disheveled

/ˌdɪˈʃevəld//ˌdɪˈʃevəld/

معنی: ژولیده، اشفته، پریشان، نا مرتب
معانی دیگر: پریشان، ژولیده، اشفته، نامرتب

جمله های نمونه

1. disheveled hair and unshaven face
موی ژولیده و صورت نتراشیده

2. he got out of the bed with disheveled hair and went straight to the kitchen
او با موهای ژولیده از بستر برخاست و یکراست به آشپزخانه رفت.

3. He arrived on January disheveled and much the worse for wear.
[ترجمه گوگل]او در ژانویه ژولیده و بدتر از آن برای پوشیدن وارد شد
[ترجمه ترگمان]او در ماه ژانویه به شهر آمد و لباس های بدتر برای پوشیدن به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In it the artist portrays a disheveled thirty-one-year-old Morisot averting her gaze from the viewer.
[ترجمه گوگل]در آن هنرمند موریسوتی ژولیده سی و یک ساله را به تصویر می کشد که نگاه خود را از بیننده دور می کند
[ترجمه ترگمان]در آن هنرمند یک Morisot سی و یک ساله را به تصویر می کشد که نگاهش را از بیننده برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The youth was tall, erect, and had disheveled blond hair.
[ترجمه گوگل]جوانی قد بلند، برافراشته و موهای بور ژولیده داشت
[ترجمه ترگمان]جوان قد بلند قامت و قد بلند و موهای بور ژولیده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They usually return well past midnight, a little disheveled, singing or talking loudly.
[ترجمه گوگل]معمولاً از نیمه شب گذشته، کمی ژولیده، آواز می خوانند یا با صدای بلند صحبت می کنند، برمی گردند
[ترجمه ترگمان]آن ها معمولا از نیمه شب گذشته و کمی ژولیده و آواز می خوانند و با صدای بلند شروع به حرف زدن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His suit was disheveled, his shoes caked with mud; his hands moved abstractly before him.
[ترجمه گوگل]کت و شلوار او ژولیده بود، کفش هایش با گل آغشته شده بود دستانش به طور انتزاعی جلوی او حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]کت و شلوارش ژولیده بود، کفش هایش با گل پوشیده شده بود؛ دستانش به طور جدی قبل از او حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mom was stick thin, worn looking and disheveled hair.
[ترجمه گوگل]مامان لاغر، ساییده و موهای ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]مامان هم موهای ژولیده و موهای ژولیده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had the disheveled air of a man who had dressed hastily.
[ترجمه گوگل]او هوای ژولیده مردی را داشت که با عجله لباس پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]قیافه ژولیده مردی را داشت که شتابان لباس پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The woman looked about forty, disheveled and unwashed.
[ترجمه گوگل]زن حدوداً چهل ساله به نظر می رسید، ژولیده و شسته نشده بود
[ترجمه ترگمان]زن چهل ساله، ژولیده و نشسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sometimes this beautiful girl can is a disheveled little sprite.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات این دختر زیبا یک جن کوچک ژولیده است
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها این دختر زیبا می تواند یک جن کوچولوی ژولیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a boy. He had short, disheveled brown hair and matching chestnut-colored eyes.
[ترجمه گوگل]پسری بود موهای قهوه‌ای کوتاه و ژولیده و چشم‌هایی به رنگ شاه بلوطی داشت
[ترجمه ترگمان] یه پسر بود موهایی کوتاه و ژولیده داشت و چشمان بلوطی رنگش به رنگ قهوه ای روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her disheveled coat was waving in the wind.
[ترجمه گوگل]کت ژولیده اش در باد تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]نیم تنه ژولیده او در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wind disheveled the papers on the desk.
[ترجمه گوگل]باد کاغذهای روی میز را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]باد کاغذهای روی میز را آشفته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A disheveled pile of books on the library table.
[ترجمه گوگل]انبوهی ژولیده از کتاب روی میز کتابخانه
[ترجمه ترگمان]کتاب های زیادی روی میز کتابخانه ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

نا مرتب (صفت)
disordered, irregular, disheveled, sloppy, untidy, unequal

انگلیسی به انگلیسی

• unkempt, disordered, uncombed, tousled (about hair, clothing, etc.)

پیشنهاد کاربران

( Of people or their appearance )
not neat; messy; untidy
درباره مردم یا ظاهرشان/ کثیف، بهم ریخته، ژولیده
disheveled hair/clothes/appearance
The experience changed him, and he returned home to Pokrovskoye looking decidedly more disheveled and behaving differently.
...
[مشاهده متن کامل]

Tripp said that she had encountered Kathleen Willey coming out of the Oval Office "disheveled" and that "her face red and her lipstick was off.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disheveled?q=disheveled
Tousled
Unkempt
Knotted hair
Rumpled
Creased
Ruffled
Extremely disorderly
Untidy, wrinkled disordered clothing or hair
Their dirty, bloody and disheveled clothing

ژولیده

بپرس