disappearance

/ˌdɪsəˈpɪrəns//ˌdɪsəˈpɪərəns/

معنی: ناپدیدی
معانی دیگر: ناپیدا شدن، نامرئی شدن

جمله های نمونه

1. her disappearance is a mystery to me
ناپدید شدن او برایم اسرارآمیز است.

2. the disappearance of the jewelery had left him perplexed
غیب شدن جواهرات او را کاملا دچار حیرت کرده بود.

3. the disappearance of the money foxed us all
ناپدید شدن پول ها همه ما را مات و سردرگم کرد.

4. the puzzle of the bridegroom's disappearance
معمای غیب شدن داماد

5. a depression in indian arts which will result in their disappearance
کسادی در صنایع دستی سرخپوستان که منجر به نابودی آن خواهد شد

6. How could he explain his abrupt disappearance from the party?
[ترجمه گوگل]او چگونه می تواند ناپدید شدن ناگهانی خود از حزب را توضیح دهد؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانست ناپدید شدن ناگهانی او از مهمانی را توضیح دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His sudden disappearance triggered a red alert among his friends.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن ناگهانی او باعث ایجاد هشدار قرمز در بین دوستانش شد
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن ناگهانی او یک هشدار قرمز در میان دوستانش ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They reported the disappearance of the ship.
[ترجمه گوگل]آنها از ناپدید شدن کشتی خبر دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها ناپدید شدن کشتی را گزارش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The awful truth about his disappearance finally dawned on her.
[ترجمه گوگل]حقیقت وحشتناک ناپدید شدن او سرانجام برای او آشکار شد
[ترجمه ترگمان]حقیقت وحشتناک ناپدید شدن ناپدید شدن او در او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The papers ran speculative stories about the mysterious disappearance of Eddie Donagan.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها داستان های گمانه زنی درباره ناپدید شدن مرموز ادی دوناگان را منتشر کردند
[ترجمه ترگمان]تمام روزنامه ها راجع به ناپدید شدن اسرار آمیز ادی Donagan داستان ها می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her disappearance has mystified her friends and neighbors.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او دوستان و همسایگانش را مبهوت کرده است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن او، دوستان و همسایگان او را مات و مبهوت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His disappearance is being looked into by the police.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او توسط پلیس در حال بررسی است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن اون توسط پلیس بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Police are looking into the disappearance of two children.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال بررسی ناپدید شدن دو کودک است
[ترجمه ترگمان]پلیس در پی ناپدید شدن دو کودک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her disappearance has never been satisfactorily explained.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او هرگز به طور رضایت بخشی توضیح داده نشده است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن او هرگز به نحو مطلوب حل نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You will have to account for the disappearance of the money.
[ترجمه گوگل]شما باید برای ناپدید شدن پول حساب کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید به خاطر ناپدید شدن پول حساب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. After ten years her mystifying disappearance was still unexplained.
[ترجمه گوگل]پس از ده سال ناپدید شدن اسرارآمیز او هنوز قابل توضیح نبود
[ترجمه ترگمان]بعد از ده سال ناپدید شدن او هنوز غیرقابل توضیح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The police never solved the mystery of Gray's disappearance.
[ترجمه گوگل]پلیس هرگز معمای ناپدید شدن گری را حل نکرد
[ترجمه ترگمان]پلیس راز ناپدید شدن گری را حل نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Police are investigating the woman's disappearance.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال بررسی ناپدید شدن این زن است
[ترجمه ترگمان]پلیس در حال تحقیق درباره ناپدید شدن این زن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناپدیدی (اسم)
fadeaway, disappearance, invisibility, evanescence

انگلیسی به انگلیسی

• act of disappearing, vanishing; ceasing to exist
the disappearance of a person is a situation in which they cannot be found because no-one knows where they have gone.
the disappearance of an object is a situation in which it cannot be found because it has been lost or stolen.
the disappearance of a type of thing, person, or animal is a process in which the type becomes less common and finally no longer exists.

پیشنهاد کاربران

ناپدید/غیب شدن ، مفقود الاثری ؛
نابودی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disappear
✅️ اسم ( noun ) : disappearance
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
نا پیدایی
در حقوق:زوال امر یا چیزی
ناپدید شدن
An act or the fact of someone or something going missing
When someone or something becomes impossible to find
گم شدن کسی
ربوده شدن کسی
( وقتی نمیشه کسی را پیدا کرد )
برچیدگی، انحلال
Noun - countable & uncountable :
ناپدیدی
محوشدگی
نابودی
Fadeway
Invisibility
نابود شدن
محو شدن، از بین رفتن

بپرس