dampen

/ˈdæmpən//ˈdæmpən/

معنی: تعدیل کردن، مرطوب شدن، افسرده شدن، رطوبت پیدا کردن
معانی دیگر: نم دار کردن، نم زدن، نمناک شدن یا کردن، آغار کردن یا شدن، مرطوب کردن یا شدن، ژفیدن، (از شدت و حدت یا حرارت یا نیروی چیزی) کاستن، فرو نشاندن، میراندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dampens, dampening, dampened
(1) تعریف: to make moist.
مترادف: damp, moisten
متضاد: dry
مشابه: bedew, humidify, wet

(2) تعریف: to restrain or depress.
مترادف: curb, depress, restrain, weaken
متضاد: heighten, ignite, raise, whip up
مشابه: abate, chill, deaden, deter, diminish, dull, quench, retard, slacken, slow, stifle

- A major defeat dampened his eagerness.
[ترجمه گوگل] یک شکست بزرگ، اشتیاق او را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] یک شکست بزرگ با اشتیاق او را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: dampener (n.)
• : تعریف: to become moist.
مترادف: moisten
متضاد: dry

جمله های نمونه

1. first dampen the sponge
اول اسفنج را نم دار بکن.

2. the rain didn't even dampen the ground
باران زمین را حتی نم دار هم نکرد.

3. a rise in production costs could dampen our sales
بالا رفتن هزینه ی تولید ممکن است فروش ما را کساد کند.

4. The very things that in the moment dampen our moods can later be sources of intense gratification and delight.
[ترجمه گوگل]همان چیزهایی که در لحظه خلق و خوی ما را تضعیف می کنند، بعداً می توانند منبع لذت و لذت شدید باشند
[ترجمه ترگمان]خیلی چیزها که در آن لحظه، روحیه ما را سست می کنند، بعدا می توانند منبع خشنودی و لذت شدید باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nothing seems to dampen his perpetual enthusiasm.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هیچ چیز از اشتیاق همیشگی او کم نمی کند
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که هیچ چیز از شور و شوق ابدی او dampen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A string of defeats has failed to dampen the team's spirits.
[ترجمه گوگل]شکست های پیاپی نتوانسته روحیه تیم را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]رشته ای از شکست ها نتوانسته است روحیه تیم را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I always dampen shirts before ironing them.
[ترجمه گوگل]من همیشه قبل از اتو کردن پیراهن ها را مرطوب می کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه قبل از اتو کردن لباس ها dampen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. None of the setbacks could dampen his enthusiasm for the project.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از ناکامی ها نتوانست شور و شوق او را برای این پروژه کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها نتوانستند شور و شوق او را برای این پروژه کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The spaceship's jets were fired periodically to dampen a side-to-side pendulum motion that had developed.
[ترجمه گوگل]جت های سفینه فضایی به صورت دوره ای شلیک می شدند تا حرکت آونگی از پهلو به پهلو را که ایجاد شده بود کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]جت فضایی سفینه فضایی به طور دوره ای مورد شلیک قرار گرفت تا یک حرکت به سمت چپ آونگ را تعدیل کند که توسعه داده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She took the time to dampen a washcloth and do her face.
[ترجمه گوگل]او وقت گذاشت تا یک پارچه شستشو را مرطوب کند و صورتش را تمیز کند
[ترجمه ترگمان]اون زمان رو گرفت تا از a ناراحت بشه و صورتش رو پاک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wasn't going to let anything dampen her spirits today.
[ترجمه گوگل]قرار نبود امروز اجازه دهد چیزی روحیه اش را خدشه دار کند
[ترجمه ترگمان]او به هیچ چیز اجازه نمی داد که امروز روحیه خود را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I didn't want to dampen his spirits.
[ترجمه گوگل]نمی خواستم روحیه اش را تضعیف کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم روح او را ناراحت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A delay of two hours did not dampen their enthusiasm .
[ترجمه گوگل]تأخیر دو ساعته از شور و شوق آنها کم نکرد
[ترجمه ترگمان]پس از گذشت دو ساعت، شور و شوق خود را dampen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His equivocal response has done nothing to dampen the speculation.
[ترجمه گوگل]پاسخ مبهم او چیزی برای کاهش حدس و گمان انجام نداده است
[ترجمه ترگمان]واکنش دوپهلو او هیچ کاری نکرده است که این شایعات را تعدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This weather would dampen anyone's enthusiasm for swimming.
[ترجمه گوگل]این آب و هوا شور و شوق هر کسی را برای شنا کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]این آب و هوا شور و شوق هر فرد برای شنا را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

مرطوب شدن (فعل)
dampen, moisten

افسرده شدن (فعل)
dampen, sadden, gloom, despond, languish

رطوبت پیدا کردن (فعل)
dampen

تخصصی

[مهندسی گاز] رطوبت پیداکردن، مرطوب کردن
[نساجی] رطوبت یافتن - مرطوب کردن - نم زدن - نم کشیدن

انگلیسی به انگلیسی

• make damp, moisten, wet; become damp; moderate, depress, discourage, dull; diminish vigor, deaden; soundproof
to dampen something means to make it less lively or intense.
if you dampen something, you make it slightly wet.

پیشنهاد کاربران

1 - مرطوب کردن
make sure you dampen the cloth before cleaning
2 - به معنی خراب کردن، از بین بردن ( ruin ) زمانیکه برای plans یا emotions بکار میره
his negative comments couldn't dampen victor's enthusiasm for the project
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : damp / dampen
اسم ( noun ) : damp / dampness
صفت ( adjective ) : damp
قید ( adverb ) : damply
ژفیدن.
کاهش دادن
خفه کردن. رطوبت پیداکردن
فروکش کردن

بپرس