discriminating

/ˌdɪˈskrɪməˌnetɪŋ//dɪˈskrɪmɪneɪtɪŋ/

معنی: بصیر
معانی دیگر: فرورشناس، نکته سنج، خبره و خوش سلیقه، ناسانی بین، موشکاف، باریک بین، تیزبین، متمایز کننده، ناسانی نما، فرورنما، adj : بصیر

جمله های نمونه

1. discriminating buyers of carpets
خریداران نکته سنج فرش

2. the discriminating mark of these insects
علامت مشخصه ی این حشرات

3. she is a discriminating critic of poetry
او منتقد نکته سنج شعر است.

4. red feathers are the discriminating marks of these birds
پرهای قرمز صفت مشخصه ی این پرندگان است.

5. He is incapable of discriminating between a good idea and a terrible one.
[ترجمه گوگل]او قادر نیست بین یک ایده خوب و یک ایده وحشتناک تمایز قائل شود
[ترجمه ترگمان]از تبعیض میان یک فکر خوب و یک چیز وحشتناک عاجز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Workers must avoid discriminating on the grounds of race or sex.
[ترجمه گوگل]کارگران باید از تبعیض بر اساس نژاد یا جنسیت خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]کارگران نباید از تبعیض نژادی بر روی زمین یا جنسیت اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has an artist's discriminating eye.
[ترجمه گوگل]او یک نگاه متمایز هنرمند دارد
[ترجمه ترگمان]او دارای یک چشم تمیز کننده هنرمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. More discriminating visitors now tend to shun the area.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان تبعیض آمیزتر اکنون تمایل دارند از این منطقه اجتناب کنند
[ترجمه ترگمان]اکنون بازدیدکنندگان discriminating تمایل دارند از این منطقه دوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They will find that student protesters are extremely discriminating about what they protest against.
[ترجمه گوگل]آنها متوجه خواهند شد که دانشجویان معترض در مورد آنچه که اعتراض می کنند بسیار تبعیض آمیز هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها متوجه خواهند شد که معترضان دانشجو به شدت در مورد آنچه اعتراض می کنند تبعیض قائل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their obtrusive stir repels discriminating people.
[ترجمه گوگل]تکان های مزاحم آنها افراد تبعیض آمیز را دفع می کند
[ترجمه ترگمان]stir مزاحم ما، مردم رو دفع می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How can we make our use of praise discriminating and therefore meaningful, rather than profligate or ritualized?
[ترجمه گوگل]چگونه می‌توانیم استفاده از ستایش را تبعیض‌آمیز و در نتیجه معنادار کنیم، نه اینکه هذیان‌کننده یا تشریفاتی باشد؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانیم از تعریف و تمجید و بنابراین معنی دار بودن، به جای فاسد کردن و یا ritualized، استفاده کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Discriminating travelers return to Italy year after year.
[ترجمه گوگل]مسافران تبعیض سال به سال به ایتالیا باز می گردند
[ترجمه ترگمان]مسافران Discriminating سال به سال به ایتالیا باز می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It also defies basic standards of fairness by discriminating against large numbers of minority students.
[ترجمه گوگل]همچنین استانداردهای اساسی انصاف را با تبعیض علیه تعداد زیادی از دانش آموزان اقلیت نادیده می گیرد
[ترجمه ترگمان]همچنین استانداردهای پایه انصاف را با تبعیض علیه تعداد زیادی از دانشجویان اقلیت از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What animals are capable of discriminating between has been subjected to rigorous experimental study for many decades.
[ترجمه گوگل]آنچه حیوانات قادر به تمایز بین آنها هستند، برای چندین دهه مورد مطالعه تجربی دقیق قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]آنچه که حیوانات قادر به تمیز کردن بین آن ها هستند به مدت چندین دهه در معرض مطالعه دقیق تجربی قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بصیر (صفت)
sage, great, clear-sighted, knowledgeable, conversant, clear-eyed, intuitive, discriminating

انگلیسی به انگلیسی

• differentiating; discerning, carefully distinguishing; having excellent taste
if you are discriminating, you recognize and like things that are of good quality.

پیشنهاد کاربران

تبعیض قائل شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : discriminate
✅️ اسم ( noun ) : discrimination
✅️ صفت ( adjective ) : discriminating / discriminatory
✅️ قید ( adverb ) : _
نابرابر
خبره وخوش سلیقه، بصیر، نکته سنج، موشکاف، تیزبین
discriminating ( adj ) = selective ( adj )
به معناهای: انتخابی، گزینشی
مُمیّز
دارای قوه تمایز و تشخیص بالا, دارای حس زیبا شناسی
showing or indicating careful and fine grained judgment and discernment especially in matters of taste.
. The discriminating eye of a connoisseur
متمایز
تمییز دهنده

بپرس