disappointment

/ˌdɪsəˌpɔɪntmənt//ˌdɪsəˈpoɪntmənt/

معنی: محرومیت، حرمان، یاس، نومیدی، نا امیدی، دل شکستگی
معانی دیگر: دلسردی، سرخوردگی، خیطی، بوری، ناکامیابی، پکری، مایه ی ناامیدی، سبب دلسردی، دلسرد کننده

جمله های نمونه

1. he was a disappointment to his parents
او مایه ی دلسردی والدین خود بود.

2. no defeat and disappointment seem to faze him
هیچ شکست و نومیدی او را دچار هراس نمی کرد.

3. to my great disappointment it snowed all day
خیلی سرخورده شدم چون تمام روز برف آمد.

4. he could not hide his disappointment
او نمی توانست پکری خود را پنهان کند.

5. the party was a great disappointment
مهمانی برخلاف انتظار خیلی بد بود.

6. Disappointment is the nurse of wisdom.
[ترجمه گوگل]ناامیدی پرستار خرد است
[ترجمه ترگمان]ناامیدی پرستار حکمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We must accept finite disappointment, but we must never lose infinite hope.
[ترجمه گوگل]ما باید ناامیدی محدود را بپذیریم، اما هرگز نباید امید بی پایان را از دست بدهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید ناامیدی finite را بپذیریم، اما نباید هرگز امید بی پایان را از دست ندهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To our great disappointment, it rained on the day of the picnic.
[ترجمه گوگل]در کمال ناامیدی ما، در روز پیک نیک باران بارید
[ترجمه ترگمان]به خاطر ناامیدی بزرگ ما، روز پیکنیک هم باران می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He could see the disappointment in her eyes.
[ترجمه گوگل]او می توانست ناامیدی را در چشمان او ببیند
[ترجمه ترگمان]می توانست ناامیدی را در چشمانش ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Losing the match was a bitter disappointment for the team.
[ترجمه Zari] از دست دادن رقابت یک نا امیدی تلخ برای تیم بود
|
[ترجمه گوگل]باخت در این مسابقه ناامیدی تلخی برای تیم بود
[ترجمه ترگمان]از دست دادن کبریت نوعی ناامیدی تلخ برای تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her sense of disappointment was profound.
[ترجمه گوگل]احساس ناامیدی او عمیق بود
[ترجمه ترگمان]حس ناامیدی عمیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You may have to undergo disappointment and failure before experiencing success.
[ترجمه گوگل]ممکن است قبل از تجربه موفقیت مجبور به ناامیدی و شکست شوید
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است قبل از تجربه موفقیت، دچار ناامیدی و شکست باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was aware of sharp disappointment and betrayal.
[ترجمه گوگل]او از ناامیدی شدید و خیانت آگاه بود
[ترجمه ترگمان]او از ناامیدی و خیانت آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He found it difficult to hide his disappointment when she didn't arrive.
[ترجمه گوگل]وقتی او نرسید، سخت بود که ناامیدی خود را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]وقتی نرسید خیلی مشکل پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She tried to dissemble her disappointment with a joke.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد ناامیدی خود را با یک شوخی آشکار کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد disappointment را از شوخی پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In spite of his disappointment, he managed a weak smile.
[ترجمه گوگل]علیرغم ناامیدی که داشت، لبخند ضعیفی داشت
[ترجمه ترگمان]با وجود ناامیدی، لبخندی ضعیف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. For a minority, the decision was a disappointment.
[ترجمه گوگل]برای یک اقلیت، این تصمیم ناامید کننده بود
[ترجمه ترگمان]برای اقلیت، این تصمیم نا امید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She experienced a sharp pang of disappointment.
[ترجمه گوگل]او درد شدیدی از ناامیدی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]از شدت ناامیدی احساس ناراحتی شدیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محرومیت (اسم)
privation, bereavement, exclusion, deprivation, frustration, proscription, disappointment

حرمان (اسم)
deprivation, disappointment

یاس (اسم)
discouragement, disappointment, despair, letdown

نومیدی (اسم)
desperation, disappointment, despair

نا امیدی (اسم)
frustration, disappointment

دل شکستگی (اسم)
disappointment, heartbreak

انگلیسی به انگلیسی

• state of not having expectations fulfilled
disappointment is the state of feeling upset, sad, or let down.
a disappointment is something which makes you feel upset, sad, or let down.

پیشنهاد کاربران

آقای مهرداد دادگو، معادل فارسی برای توضیحات شما سرافکندگی است.
اما البته با شما موافقم، در یک سری از جملات و کاربردها معادل دقیقی برای این واژه وجود ندارد.
چون معنای دقیق آن با کلماتی چون نامیدی و مأیوس شدن کمی تفاوت دارد.
اگر به نظرتان مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
disappointment:ناامیدی
disappointed: نا امید
disappointing:ناامید کننده
disappointment:ناامیدی
معنی این واژه در دیکشنری کمبریج اینطور است: to fail to satisfy someone or their hopes, wishes و در دیکشنری آکسفورد هست: fail to fulfill the hopes or expectations of ( someone )
فکر کنم در زبان فارسی واژه مترادفی برای این کلمه نداریم. هسته اصلی معنی این کلمه توقع داشتن و انتظار داشتن است. عدم موفقیت در انجام آرزو، خواسته، . . . کسی.
...
[مشاهده متن کامل]

تلخ کامی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disappoint
✅️ اسم ( noun ) : disappointment
✅️ صفت ( adjective ) : disappointed / disappointing
✅️ قید ( adverb ) : disappointingly / disappointedly
1. شخص، چیز یا حالتی که مایوس کننده است
2. ناامید شدن یا ناامید شدن
3. حالت یا احساس ناامیدی
نائل نشدن، عدم وصل ( عشق و عرفان ) ، ناکامی
سرخورده
مثلا دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول میشی و بعدش میفهمی اون چیزی که فکرشو میکردی نیست و خیلی بدتره و سرخورده میشی.
سرخوردگی
ناکامی
ناراحتی و غم
ناامیدی
hope less
Feeling of being unhappy
ناامیدی
مایوس شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس