dazed

/ˈdeɪz//deɪz/

معنی: خیره، ژولیده
معانی دیگر: گیج کردن، خیرگی، (دراثرضربت یا سرما ویا نور زیادوغیره)

جمله های نمونه

1. the news of my father's death dazed me
خبر مرگ پدرم مرا منگ کرد.

2. the blow he received on the head dazed him for a while
ضربه ای که به سرش وارد شد تا مدتی او را گیج کرد.

3. The splendor of the palace dazed him.
[ترجمه گوگل]شکوه قصر او را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان]شکوه کاخ او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After the accident John was dazed.
[ترجمه گوگل]بعد از تصادف جان گیج شد
[ترجمه ترگمان]بعد از تصادف، جان گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dazed survivors staggered from the wreckage.
[ترجمه گوگل]بازماندگان مات و مبهوت از لاشه هواپیما تلوتلو خوردند
[ترجمه ترگمان]بازمانده های Dazed از لاشه هواپیما به لرزه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The blow on the head dazed him for a moment.
[ترجمه گوگل]ضربه ای که به سرش وارد شد برای لحظه ای او را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان]ضربه سر لحظه ای او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His dazed eyes stare at the eels, which still writhe and entwine.
[ترجمه گوگل]چشمان مات و مبهوتش به مارماهی ها خیره می شود که هنوز می پیچند و در هم می پیچند
[ترجمه ترگمان]چشمان مبهوت او به مارماهی خیره می شود که هنوز به خود می پیچید و درهم می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jimmy was still dazed by the blow to his head.
[ترجمه گوگل]جیمی هنوز از ضربه ای که به سرش وارد شده بود گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]جیمی هنوز گیج و مبهوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked dazed as he spoke to reporters, managing only a weak smile.
[ترجمه گوگل]او هنگام صحبت با خبرنگاران مبهوت به نظر می رسید و فقط لبخند ضعیفی را مدیریت می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی با خبرنگار صحبت می کرد گیج به نظر می رسید، و تنها لبخند ضعیفی بر لب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked dazed and frightened.
[ترجمه گوگل]گیج و ترسیده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I still felt a little dazed.
[ترجمه گوگل]هنوز کمی احساس گیجی می کردم
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس گیجی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were dazed but did not seem to be badly hurt.
[ترجمه گوگل]آنها مات و مبهوت بودند، اما به نظر نمی رسید آسیب جدی دیده باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها گیج بودند، اما به نظر نمی رسید که آسیب بدی دیده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She stood dazed and weak-kneed beside the coffin.
[ترجمه گوگل]گیج و زانو ضعیف کنار تابوت ایستاد
[ترجمه ترگمان]او گیج و بی حال در کنار تابوت ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At the end of the interview I was dazed and exhausted.
[ترجمه گوگل]در پایان مصاحبه من گیج و خسته بودم
[ترجمه ترگمان]در پایان مصاحبه من گیج و کوفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Survivors waited for the rescue boats, dazed and frightened.
[ترجمه گوگل]بازماندگان گیج و وحشت زده منتظر قایق های نجات بودند
[ترجمه ترگمان]زنده موندن برای قایق های نجات، گیج و سردرگم منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

انگلیسی به انگلیسی

• stunned, stupefied; extremely confused and unable to think clearly as a result of a shock; in a condition of being mentally numb

پیشنهاد کاربران

unable to think clearly
گیج
گیج و منگ
unable to think becease of a shock
گیج، شوکه
حالتی که شخص نمی تواند خوب فکر کند.
بهت زده

بپرس