despairing

/ˌdɪˈsperɪŋ//dɪˈspeərɪŋ/

معنی: نومید کننده، مایوس شدنی
معانی دیگر: نومیدانه، مایوسانه، ناامید، دلسرد

جمله های نمونه

1. her despairing words
حرف های حاکی از نومیدی او

2. o, you who are utterly despairing . . .
ای که مایوس از همه سویی . . .

3. He skipped past the defender's despairing lunge.
[ترجمه گوگل]او از کنار پرتاب ناامید کننده مدافع گذشت
[ترجمه ترگمان]از جلو خیز despairing دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jim raised his hands in a despairing gesture.
[ترجمه گوگل]جیم به نشانه ناامیدی دستانش را بالا برد
[ترجمه ترگمان]جیم دست هایش را با حرکتی نومیدانه بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The despairing girl went to the well and leapt in.
[ترجمه گوگل]دختر ناامید کنار چاه رفت و پرید داخل
[ترجمه ترگمان]دختر نومید به چاه رفت و از جا جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He flashed her a despairing glance.
[ترجمه گوگل]نگاهی ناامیدکننده به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی نومیدانه به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He received the news with a despairing sigh.
[ترجمه گوگل]او این خبر را با آهی ناامیدکننده دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]با آهی حاکی از یاس، این خبر را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One is no longer the hopeful or the despairing guest: one is host in the house of oneself.
[ترجمه گوگل]آدم دیگر مهمان امید یا ناامید نیست: در خانه خود میزبان است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر امید یا مهمان نومید نیست؛ میزبان در خانه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That despairing bleat touched a heart she hadn't been sure still existed.
[ترجمه گوگل]آن نفخ ناامیدکننده قلبی را لمس کرد که از وجودش مطمئن نبود
[ترجمه ترگمان]این ناله نومیدانه قلبی را لمس کرد که هنوز مطمئن نبود وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Despairing of a cluttered cupboard, baffled by anger's exigent protocols, we could not say what was meant.
[ترجمه گوگل]با ناامیدی از یک کمد به هم ریخته، گیج شده از پروتکل های سخت خشم، نمی توانستیم بگوییم منظور چیست
[ترجمه ترگمان]از آن طرف، از طرف دیگر، ما نمی توانستیم چیزی را بگوییم که در آن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt helpless and despairing and suddenly so ill that I had to clutch at the door to stop myself falling.
[ترجمه گوگل]احساس درماندگی و ناامیدی کردم و ناگهان به قدری حالم بد شد که مجبور شدم به در چنگ بزنم تا جلوی افتادنم را بگیرم
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی و ناامیدی کردم و ناگهان آنقدر بیمار شدم که مجبور شدم جلوی در بیفتم و خودم را متوقف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The despairing, faithless, gaping, horrified wife looked down at her lover, and knew that he was dead.
[ترجمه گوگل]زن مأیوس، بی ایمان، گشاد و وحشت زده به معشوقش نگاه کرد و فهمید که او مرده است
[ترجمه ترگمان]زن نومید و نومید و مبهوت به معشوق خود نگریست و دانست که او مرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His despairing tackle merely provided an easy far-post chance for Artak Minasyan.
[ترجمه گوگل]تکل ناامید کننده او فقط فرصتی آسان برای آرتاک میناسیان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]برخورد نومید او تنها یک فرصت شغلی آسان برای Artak Minasyan فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When he received the despairing note from Sien he hurried in to see her.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او یادداشت ناامیدکننده ای را از سین دریافت کرد، با عجله وارد خانه شد تا او را ببیند
[ترجمه ترگمان]وقتی نامه یاس آمیزی را که از Sien دریافت کرده بود دریافت کرد، با عجله به سوی او رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many physicists find themselves despairing of ever finding such a picture.
[ترجمه گوگل]بسیاری از فیزیکدانان خود را از یافتن چنین تصویری ناامید می دانند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فیزیکدانان خود را ناامید از یافتن چنین تصویری می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نومید کننده (صفت)
despairing, unpromising

مایوس شدنی (صفت)
despairing

انگلیسی به انگلیسی

• hopeless, despondent

پیشنهاد کاربران

نا امید . ناامیدانه . نا امید کننده
مایوس کننده، یاس آور

بپرس