destine

/ˈdestɪn//ˈdestɪn/

معنی: مقدر کردن، سرنوشت معین کردن، قبلا انتخاب کردن
معانی دیگر: (معمولا به حالت مجهول) مقدر شدن یا کردن، سرنوشت شدن، تخصیص دادن، (برای منظور خاصی) در نظر گرفتن، کنارگذاشتن، اختصاص دادن

جمله های نمونه

1. Some people succeed because they are destined to, but most people succeed because they are determined to.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم به این دلیل موفق می شوند که مقدر شده اند، اما بیشتر مردم به این دلیل موفق می شوند که مصمم هستند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد موفق می شوند زیرا مقدر است که آن ها موفق شوند، اما اغلب مردم به این دلیل موفق می شوند که مصمم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His parents destined him for a career at the Bar.
[ترجمه گوگل]والدینش او را برای شغلی در بار تعیین کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را برای شغلی در کانون وکلا تعیین کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His parents destined him for the church.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش او را برای کلیسا تعیین کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را به کلیسا کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. London seems destined to lose more than 000 hospital beds.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد لندن بیش از 000 تخت بیمارستانی را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]لندن ظاهرا بیش از ۰۰۰ تخت بیمارستانی از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She seemed destined for a successful career.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او برای یک حرفه موفق مقدر شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرنوشت موفق و موفق به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The money was destined for the relief of poverty, but was diverted by corrupt officials.
[ترجمه گوگل]این پول برای رهایی از فقر بود، اما توسط مقامات فاسد منحرف شد
[ترجمه ترگمان]این پول برای رهایی از فقر مقدر شده بود، ولی مقامات فاسد آن را منحرف ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From childhood, Britney Spears seemed destined for stardom.
[ترجمه گوگل]از دوران کودکی، بریتنی اسپیرز برای ستاره شدن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]از کودکی، بریتنی اسپیرز (Britney Spears)به نظر می رسید که ستاره هاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. David was originally destined to the bar.
[ترجمه گوگل]دیوید در ابتدا به بار بود
[ترجمه ترگمان]دیوید در اصل به بار آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Everyone knew that Muriel was destined for great things.
[ترجمه گوگل]همه می دانستند که موریل برای چیزهای بزرگ مقدر شده است
[ترجمه ترگمان]همه می دونستند که \"میوریل\" برای چیزهای بزرگ مقدر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was destined that they would marry.
[ترجمه گوگل]تقدیر این بود که با هم ازدواج کنند
[ترجمه ترگمان]مقدر بود که ازدواج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She knew she was destined for a great future.
[ترجمه گوگل]او می دانست که سرنوشت او برای آینده ای عالی است
[ترجمه ترگمان]او می دانست که او برای یک آینده بزرگ مقدر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These cars are destined for the European market.
[ترجمه گوگل]این خودروها به مقصد بازار اروپا هستند
[ترجمه ترگمان]این خودروها برای بازار اروپا در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She seemed destined to end her days living alone.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید او قرار بود روزهای تنهایی خود را به پایان برساند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرنوشت خود را به تنهایی پایان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was destined for an acting career.
[ترجمه گوگل]او برای یک حرفه بازیگری مقدر شده بود
[ترجمه ترگمان]او قرار بود بازیگری پیشه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقدر کردن (فعل)
ordain, slate, destine, predestinate

سرنوشت معین کردن (فعل)
destine

قبلا انتخاب کردن (فعل)
destine

انگلیسی به انگلیسی

• summon; set apart for a particular purpose; predetermine, ordain or assign beforehand

پیشنهاد کاربران

It was destined
قسمت اینطور بود، قسمت چنین بود، قرار بود اینطوری بشه
سرنوشت مقدر کرده که . . .
قرار است
از قبل انتخاب کردن
ساخته شدن کسی برای چیزی

بپرس