descend

/dəˈsend//dɪˈsend/

معنی: فرود امدن، پیاده شدن، فروکش کردن، سرازیر شدن، نزول کردن، پایین رفتن، پایین امدن
معانی دیگر: (از جای بالاتر به جای پایین تر رفتن) پایین رفتن، فرود آمدن، هبوط کردن، به زیر رفتن، سیر نزولی کردن (از گذشته به حال یا از جلال به پستی یا از کلیات به جزئیات و غیره)، سرازیر شدن یا بودن، زیر سوی بودن، زیر راستا بودن، فروسوی بودن، شیب داشتن، (معمولا با فعل: to be) از نسل یا تخمه ی ... بودن، سرچشمه گرفتن از، (از طریق وراثت و غیره) رسیدن به، (با: to) تن در دادن به، افتادن به (مثلا روزگار بد)، به خود هموار کردن، (با: on یا upon) برکسی نازل شدن (مثل اجل معلق)، سرکسی خراب شدن (مثل مهمان ناخوانده)، سرکسی ریختن، یورش بردن، فرا رسیدن، (نجوم) به سوی افق حرکت کردن، افول کردن، فرو شدن، (موسیقی) به گام زیرین رفتن

جمله های نمونه

1. i will never descend myself to your level!
هرگز خودم را به سطح تو پایین نخواهم آورد!

2. If we let the air out of a balloon, it will have to descend.
[ترجمه گوگل]اگر هوا را از بالون خارج کنیم، باید پایین بیاید
[ترجمه ترگمان]اگر هوا را از بالون بیرون ببریم، باید پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pilot, thinking his plane was in peril, descended quickly.
[ترجمه گوگل]خلبان که فکر می کرد هواپیمایش در خطر است، به سرعت فرود آمد
[ترجمه ترگمان]خلبان که فکر می کرد هواپیما در خطر است، به سرعت پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once.
[ترجمه گوگل]النور که می‌دانست معشوقه‌اش ته پله‌ها منتظر است، فوراً پایین آمد
[ترجمه ترگمان]الی نور که داشت پایین پله ها منتظر بود، فورا پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is easier to descend than to ascend.
[ترجمه محمد م] نزول کردن ساده تر از صعود کردن است
|
[ترجمه بنیامین رئوف] ضرب المثل: سقوط کردن آسان تر از صعود کردن است.
|
[ترجمه گوگل]پایین آمدن آسانتر از صعود است
[ترجمه ترگمان]پایین رفتن از بالا رفتن آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If a prisoner is badly treated, he may descend to violence.
[ترجمه گوگل]اگر با یک زندانی بد رفتار شود، ممکن است به خشونت کشیده شود
[ترجمه ترگمان]اگر متهم به شدت با او رفتار شود، ممکن است به خشونت متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sorry to descend on you like this, but we had no time to phone.
[ترجمه الهام] ببخشید که این طور سرتون خراب شدیم ( به عنوان مهمان ناخوانده ) اما وقت برای تلفن کردن نداشتیم.
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که اینطور به شما نازل می‌شوم، اما وقت تلفن نداشتیم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این کار را کردم، اما وقت برای تلفن نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At Christmas the family descend on the house bearing gifts.
[ترجمه گوگل]در کریسمس، خانواده با هدایایی به خانه می روند
[ترجمه ترگمان]در کریسمس خانواده با هدایایی از خانه پایین آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All living creatures are thought to descend from an organism that came into being three billion years ago.
[ترجمه گوگل]تصور می شود که همه موجودات زنده از ارگانیسمی هستند که سه میلیارد سال پیش به وجود آمده است
[ترجمه ترگمان]تمام موجودات زنده در فکر فرو رفتن از یک موجود زنده ای هستند که سه میلیارد سال قبل بوجود امده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Millions of tourists descend on the area every year.
[ترجمه سامان] سالانه میلیون ها گردشگر به این منطقه سفر می کنند.
|
[ترجمه گوگل]سالانه میلیون ها گردشگر به این منطقه می روند
[ترجمه ترگمان]سالانه میلیونها گردشگر وارد این منطقه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Soon afterwards, the balloon began to descend and it landed near an airfield.
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از آن، بالون شروع به پایین آمدن کرد و در نزدیکی یک فرودگاه فرود آمد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که بالن به زمین افتاد و کنار یک فرودگاه فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our plane started to descend.
[ترجمه گوگل]هواپیمای ما شروع به فرود کرد
[ترجمه ترگمان]هواپیما شروع به پایین رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She would never descend to baseness.
[ترجمه گوگل]او هرگز به پستی فرود نمی آید
[ترجمه ترگمان]هرگز به پستی و پستی سقوط نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We're not going to descend to such methods.
[ترجمه گوگل]ما به چنین روش هایی نخواهیم رفت
[ترجمه ترگمان]ما از این روش ها پایین نمی رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Other people may gossip, but don't descend to their level.
[ترجمه گوگل]افراد دیگر ممکن است شایعات کنند، اما به سطح آنها نزول نکنید
[ترجمه ترگمان]مردم دیگر ممکن است شایعه پراکنی کنند، اما به سطح آن ها تنزل نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The plane began to descend.
[ترجمه گوگل]هواپیما شروع به فرود کرد
[ترجمه ترگمان]هواپیما فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If you insult him back, you descend to his level.
[ترجمه فرخنده] اگر بهش توهین کنی ارزش خودت کم میشه
|
[ترجمه گوگل]اگر به او توهین کنید، به سطح او نزول می کنید
[ترجمه ترگمان]اگه بهش توهین کنی، به سطح اون پایین میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Having discussed the matter in general,we can now descend to details.
[ترجمه گوگل]پس از بحث کلی در مورد این موضوع، اکنون می توانیم به جزئیات برویم
[ترجمه ترگمان]پس از بحث درباره این موضوع، اکنون می توانیم به جزئیات بپردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرود امدن (فعل)
alight, ground, land, come down, descend, shore

پیاده شدن (فعل)
alight, land, descend, disembark

فروکش کردن (فعل)
alight, subside, ebb, come down, descend, flow down, lower, go down, fall away

سرازیر شدن (فعل)
descend, be turned upside down, slant, slope, steepen

نزول کردن (فعل)
come down, descend, sink

پایین رفتن (فعل)
come down, descend, go down

پایین امدن (فعل)
dip, descend, fall

تخصصی

[حقوق] به ارث رسیدن
[نساجی] نزول کردن - پایین آمدن
[آب و خاک] کاهش، نزول کردن

انگلیسی به انگلیسی

• go down; be handed down (from generation to generation); lower oneself morally
if you descend or if you descend something, you move downwards; a formal use.
if silence or unhappiness descends on people or places, it occurs or starts to affect them; a literary use.
if people descend on a place, they arrive suddenly.
if you descend to something, you behave in a way that is considered unworthy of you.
see also descended, descending.

پیشنهاد کاربران

فرود آمدن، پایین رفتن
از خاندانِ [. . . ] بودن
1. formal
to move from a higher level to a�lower�one�
OPP�:ascend
�Our plane started to descend.
2. literary
�if� darkness, �silence, a feeling etc �descends, it
becomes dark etc or you start to feel something, especially suddenly
Resource: longman dictionary
کم کردن/کاهش دادن ارتفاع
descend ( v ) ( dɪˈsɛnd ) e. g. The plane began to descend. descent 1 ( n ) ( dɪˈsɛnt ) =an action of coming or going down, e. g. The plane began its descent to JFK.
descend
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : descend
اسم ( noun ) : descent / descension
صفت ( adjective ) : descending
قید ( adverb ) : _
سرازیر شدن
رفتن
سکندری خوردن - سقوط کردن - لغزیدن
به معنی: پایین رفتن در جمله زیر
when the water level was high, the user needed only to descend a few steps to reach it.
سرچشمه گرفتن
به جا ماندن
Be descend from یعنی پایین میاد از ( شجرنامه ) فلانی
It is more usual to say GO DOWN
همخوانوادش descent که بیش تر معنی going down رو میده
Descend from به ارث رسیدن، derive from
سایه افکندن ( روی چیزی یا جایی )
حرکت یا سقوط به سمت پایین
حمله ناگهانی را انجام دادن
خیشاوندی خونی با جد معلوم و معین
پسرفت کردن
Be descend from از تبار. . . بودن، از نسل. . . بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس