)
leave, pull out, repair, depart, be off, set off, set forth, shove off, set forward, start out

رخت بر بستن (فعل)
depart, decamp

راهی شدن (فعل)
go, depart

روانه شدن (فعل)
depart

عزیمت کردن (فعل)
leave, start, depart, resolve

انگلیسی به انگلیسی

• leave, go away; go in a different direction; die
to depart from a place means to leave it.
if you depart from the normal way of doing something, you do something slightly different.
see also departed.

پیشنهاد کاربران

depart 2 ( v ) =to leave your job, e. g. the departing president. He departed his job on December 16.
depart
depart 1 ( v ) ( dɪˈpɑrt ) =to leave a place, especially to start a trip, e. g. Flights for Rome depart from Terminal 3. departure ( n ) ( dɪˈpɑrtʃər )
depart
حرکت کردن، عازم شدن، ترک کردن
جابه جایی
Deport for عازم شدن به سمت
فاصله گرفتن
۱. دور شدن
۲. ترک کردن
۳. روی گرداندن از
۴. تغییر دادن
۵. از بین رفتن
۶. فوت کردن
۷. عازم شدن
تعویض
نادیده گرفته شدن
( کار خود را ) ترک کردن
He departed his job on December 16.
the departing president
the company’s departing chairman
دنبال نکردن
1. جداشدن
separate
1. رهسپار شدن، عازم شدن
2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی
3. Depart from
تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به
4. Depart this life
از دنیا رفتن، جان به جانافرین تسلیم کردن!
خارج شده ایم؛عدول کرده ایم ( معنی حقوقی )
راهی شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس