desire

/dəˈzaɪər//dɪˈzaɪə/

معنی: مقصود، مراد، مرام، ارزو، طلب، میل، خواهش، خواست، ارمان، کام، میل داشتن، ارزو کردن، تمایل داشتن، خواستن
معانی دیگر: آرزو کردن، آرزومند (چیزی) بودن، میل شدید داشتن، طلب کردن، طالب بودن، درخواست کردن، یازیدن، (از نظر جنسی) خواستن، میل جنسی داشتن به، شهوت ورزیدن، کشش جنسی، اشتهای جنسی، خواست (شدید)، بویه، خواستاری، علاقه، خواسته، (چیز یا شخص) مورد درخواست و میل

جمله های نمونه

1. desire in contradistinction to lust
میل در مقایسه با شهوت

2. the desire to surpass animated hassan's efforts to continue his education
میل برتری جویی،حسن را برانگیخت که تحصیلات خود را ادامه دهد.

3. a keen desire
میل شدید

4. a vague desire for change
یک آرزوی نامشخص برای تغییر

5. hence the desire to influence public opinion
لذا میل به تحت تاءثیر قرار دادن افکار عمومی

6. hot with desire
دستخوش آتش شهوت

7. man's inborn desire to fly
میل درونی بشر به پرواز

8. my life-long desire
آرزوی تمام عمر من

9. our double-barreled desire is to buy products that are inexpensive and good
خواست دوگانه ی ما آن است که محصولات ارزان و خوب بخریم.

10. whim and desire
ریژوکام

11. does your grace desire tea?
عالیجناب آیا چای میل دارید؟

12. he did not desire to be pinnacled, but rather preferred to lead an ordinary life
میل نداشت که او را به عرش برسانند بلکه بیشتر می خواست دارای یک زندگی عادی باشد.

13. i have no desire to see her
علاقه ای به دیدار او ندارم.

14. the groom's passionate desire to possess the bride
میل شدید داماد نسبت به تصاحب عروس

15. to curb a desire
خواسته ای را مهار کردن

16. to fulfill a desire
آرزویی را برآوردن

17. he repeated his country's desire for friendly relations with all neighboring countries
او تمایل کشور خود را برای برقراری روابط دوستانه با همه ی کشورهای همجوار تکرار کرد.

18. learn modesty if you desire perfection
افتادگی آموز اگر طالب فضلی

19. nothing could quench his desire for learning
هیچ چیزی نمی توانست میل او به دانش را اقناع کند.

20. that event satiated his desire for revenge
آن رویداد میل او را برای انتقام گیری اقناع کرد.

21. to fulfill the heart's desire
کام دل گرفتن

22. through street demonstrations people expressed their desire for more freedom
مردم از طریق تظاهرات خیابانی میل خود را نسبت به آزادی بیشتر ابراز کردند.

23. be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)
(عامیانه) سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن

24. defeat dulled the sharp edge of his desire
شکست،لبه ی تیز اشتیاق او را کند کرد.

25. his mind was torn between duty and desire
وظیفه و شهوت فکر او را در دو جهت مخالف می کشید.

26. out of the shot and danger of desire
(شکسپیر) خارج از محدوده و مخاطره ی حوایج

27. Desire causes suffering because it can never be completely gratified.
[ترجمه امیررضا محمدی] زیاده خواهی باعث رنج میشود چون حسی سیری ناپذیر است
|
[ترجمه گوگل]میل باعث رنج می شود زیرا هرگز نمی توان آن را به طور کامل ارضا کرد
[ترجمه ترگمان]میل درد موجب رنج کشیدن می شود، زیرا هرگز نمی تواند کاملا ارضا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Her interest in politics began to overshadow her desire to be a poet.
[ترجمه گوگل]علاقه او به سیاست شروع به تحت الشعاع قرار دادن اشتیاق او برای شاعر شدن کرد
[ترجمه ترگمان]علاقه او به سیاست، تمایل او به شاعر بودن را تحت الشعاع قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He has expressed a desire to see you.
[ترجمه گوگل]او برای دیدن شما ابراز تمایل کرده است
[ترجمه ترگمان]او تمایل خود را برای دیدن شما ابراز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Therefore, if you desire love, try to realize that the only way to get love is by giving love, that the more you give, the more you get.
[ترجمه امیررضا محمدی] بنابراین اگر خواهان عشق هستید متوجه ان باشید که تنها راه بدست اوردن عشق عشق ورزیدن است هرچه قدر پول بدهی همان قدر اش میخوری
|
[ترجمه hasechi] پس متوجه باش که اگه میخوای بهت عشق بورزن باید عشق بورزی. هرچقدر بیشتر بدی بیشتر هم دریافت میکنی.
|
[ترجمه سهیل] از این رو، اگر هوای رسیدن به عشق را دارید، این را باور کنید که تنها راه گرفتن عشق، نثار کردن آن است، از هر دست که بدهی از همان دست پس می گیری؛
|
[ترجمه گوگل]بنابراین، اگر میل به عشق دارید، سعی کنید بفهمید که تنها راه رسیدن به عشق، عشق ورزی است، که هر چه بیشتر ببخشید، بیشتر به دست می آورید
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اگر شما عشق را دوست دارید، سعی کنید درک کنید که تنها راه رسیدن به عشق با دادن عشق است، که هرچه بیشتر بدهید، هرچه بیشتر به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقصود (اسم)
meaning, object, end, objective, desire, aim, purpose, intention, goal, hanker, craving

مراد (اسم)
meaning, end, wish, desire, aim, purpose, intention, idea

مرام (اسم)
wish, desire, aim, intent, program, ideology, platform, principles, tenet, outlook

ارزو (اسم)
wish, appetence, appetency, desire, will, aspiration, ambition, wishing, appetite, ideal

طلب (اسم)
wish, desire, call, appeal, request, demand, search, quest

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

خواهش (اسم)
wish, desire, will, request, asking, begging, prayer

خواست (اسم)
wealth, wish, disposition, desire, will, request, demand, temptation, volition, eagerness, want, asset, property, tenure, desideratum

ارمان (اسم)
desire, ideal

کام (اسم)
mortise, wish, desire, palate, mortice

میل داشتن (فعل)
wish, desire, long

ارزو کردن (فعل)
wish, desire, aspire, yearn, crave, desiderate

تمایل داشتن (فعل)
desire, affect, fall off, incline, lean, trepan

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

تخصصی

[ریاضیات] `+تمایل داشتن، تمایل

انگلیسی به انگلیسی

• passion, lust; strong wish; request
want, wish for, request
if you desire something, you want it.
a desire is a wish to do or have something.
if you desire someone, you want to have sex with them.
desire for someone is a feeling of wanting to have sex with them.

پیشنهاد کاربران

خواستن، اراده داشتن
مثال: She has a strong desire to succeed.
او اراده قوی برای موفقیت دارد.
موردنظر
a strong hope or wish
desire: میل، آرزو کردن
خواستار چیزی بودن به طور شدید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : desire
اسم ( noun ) : desire / desirability
صفت ( adjective ) : desirous / desirable
قید ( adverb ) : desirably
Desire
خواستن هم میشه
امیال نفسانی
روانکاوی:میل
تمنا
a thirst for knowledge/education/information etc
خواسته داشتن
خواسته
Passion
عشق و علاقه قلبی و عمیق
desire
میل جنسی ( قوی )
lust
شهوت
خواستن، اشتیاق داشتن، علاقه داشتن، آرزو داشتن
روحیه
هوای نفس
desire ( بازاریابی )
واژه مصوب: میل
تعریف: اشتیاقی که تلاش می شود در مصرف کننده نسبت به کالا یا خدمت ایجاد شود
a strong wish or hop
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
در سر داشتن ( اندیشه ، میل )
خواهان بودن
همه موارد پیشنهادی درست است. منتها در موقعیت های مختلف معادل های مختلفی باید بکار برد.
بنظرم کلمه " انگیزه " هم می تواند بسته به موقعیت بعنوان معادل desire بکار برود.
خواستار بودن، درخواست کردن، طلب کردن
عمد
امیال
ارزو
دلخواه
میل، خواست، اشتیاق
ارمان
اشتیاق
هدف
قصد داشتن
خواستن

گرایش
مد نظر بودن
( A strong hope or wish ( n
( To want s. th very much ( v
تمایل
هوس

هوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس