despatch

/dɪˈspætʃ//dɪˈspætʃ/

معنی: فرستا دن
معانی دیگر: رجوع شود به: dispatch، اعزام، ارسال

جمله های نمونه

1. The despatch of the task force is purely a contingency measure.
[ترجمه گوگل]اعزام گروه ضربت صرفاً یک اقدام احتمالی است
[ترجمه ترگمان]فرستادن نیروی کار صرفا یک اقدام احتیاطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In order to ensure prompt despatch of the Information memorandum to you please fax the signed confidentiality agreement to me on.
[ترجمه گوگل]به منظور اطمینان از ارسال سریع یادداشت اطلاعات برای شما، لطفاً قرارداد محرمانه امضا شده را برای من فکس کنید
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از ارسال سریع یادداشت اطلاعات به شما، لطفا موافقتنامه محرمانه امضا شده را به من فکس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All metals are monitored during alloying and before despatch, using the most modern analytical equipment in their own laboratory.
[ترجمه گوگل]تمام فلزات در هنگام آلیاژسازی و قبل از ارسال با استفاده از مدرن ترین تجهیزات تحلیلی در آزمایشگاه خود پایش می شوند
[ترجمه ترگمان]تمامی فلزات در طول alloying و قبل از ارسال، با استفاده از مدرن ترین تجهیزات تحلیلی در آزمایشگاه خود تحت نظارت قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Brief encounter at despatch box sets Tory pulses racing Sketch.
[ترجمه گوگل]برخورد کوتاه در جعبه ارسال مجموعه پالس های محافظه کار مسابقه طرح
[ترجمه ترگمان]برخورد مختصر و مختصر در این جعبه را شرح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It also provides a record of the order, despatch and maintenance contract dates of the issued product.
[ترجمه گوگل]همچنین سابقه سفارش، ارسال و تاریخ قرارداد تعمیر و نگهداری محصول صادر شده را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]همچنین سابقه قرارداد، ارسال و تعمیر و نگهداری محصول صادر شده را نیز ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And how many despatch riders ever look over their shoulders?
[ترجمه گوگل]و چند نفر از سوارکاران اعزامی تا به حال از بالای شانه های خود نگاه می کنند؟
[ترجمه ترگمان]و چند تا از سواران تا به حال روی شانه های خود نگاه کرده اند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You play Ripley, who has to despatch hordes of alien-infested humans from an underground penal colony.
[ترجمه گوگل]شما نقش ریپلی را بازی می کنید که باید انبوهی از انسان های آلوده به بیگانگان را از یک مستعمره کیفری زیرزمینی اعزام کند
[ترجمه ترگمان]ریپلی \"، شما\" ریپلی \"رو بازی کنید\" که باید یه مشت آدم فضایی رو از یه زندان زیرزمینی زیرزمینی اداره کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hands that normally give the despatch box a confident caress gripped it in white-knuckled nervousness.
[ترجمه گوگل]دست‌هایی که معمولاً جعبه‌ی اعزام را نوازش مطمئنی می‌دهند، آن را در حالت عصبی و بند انگشتی سفید گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]دست هایی که به طور معمول این جعبه را می دهند، آن را با حالتی حاکی از اطمینان به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The packaging department and the despatch department each employ one member of staff working on a part-time basis.
[ترجمه گوگل]دپارتمان بسته بندی و دپارتمان اعزام هر کدام یک کارمند را به صورت پاره وقت استخدام می کنند
[ترجمه ترگمان]بخش بسته بندی و اداره ارسال هر کدام یک عضو کارکنان را استخدام می کنند که به طور نیمه وقت کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A cable inquiry would ensure early despatch, which is of benefit to you.
[ترجمه گوگل]استعلام کابل می تواند از ارسال زودهنگام اطمینان حاصل کند که برای شما مفید است
[ترجمه ترگمان]یک پرس و جوی کابلی برای شما مفید است، که برای شما مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To prepare parts and paperwork for the despatch of goods to sub - contractors and Customers.
[ترجمه گوگل]تهیه قطعات و مدارک جهت ارسال کالا به پیمانکاران فرعی و مشتریان
[ترجمه ترگمان]آماده سازی قطعات و تشریفات اداری برای ارسال کالا به پیمانکاران فرعی و مشتریان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In that despatch Mr Chun reportedly says some Chinese officials were willing to "face the new reality" that North Korea was of little value to China as a buffer state.
[ترجمه گوگل]آقای چون در آن پیام گفته است که برخی از مقامات چینی مایلند با "واقعیت جدید" روبرو شوند که کره شمالی برای چین به عنوان یک کشور حائل ارزش کمی دارد
[ترجمه ترگمان]بنا بر گزارش ها، آقای Wing Chun برخی مقامات چینی مایل به مواجهه با این واقعیت جدید هستند که کره شمالی به عنوان یک کشور buffer از ارزش کمی برای چین برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He rushed the despatch through to headquarters.
[ترجمه گوگل]او با عجله اعزام را به دفتر مرکزی رساند
[ترجمه ترگمان]به سرعت پیغام را به ستاد فرماندهی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He feels we should act with despatch.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند ما باید با اعزام عمل کنیم
[ترجمه ترگمان]او احساس می کند که ما باید با شتاب عمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 'A despatch sent after you from over yonder.
[ترجمه گوگل]یک اعزام از آنجا به دنبال شما فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]یادداشتی برای شما فرستاده شد که از آن طرف شما فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرستادن (فعل)
issue, send, dispatch, refer, forward, ship, transmit, send out, despatch, send in

انگلیسی به انگلیسی

• sending off, shipment; message, communication; promptness
send quickly, ship; eliminate; kill

پیشنهاد کاربران

بپرس