dare

/ˈder//deə/

معنی: شهامت، بمبارزه طلبیدن، جرات کردن، یارا بودن، مبادرت بکار دلیرانه کردن
معانی دیگر: شهامت داشتن، به خود اجازه دادن، به چالش طلبیدن، هل من مبارز گفتن، روی (انجام عملی را) داشتن، چالش، هل من مبارز گویی، به مبارزه (و غیره)طلبی، ویرجینیا دیر (اولین انگلیسی متولد در امریکا)، یارایی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: dares, daring, dared
• : تعریف: to be courageous enough or reckless enough to do something.
مشابه: adventure, venture

- She dared to tell the truth when everyone else was silent.
[ترجمه El Gringo] او ( مونث ) جرات کرد حقیقت را بگوید، وقتی همه ساکت بودند
|
[ترجمه نیلوفر نیک کار ] هنگامی که همه سکوت کرده بودند, او جرات کرد حقیقت را بگوید.
|
[ترجمه امیرحسین] او ( مونث ) جرات کرد حقیقت را بگوید زمانی که دیگران ساکت بودند
|
[ترجمه گوگل] وقتی همه ساکت بودند جرات کرد حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان] وقتی همه ساکت بودند، جرات نمی کرد حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He would never dare to do the wild and adventurous things his brother did.
[ترجمه مبين] او هرگز جرات انجام کار های وحشیانه و پر ماجرایی که برادرش انجام داد نمی کند
|
[ترجمه گوگل] او هرگز جرات انجام کارهای وحشیانه و ماجراجویانه برادرش را نداشت
[ترجمه ترگمان] هرگز جرات نمی کرد کاره ای وحشیانه و ماجراجو را که برادرش انجام می داد، انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to provoke or challenge (someone) into doing something dangerous or adventurous as a test of courage.
مترادف: challenge, defy
مشابه: provoke, taunt

- The other kids dared him to jump off the bridge.
[ترجمه افشین] بقیه بچه ها او را شانتاژ کردند که از پل بپرد.
|
[ترجمه گوگل] بچه های دیگر او را جرأت کردند که از روی پل بپرد
[ترجمه ترگمان] بقیه بچه ها جرات کردند از روی پل بپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act of daring; challenge.
مشابه: bet, challenge, provocation

- He jumped into the river on a dare.
[ترجمه گوگل] با جسارت به داخل رودخانه پرید
[ترجمه ترگمان] جراتی به خود داد و روی رودخانه جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They knocked on the door of the dilapidated old house as part of a dare.
[ترجمه گوگل] آنها به عنوان بخشی از جرات در خانه قدیمی ویران را زدند
[ترجمه ترگمان] آن ها در خانه خرابه قدیمی را به عنوان بخشی از شجاعت در زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل کمکی ( auxiliary verb )
• : تعریف: (somewhat old-fashioned) to have the courage or audacity to do something (usu. used in the negative or interrogative)

- Do I dare tell her the truth?
[ترجمه گوگل] آیا جرات دارم حقیقت را به او بگویم؟
[ترجمه ترگمان] جرات می کنی حقیقت را به او بگویم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How dare you accuse me of such a thing!
[ترجمه گوگل] چطور جرات کردی من را به چنین چیزی متهم کنی!
[ترجمه ترگمان] چطور جرات می کنی چنین چیزی را به من متهم کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I dare not see you tonight, though I dearly wish it!
[ترجمه گوگل] من جرات نمی کنم امشب تو را ببینم، هر چند که خیلی آرزو دارم!
[ترجمه ترگمان] من جرات نمی کنم امشب شما را ببینم، هر چند که خیلی دلم می خواهد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. how dare you impute such ugly intentions to him
چطور جرئت می کنی چنین نیت های زشتی را به او نسبت بدهی ؟

2. how dare you (he, she, etc. ) !
چطور به خودت (خودش و غیره) اجازه میدهی !

3. i dare say
(به جرات) می توانم بگویم

4. don't you dare to call him fat again!
مبادا دوباره او را ((چاق)) صدا کنی!

5. for a dare
به واسطه ی شرطبندی یا مبارزه طلبی

6. enemy planes didn't dare to tangle with our fleet
هواپیماهای دشمن جرات درگیر شدن با ناوگان ما را نداشتند.

7. he did not dare to breast the party's leader
او جرات نمی کرد در مقابل رهبر حزب شاخ و شانه بکشد.

8. he did not dare to express his dissatisfaction with the condition of the country
جرات نمی کرد نارضایتی خود را از وضع کشور علنا بیان کند.

9. he did not dare to thwart the whims of the king
او جرات نکرد که با هوس های سلطان مخالفت کند.

10. He wanted to ask her, but he didn't dare.
[ترجمه گوگل]می خواست از او بپرسد، اما جرات نکرد
[ترجمه ترگمان]او می خواست از او سوال کند، اما جرات نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How dare you lay a finger on him?
[ترجمه حمیدرضا جمالی] چطور جرات کردی دست روش دراز کنی؟
|
[ترجمه گوگل]چطور جرات کردی روی او انگشت بگذاری؟
[ترجمه ترگمان]چطور جرات می کنی یه انگشت بهش بزنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do you dare to go topless on the beach?
[ترجمه گوگل]آیا جرات دارید در ساحل برهنه بروید؟
[ترجمه ترگمان]جرات می کنی تو ساحل لخت بری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't you dare come back again!
[ترجمه گوگل]جرات نکن دوباره برگردی!
[ترجمه ترگمان]جرات نداری دوباره برگردی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wonder if he dare stand up to his boss.
[ترجمه arh616] دارم فکر میکنم که آیا او جرئت ایستادن مقابل رئیسش را دارد
|
[ترجمه گوگل]نمی دانم آیا او جرات دارد در مقابل رئیسش بایستد
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چطور جرات می کند جلوی رئیسش بایستد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. How dare you make personal remarks!
[ترجمه گوگل]چقدر جرات دارید اظهارات شخصی کنید!
[ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی حرف شخصی بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شهامت (اسم)
bounty, animosity, pluck, dare, daring

بمبارزه طلبیدن (فعل)
dare, defy, oppugn, challenge

جرات کردن (فعل)
dare

یارا بودن (فعل)
dare

مبادرت بکار دلیرانه کردن (فعل)
dare

انگلیسی به انگلیسی

• venture, attempt, daring act; challenge
venture, have courage to do something difficult or dangerous; challenge someone to do something difficult or dangerous
if you do not dare to do something, you lack the courage to do it.
if you dare someone to do something, you challenge them to prove they are not frightened of doing it.
a dare is a challenge to do something dangerous or frightening.
see also daring.
you say `dare i say it' when you know that what you are going to say will upset or disappoint someone.
you say `don't you dare' when you are angrily telling someone not to do something.
you say `i dare say' to show that you think something is probably true. the form daresay is also used in writing.

پیشنهاد کاربران

جرات داشتن
مثال: She didn't dare to speak up in front of the intimidating crowd.
او جرات نکرد که در مقابل جمعیت ترسناک حرف بزند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
risk, hazard, make bold, presume, venture
- challenge, defy, goad, provoke, taunt, throw down the gauntlet
جرات کردن، جسارت داشتن
یارا بودن، جرات کردن، مبادرت به کار دلیرانه کردن، به مبارزه طلبیدن، شهامت، یارایی، علوم نظامی: جرات کردن
?do you dare
جرات داری؟
I dare say
به جرات میتونم بگم. . .
How you dare?
چطور جرئت میکنی؟
از متن اهنگ mic drop *
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dare
✅️ اسم ( noun ) : dare / daring
✅️ صفت ( adjective ) : daring
✅️ قید ( adverb ) : daringly
چالش
جرات داشتن
شهامت داشتن:be brave enough
پُردِلیدَن.
تاج یا هر ساختار شبه به آن
don't you dare go out without me
غلط میکنی بدون من بیرون بری
نکته:
don't you dare = you, don't dare
به چالش کشیدن کسی
playing truth or dare : جرات حقیقت بازی کردن
dare somebody to do something
کسی را شیر کردن یا شجاعت انجام کاری را به کسی دادن.
شیرکردن ، دلیرکردن
The older brother dared them
to go close to the cage
به چالش کشیدن he dares his student to dream big
جرات کسی را امتحان کردن
شجاع بودن
دلیر بودن
قوی بودن
Be brave enough
آماده بودن ( در بعضی مواقع این معنیو میده )
شهامت داشتن
How dare you !!
چطور جرئت میکنی !!!
یکی از افعال کمکی است .
اصطلاح Don't you dare!
این کار را نکن!
حتی فکرشم نکن!
شهامت داشتن
جرات کردن
Don't you dare do sth:
( گفتاری ) دیگه نبینم. . .
Collins:👇👇👇👇
If you say to someone `don't you dare' do something, you are telling them not to do it and letting them know that you are angry. [SPOKEN]
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: Hey, you bastard, don't you dare try and justify what you're doing!
هی تو حرومزاده، دیگه نبینم سعی کنی و کارت رو توجیه کنی.

جرات کردن
جرات کردن، شهامت داشتن
Are midoonam
Bache gonah dare
Shostamesh mesle barf shod
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس