dress

/ˈdres//dres/

معنی: لباس، لباس پوشاندن، پانسمانکردن، مزین کردن، لباس پوشیدن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، درست کردن موی سر
معانی دیگر: (جامه) پوشیدن، پوشاندن، پوشاک (به ویژه در اشاره به نوع لباس)، (زنانه) پیراهن، لباس یک تکه، آراستن، آذین کردن، آرایش کردن، آماده کردن، (مرغ یا دام ذبح شده را) پاک کردن (پر یا مو کندن و دل و روده را درآوردن)، زمین را شخم کردن و کود دادن، آماده ی کشت کردن، (اسب) قشو کردن، (چرم) به عمل آوردن، (سنگ و چرم و چوب و غیره) صاف کردن و جلا دادن، (سربازان را) به خط کردن، به صف کردن یا شدن، آرایش نظامی، (زخم و غیره) پانسمان کردن، دارو زدن و بستن، زخم بندی کردن، پوشاکی، وابسته به یا برای جامه، پیراهنی، رسمی (در مقابل خودمانی یا غیر رسمی)، لباس رسمی پوشیدن، جامه ی فاخر پوشیدن، جامه ی رسمی، (رویه ی خارجی یا ظاهر هر چیز) نما، پیرایه، سس زدن به، پیراستن

جمله های نمونه

1. dress designer
طراح لباس

2. dress goods
پارچه های لباسی

3. dress in a way that befits your age
لباس جوری بپوش که به سنت بخورد.

4. dress informally for the picnic
برای پیک نیک لباس راحت (غیر رسمی) بپوش.

5. dress material
پارچه ی لباسی

6. dress down
(شدیدا) سرزنش کردن،بازخواست کردن

7. dress one's droddums
(اسکاتلند) کتک زدن

8. dress ship
(کشتی را) پرچم آذین کردن،بر دکل ها و طناب ها پرچم آویختن

9. dress up
1- لباس خوب پوشیدن،شیک و پیک کردن 2- (با آراستن) خوش نما کردن،پیراستن،سر و وضع کسی یا چیزی را بهتر کردن

10. a dress beaded with pearls
پیراهنی که مروارید به آن دوخته اند

11. a dress discolored in the sun
پیراهنی که در اثر آفتاب رنگ رفته شده است

12. a dress occasion
مهمانی (یا مناسبتی) که در آن لباس فاخر می پوشند

13. a dress of silk
پیراهن ابریشمی

14. a dress pattern
الگوی لباس زنانه

15. a dress suit
لباس رسمی

16. a dress that hooks in back
پیراهنی که پشت آن قلاب می شود

17. a dress that sits loosely
پیراهنی که گشاد است

18. a dress with a low neckline
پیراهن دکولته

19. a dress with lace trim
پیراهن زنانه با حاشیه دوزی توری

20. evening dress
لباس شب

21. formal dress
جامه ی رسمی

22. formal dress
لباس رسمی

23. her dress looked horrible
پیراهن او واقعا زشت بود.

24. maternity dress
پیراهن آبستنی

25. that dress is too young for you
آن پیراهن برای تو خیلی جوان نما است (به سن تو نمی خورد).

26. this dress comes in three sizes
این پیراهن در سه اندازه موجود است.

27. this dress is inappropriate for a funeral ceremony
این جامه برای مراسم ختم مناسب نیست.

28. this dress material will wear for years
این پارچه ی پیراهنی سال ها دوام خواهد داشت.

29. to dress a field
مزرعه را آماده ی کشت کردن

30. to dress a store window
ویترین مغازه را آراستن

31. to dress the ranks
نفرات را به صف کردن

32. a blue dress enhanced the beauty of that girl
پیراهن آبی بر زیبایی آن دختر می افزود.

33. a crimson dress
پیراهن قرمز

34. a figure-hugging dress
جامه ی چسبان

35. a plain dress
پیراهن ساده

36. a risqué dress
یک پیراهن جلف

37. a silk dress
پیراهن ابریشمی

38. a wash dress
پیراهن شستنی

39. an indecent dress
پیراهن جلف و زننده

40. an indoor dress
لباس توی خانه

41. bleed and dress out the animal so that no meat would be wasted
خون حیوان را بکش و شکمش را خالی کن تا اینکه گوشت حرام نشود.

42. her red dress extinguished those of all the others
پیراهن قرمز او جامه های دیگران را بی جلوه کرد.

43. her wet dress clung to her weak body
پیراهن خیس او به بدن نحیفش چسبیده بود.

44. the bride's dress was adorned with red and yellow spangles
لباس عروس با پولک های سرخ و زرد تزیین شده بود.

45. the new dress becomes her
پیراهن نو به او می آید.

46. the striped dress exaggerates her shortness
پیراهن خط دار قد او را کوتاه نماتر می کند.

47. what size dress do you wear?
اندازه ی پیراهن شما چیست ؟

48. a dowdy gray dress
پیراهن (زنانه ی) خاکستری و بدقواره

49. a sheer summer dress
پیراهن تابستانی نازک

50. don't splash your dress
پیراهنت را لک نکن.

51. don't touch my dress with your gluey hands!
با دستان چسبناک به لباسم دست نزن !

52. he tried to dress his actions in the livery of patriotism
او سعی کرد به اعمال خود جامه ی میهن دوستی بپوشاند.

53. how does this dress look on me?
آیا این پیراهن به من می آید؟

54. i bought this dress at rustami store's sale
این پیراهن را از حراج فروشگاه رستمی خریدم.

55. i thought her dress was hideous
به نظر من لباس او خیلی زشت بود.

56. a red and white dress
پیراهن قرمز وسفید

57. equipped in the national dress of scotland
ملبس به جامه ی ملی اسکاتلند

58. homa wears a regular-size dress
هما پیراهن اندازه معمولی می پوشد.

59. julie bought herself a dress
جولی برای خودش پیراهنی خرید.

60. julie wore a white dress
جولی یک پیراهن سفید پوشیده بود.

61. rain had plastered her dress to her body
باران پیراهن او را به بدنش چسبانده بود.

62. she took back her dress to her tailor for alteration
پیراهنش را برای تغییر دوباره پیش خیاطش برد.

63. she was wearing a dress with a plunging neckline
پیراهنی با یقه ی چاکدار پوشیده بود.

64. she wore a black dress
پیراهن سیاه پوشیده بود.

65. the design for a dress
الگوی لباس

66. the edges of the dress are laced
کناره های پیراهن دارای نوار توری است.

67. the modesty the queen's dress surprised him
سادگی و بی پیرایگی پیراهن ملکه او را متعجب کرد.

68. the waistband of a dress
بند کمر لباس زنانه

69. iron the wrinkles off your dress
چروک های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.

70. parry was wearing a long dress
پری پیراهن بلندی پوشیده بود.

مترادف ها

لباس (اسم)
thing, attire, rig, clothing, dress, dressing, costume, garb, vest, clobber, gaberdine, vestment

لباس پوشاندن (فعل)
attire, dress

پانسمان کردن (فعل)
dress, bandage

مزین کردن (فعل)
furnish, beset, dress, emboss

لباس پوشیدن (فعل)
tog, dress

ملبس کردن (فعل)
dress

جامه بتن کردن (فعل)
dress

درست کردن موی سر (فعل)
dress

تخصصی

[برق و الکترونیک] سیم آرایی آرایش دقیق سیمهای اتصال در مدار به منظور جلو گیری از تزویج و پسخورد ناخواسته .
[نساجی] لباس - پوشاک
[سینما] آرایش صحنه / صحنه آرایی

انگلیسی به انگلیسی

• one-piece outfit worn by women or girls; clothing, apparel; formal clothes
put on clothing; put clothes onto another person; fall into line; prepare food for cooking; decorate
of clothing or dress; of a formal occasion; requiring formal clothes
a dress is a piece of clothing worn by a woman or girl which covers her body and extends down over her legs.
you can refer generally to the type of clothes that people wear as dress.
when you dress, you put on your clothes; a literary use.
if you dress someone, you put clothes on them.
see also dressed, dressing.
if you dress up, you put on different clothes, in order to make yourself look like someone else or in order to look smarter.
if you dress up something, you try to make it seem more acceptable to other people by altering details of it or presenting it differently.

پیشنهاد کاربران

Sometimes employees dress too casually
گهگاهی کارمندان لباس میپوشند بیش از حد راحتی ( غیررسمی )
dress: لباس
dress ( n ) ( drɛs ) =a piece of women's clothing that is made in one piece and covers the body down to the legs, sometimes reaching to below the knees, or to the ankles
dress
قدیم ها به همچین لباسی می گفتند: �ماکسی�.
پوشیدن
هم یکی از معانی اون هست
dressing معنی سس هم داره بعضی جاها
ببر کردن ؛ بتن کردن جامه و جز آن. پوشیدن جامه.
معنی : سارافون
واژه dress به معنای لباس
واژه dress در حالت کلی به معنای لباس به کار می رود، چه لباس زنانه، چه لباس مردانه. دقت کنید که در این حالت واژه dress به صورت غیر قابل شمارش به کار می رود. مثلا:
formal dress ( لباس رسمی )
...
[مشاهده متن کامل]

فعل dress به معنای لباس پوشیدن
فعل dress به معنای لباس پوشیدن به عمل به تن کردن لباس گفته می شود.
- در حالت ناگذر فعل dress به معنای لباس پوشیدن است. مثلا:
i dressed quickly ( من به سرعت لباس پوشیدم. )
she always dressed entirely in black ( او همیشه تماما لباس سیاه می پوشد. )
- فعل dress در حالت گذرا به معنای به تن کسی لباس پوشاندن است. مثلا:
she dressed the children in their best clothes ( او بهترین لباس های بچه ها را تن آنها کرد. )
واژه dress به معنای لباس زنانه
واژه dress به معنای لباس زنانه یا پیراهن به لباسی گفته می شود که یک تکه و یکسره است و معمولا بدن را تا زانو می پوشاند ( البته بلندتر و کوتاه ترش نیز وجود دارد ) . برخی پیراهن ها کوتاه هستند و برخی تا مچ پا نیز می رسند. پیراهن ها هم با آستین و هم بدون آستین وجود دارند. مثلا:
a long dress ( یک پیراهن بلند )
منبع: سایت بیاموز

dress
هَمریشه با " دُرُست " دَر پارسی .
مانَندِ : لِباس ( کَلباس، جامه ، رَخت ) دُرُست/ دُرُس کَرَدَن.
دَر اِنگِلیسی دَر مینه یِ اِنگارشی به کار رَفته اَست.
پیراهن سر هم زنانه و دخترانه که پا ها را می پوشاند. 🐇🐰
پیراهن دامنی یک تکه - مورد استفاده در مهمانی برای بانوان
لباس دامنی

چیدن غذا در ظرف ، تزیین ظرف غذا
اضافه کردن سس و ادویه به غذا سر سفره ، مثلا زدن سس به پیتزا
dress اگر اسم باشه میشه پیراهن بلند زنانه
dress اگر فعل باشه برای بیان نوع لباس پوشیدن افراد به کار میره مثل:
she dresses formally
she always dresses in black
اما فعل Wear برای بیان پوشیدن یک آیتم لباس به کار میره مثل:
he's wearing a shirt
پوست کندن حیوان پس از ذبح
سارافون لباس یکسره ى زنانه
👗👗 لباس بلند زنانه ، پیراهن
لباس های زنونه
Become ready for sth
e. g Dress for success and figure out
how you need to look to get what you want.
سارافون بلند زنانه
لباس زنانه
پیراهن
پیرن دخترونه ( زنونه )
پیرن زنونه
skirt میشه دامن
سارافون

لباس زنانه

دامن

لباس زنانه بلند که روی پاها را هم میپوشاند
سارافون
( زنانه ) لباس یک تکه
دامن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس