defiant

/dəˈfaɪənt//dɪˈfaɪənt/

معنی: جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء
معانی دیگر: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: defiantly (adv.)
• : تعریف: characterized by a bold disregard or contempt for authority or opposition; refusing to obey.
مترادف: insubordinate
متضاد: cooperative, submissive
مشابه: contemptuous, contumacious, disobedient, intractable, mutinous, rebel, rebellious, recalcitrant, resistant, revolting, ungovernable

- Upon hearing of the new regulations, the defiant workers went on strike.
[ترجمه احمد قربانی] با شنیدن مقررات جدید، کارگران سرکش دست به اعتصاب زدند.
|
[ترجمه گوگل] کارگران سرکش با شنیدن مقررات جدید دست به اعتصاب زدند
[ترجمه ترگمان] با شنیدن مقررات جدید، کارگران مخالف اعتصاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His defiant behavior toward the guards resulted in severe punishment.
[ترجمه ف. فریدونی] رفتار گستاخانه او در مقابل نگهبانان، منجر به مجازات شدید اش شد!
|
[ترجمه احمد قربانی] رفتار سرکش او با نگهبانان منجر به مجازات شدید شد.
|
[ترجمه گوگل] رفتار سرکش او با نگهبانان منجر به مجازات شدید شد
[ترجمه ترگمان] رفتار defiant نسبت به نگهبانان منجر به مجازات شدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Defiant writers published their works outside their country.
[ترجمه ف. فریدونی] نویسندگان جسور، آثارشان را در خارج کشور منتشر کردند!
|
[ترجمه احمد قربانی] نویسندگان سرکش آثار خود را در خارج از کشورشان منتشر کردند.
|
[ترجمه گوگل] نویسندگان سرکش آثار خود را در خارج از کشورشان منتشر کردند
[ترجمه ترگمان] نویسندگان Defiant آثار خود را در خارج از کشور منتشر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they wanted him to repent but he was defiant to the end
از او خواستند که اظهار ندامت کند ولی او تا آخر سرسختی کرد.

2. "I refuse to be manipulated" the defiant young woman told her father.
[ترجمه گوگل]زن جوان سرکش به پدرش گفت: «من از دستکاری امتناع می‌کنم»
[ترجمه ترگمان]این زن جوان با سرسختی به پدرش گفت: \"من امتناع نمی کنم\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Professor Carlyle was defiant of any attempt to disprove his theory.
[ترجمه گوگل]پروفسور کارلایل از هرگونه تلاشی برای رد نظریه خود سرپیچی کرد
[ترجمه ترگمان]پروفسور Carlyle از هرگونه کوششی برای رد کردن تئوری او خودداری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Defiant of everyone, the addict refused to be helped.
[ترجمه گوگل]معتاد با سرکشی از همه، حاضر به کمک نشد
[ترجمه ترگمان]به هر حال، فرد معتاد از کمک کردن خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Despite the criticisms, she remained defiant.
[ترجمه سید حمیدرضا عباسی] علی رغم انتقادات، او یک دندگی می کرد.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم انتقادها، او سرکشی کرد
[ترجمه ترگمان]با وجود انتقادات، او همچنان جسور باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The players are in defiant mood as they prepare for tomorrow'sgame.
[ترجمه گوگل]بازیکنان در حالی که برای بازی فردا آماده می شوند روحیه سرکشی دارند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان در حالت defiant هستند و برای فردا آماده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Billy continued to stand there, mute and defiant.
[ترجمه گوگل]بیلی همچنان در آنجا ایستاده بود، لال و سرکش
[ترجمه ترگمان]بیلی همچنان در همان جا ایستاده بود، ساکت و جسور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Prime Minister was in defiant mood in the House of Commons yesterday.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر دیروز در مجلس عوام روحیه سرکشی داشت
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر دیروز در مجلس عوام در وضعیت defiant بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sacked workers were in defiant mood as they entered the tribunal.
[ترجمه گوگل]کارگران اخراج شده در بدو ورود به دادگاه روحیه سرکشی داشتند
[ترجمه ترگمان]کارگران اخراج شده در حالی که وارد دادگاه می شدند در حالت defiant بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a bold and defiant little boy.
[ترجمه گوگل]او پسر کوچک جسور و سرکشی بود
[ترجمه ترگمان]اون یه پسر شجاع و جسور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They hurled defiant taunts at the riot police, who responded in kind.
[ترجمه گوگل]آنها به پلیس ضد شورش طعنه زدند و پلیس نیز به همین ترتیب پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]آن ها به پلیس شورش که به نوعی عکس العمل نشان می دادند، ناسزا می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The terrorists sent a defiant message to the government.
[ترجمه گوگل]تروریست ها پیامی سرکش به دولت ارسال کردند
[ترجمه ترگمان]تروریست ها یک پیام جسورانه به دولت فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had a slightly defiant air.
[ترجمه گوگل]او هوای کمی سرکشی داشت
[ترجمه ترگمان]او کمی حالت تدافعی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She looked at him with a defiant air.
[ترجمه گوگل]با هوای سرکشی به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با حالتی جسورانه به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mason cuts a battered but defiant figure.
[ترجمه گوگل]میسون یک چهره کتک خورده اما سرکش را قطع می کند
[ترجمه ترگمان]می سون قیافه ای درهم و درهم شکسته به خود گرفت و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Many defiant children are also unusually clever; figuring out ways to defeat your most sophisticated arguments.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان سرکش نیز به طور غیرعادی باهوش هستند پیدا کردن راه هایی برای شکست دادن پیچیده ترین استدلال های خود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان جسور به طور غیر معمول هوشمندانه هستند؛ به دنبال راه هایی برای شکست دادن most استدلال های شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Some defiant children are very shy.
[ترجمه گوگل]برخی از کودکان سرکش بسیار خجالتی هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان جسور خیلی خجالتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. "Nothing is going to change," said a defiant Miller after his trial.
[ترجمه گوگل]میلر سرکش پس از محاکمه گفت: "هیچ چیز تغییر نخواهد کرد "
[ترجمه ترگمان]یک میلر مبارز پس از محاکمه گفت: \" هیچ چیز تغییر نخواهد کرد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

مبارز (صفت)
adversary, combatant, fighting, defiant, combative

خیره چشم (صفت)
defiant, insolent, impudent, cocky, graceless, cocksy, cynic, cynical

بدگمان (صفت)
defiant, suspicious, distrustful, mistrustful

بی اعتناء (صفت)
defiant, inobservant

انگلیسی به انگلیسی

• resisting, opposing, disobedient
if you are defiant, you refuse to obey someone or you ignore their disapproval of you.

پیشنهاد کاربران

resisting, audacious, bold, daring, disobedient, insolent, insubordinate, mutinous, provocative, rebellious
مخالف
بی اعتنا، بدگمان، جسور، مظنون، مبارز، معاند
مقاوم، سرسخت
یک دنده و لج باز
سر دنده قوز افتادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : defy
اسم ( noun ) : defiance
صفت ( adjective ) : defiant
قید ( adverb ) : defiantly
سرکشی کردن
سرباز زدن ( از انجام کاری )
سرکش - بی پروا - جسور - یاغی - اهل شورش و تمرد - قُد - خیره چشم
defy. سرپیچی کردن
defiance سرپیچی
defiant. ؟ ( مخالف ، لجباز )
- بی اعتنا/جسور/پُررو
لجباز. مخالف. اهل دعوا
she was in a defiant mood
قُد و گستاخ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس