decipher

/dəˈsaɪfər//dɪˈsaɪfə/

معنی: کشف کردن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر
معانی دیگر: رمز گشایی کردن، کشف رمز کردن، (خط ناخوانا یا متون قدیمی یا زبان های ناشناخته) خواندن، سردرآوردن، (از ریشه ی عربی)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deciphers, deciphering, deciphered
مشتقات: decipherable (adj.), decipherability (n.), decipherer (n.)
(1) تعریف: to convert from a coded form to ordinary language; decode.
مترادف: decode
متضاد: cipher, encipher
مشابه: construe, interpret

(2) تعریف: to interpret or comprehend (a piece of language) despite difficulties such as obscurity of style or bad handwriting.
مترادف: construe, interpret
مشابه: comprehend, read, understand, unravel

جمله های نمونه

1. to decipher a code
کلید رمز چیزی را پیدا کردن،رمز را گشودن

2. archeologists tried to decipher the stone engravings
باستان شناسان کوشیدند سنگ نبشته ها را بخوانند.

3. i could not decipher his real intention
نتوانستم منظور واقعی او را دریابم.

4. I can't decipher what is inscribed on the pillar.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم آنچه را که روی ستون نوشته شده است رمزگشایی کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم چیزی را که روی ستون نوشته شده کشف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Historians are trying to decipher the meaning of the documents.
[ترجمه گوگل]مورخان در تلاش برای رمزگشایی معنای اسناد هستند
[ترجمه ترگمان]مورخان در تلاشند تا معنای اسناد را کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. P. S. I hope you can decipher my scrawl!
[ترجمه Bkaheh] توضیح: امیدوارم بتوانید خط خرچنگ قورباغه من را بخوانید.
|
[ترجمه گوگل]P S امیدوارم بتوانید از خط من رمزگشایی کنید!
[ترجمه ترگمان]توضیح در توضیح امیدوارم که خط خرچنگ من را کشف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She studied the envelope, trying to decipher the handwriting.
[ترجمه گوگل]او پاکت نامه را مطالعه کرد و سعی کرد دست خط را رمزگشایی کند
[ترجمه ترگمان]او پاکت را بررسی کرد و سعی کرد دست خطش را کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The signature was smudged and impossible to decipher.
[ترجمه گوگل]امضا لکه شده بود و رمزگشایی آن غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]امضای آن لکه لکه شده بود و محال بود بتوان آن را کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She couldn't decipher it in the pitch black.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست آن را در تاریکی رمزگشایی کند
[ترجمه ترگمان]نمی توانست آن را در قیر سیاه فاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The more you try to decipher the more confusing it becomes.
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر سعی کنید رمزگشایی کنید، گیج کننده تر می شود
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر تلاش کنید ابهام بیشتری را کشف کنید، بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those Hansard writers could decipher the Rosetta stone in their spare time.
[ترجمه گوگل]آن نویسندگان هنسار می توانستند سنگ روزتا را در اوقات فراغت خود رمزگشایی کنند
[ترجمه ترگمان]آن نویسندگان Hansard می توانند سنگ رز تا را در وقت اضافی کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They had not learned to decipher that terrible handwriting of human destiny, illness and death.
[ترجمه گوگل]آنها یاد نگرفته بودند که دستخط وحشتناک سرنوشت انسان، بیماری و مرگ را رمزگشایی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها یاد نگرفته بودند که خط وحشتناک سرنوشت بشر، بیماری و مرگ را کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have to decipher these other natives of the forest if we want to understand the landscape.
[ترجمه گوگل]اگر بخواهیم منظره را درک کنیم، باید این دیگر بومیان جنگل را رمزگشایی کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم این منظره را درک کنیم، باید این natives از جنگل را رمزگشایی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no way we can decipher properly the individual contributions that different pairs of atoms make to the total atomic distribution.
[ترجمه گوگل]به هیچ وجه نمی‌توانیم سهم‌های جداگانه‌ای را که جفت‌های مختلف اتم در توزیع کل اتم می‌کنند به درستی رمزگشایی کنیم
[ترجمه ترگمان]هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم به درستی مشارکت های فردی را که جفت های مختلف اتم ها به توزیع اتمی کلی تبدیل می کنند، کشف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Illiterate people may be able to recognize and decipher signs.
[ترجمه گوگل]افراد بی سواد ممکن است قادر به تشخیص و رمزگشایی علائم باشند
[ترجمه ترگمان]افراد Illiterate ممکن است قادر به تشخیص و رمزگشایی علایم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشف کردن (فعل)
spot, find, detect, discover, find out, figure out, uncover, decipher, decode

کشف رمز نمودن (فعل)
decipher

گشودن سر (فعل)
decipher

فاش کردن سر (فعل)
decipher

تخصصی

[کامپیوتر] فاش کردن ؛ سرگشودن سر
[ریاضیات] کشف رمز نمودن، از رمز خارج کردن

انگلیسی به انگلیسی

• decode; interpret
if you decipher a piece of writing, speech, or coded information, you work out what it says, even though it is difficult to read or understand.

پیشنهاد کاربران

رمز گشایی کردن
فهمیدن
پی بردن
به کنه چیزی پی بردن
برملا کردن
دریافتن
شناختن/ درک کردن
دریافت
If you decipher a piece of writing or a message, you work out what it says, even though it is very difficult to read or understand.
Discover or figure out sth
رمزگشایی کردن - سر در آوردن ( از چیزی پیچیده )
verb
[ obj] :
to find the meaning of ( something that is difficult to read or understand )
◀️decipher [=decode] a secret message
◀️The ancient scrolls were recently deciphered. [=translated]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️We spent hours trying to decipher [=figure out] the lyrics to the song.
◀️I couldn't decipher his sloppy handwriting.

decipher ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: رمزگشایی کردن
تعریف: تبدیل کردن متن رمز به متن آشکار با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم رمزنگاری و کلید
Deciphering the code requires an expert
سر در آوردن
شناسایی کردن
دریافتن

بپرس