directed

/dɪˈrektəd//dɪˈrektɪd/

(ریاضی - فیزیک) سودار، جهت دار، موجه، هدایت شده، راستادار، راستادار directed distance فاصله ی سودار

جمله های نمونه

1. directed distance
فاصله ی سودار

2. he directed his remarks to foreign reporters
او اظهارات خود را متوجه خبرنگاران خارجی کرد.

3. i directed them to prepare for departure
به آنها دستور دادم برای رفتن آماده شوند.

4. she directed the telescope toward a distant star
او تلسکوپ را به طرف ستاره ی دوردستی چرخاند.

5. he has directed many plays
او نمایش های فراوانی را کارگردانی کرده است.

6. the janitor directed me to the minister's office
مستخدم مرا به دفتر وزیر راهنمایی کرد.

7. all eyes were directed toward me
همه ی چشم ها متوجه من شدند.

8. the letter was directed to me
نامه به من نوشته شده بود.

9. x rays which are directed through a portion of the body
اشعه ی مجهول که به یک بخش بدن هدایت می شود

10. Signs directed traffic to a detour.
[ترجمه گوگل]علائم ترافیک را به یک مسیر انحرافی هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]علائم، ترافیک را به سمت مسیر انحرافی هدایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He directed his remarks to the secretary.
[ترجمه گوگل]او سخنان خود را به منشی رساند
[ترجمه ترگمان]او سخنان خود را به منشی خطاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We directed our steps towards home.
[ترجمه گوگل]قدم هایمان را به سمت خانه هدایت کردیم
[ترجمه ترگمان]به سوی خانه روان شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She directed the question at no one in particular.
[ترجمه گوگل]او این سوال را متوجه کسی خاص نکرد
[ترجمه ترگمان]او به طور خاص به این سوال توجه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Costner produced and directed the film.
[ترجمه گوگل]کاستنر تهیه کننده و کارگردانی این فیلم است
[ترجمه ترگمان]کوین کاستنر در حال تولید فیلم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I directed the extinguisher at the fire without effect.
[ترجمه گوگل]خاموش کننده را بدون تاثیر به سمت آتش هدایت کردم
[ترجمه ترگمان]کپسول آتش نشانی را بدون هیچ افکت در آتش روشن کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My next remarks are directed to the boys and girls of this school.
[ترجمه گوگل]سخنان بعدی من خطاب به دختران و پسران این مدرسه است
[ترجمه ترگمان]اظهارات بعدی من به پسران و دختران این مدرسه معطوف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] سو دار، جهت دار، توجیه شده، هدایت شده

انگلیسی به انگلیسی

• aimed, pointed, guided

پیشنهاد کاربران

معطوف به
poorly directed کسی که روی تربیتش کم کار شده باشه. بی تربیت
در فیلم، سریال و تئاتر: کارگردانی کردن
جهت مند
جهت دار
پرداخت، قصدکرد، ڕوه ش که رڐه نه ئاسمان، هۆرجه رخیا په ی ئاسمانی
عملکردی
خطاب به کسی چیزی گفته شده
1 - هم راستا شدن 2 - هم جهت شدن
سمت و سو یافته
رهنمون شده
به عنوان استاد راهنما فعالیت داشتن
معنی تربیت هم میده
هدایت
محور
اینجا معنی معلم محور میده! ( teacher - directed )
سوق یافتن
جهت دار
کارگردانی شده
کارگردانی کردن
مقدر، مثلا مشیت مقدر الهی
ساخته شده ( برای فیلم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس