discharging


معنی: خروجی
معانی دیگر: پرداخت بازرگانى : تادیه

مترادف ها

خروجی (صفت)
deferent, discharging, exhausting

تخصصی

[برق و الکترونیک] تخلیه شدن

پیشنهاد کاربران

to perform a task, especially an official one
انجام وظیفه کردن
تخلیه کردن، مرخص کردن، آزاد کردن، ترشح کردن، نشت کردن
He tried to help himself by discharging the ugly feelings
آتش کردن، شلیک کردن، تیرانداختن ( با اسلحه )

بپرس