dismissed

/ˌdɪˈsmɪs//dɪzˈmɪs/

معنی: منفصل
معانی دیگر: (verb transitive) روانه کردن، مرخص کردن، معاف کردن

جمله های نمونه

1. he dismissed the class five minutes too early
او کلاس را پنج دقیقه زودتر (از موعد) مرخص کرد.

2. he dismissed those booke as mere cold-war polemics
او آن کتاب ها را به دلیل اینکه چیزی جز جر و بحث های دوران جنگ سرد نبودند مطرود شمرد.

3. he dismissed us with a head gesture
با تکان سر ما را مرخص کرد.

4. they dismissed this plan as utterly impractical
آنان این نقشه را به خاطر اینکه کاملا غیرعملی است رد کردند.

5. the court dismissed the charges
دادگاه اتهامات وارده را رد کرد.

6. the judge dismissed all the charges brought against him
قاضی کلیه ی اتهامات وارده برعلیه او را مردود اعلام کرد.

7. the unfairly dismissed employees filed a suit against the company
کارمندانی که به ناحق بر کنار شده بودند بر علیه شرکت اقامه ی دعوی کردند.

8. anyone who disagrees with the managers is promptly dismissed
هر کسی که با مدیران مخالفت کند بدون مقدمه اخراج می شود.

9. He dismissed recent rumours about his private life as fictitious.
[ترجمه گوگل]او شایعات اخیر در مورد زندگی خصوصی خود را ساختگی رد کرد
[ترجمه ترگمان]او شایعات اخیر را در مورد زندگی خصوصی اش به عنوان ساختگی رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The government has dismissed criticisms that the country's health policy is a mess.
[ترجمه گوگل]دولت انتقادات مبنی بر آشفتگی سیاست بهداشتی کشور را رد کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت انتقادات خود را از سیاست بهداشتی کشور رد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vegetarians are no longer dismissed as cranks.
[ترجمه گوگل]گیاه خواران دیگر به عنوان کرانک رد نمی شوند
[ترجمه ترگمان]Vegetarians دیگر به عنوان cranks رد نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was late again and was dismissed from her job.
[ترجمه گوگل]او دوباره دیر آمد و از کارش اخراج شد
[ترجمه ترگمان]دوباره دیر کرده بود و از کارش مرخص شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The firm reinstated the man who was wrongly dismissed.
[ترجمه حیاتی ] شرکت مردی را که به اشتباه اخراج شده بود به سر کار باز گرداند
|
[ترجمه گوگل]این شرکت مردی را که به اشتباه از کار برکنار شده بود، به خدمت بازگرداند
[ترجمه ترگمان]شرکت به مقام مردی که به اشتباه مرخص شده بود، بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I dismissed the carriage and walked the last mile.
[ترجمه گوگل]کالسکه را رها کردم و آخرین مایل را پیاده رفتم
[ترجمه ترگمان]کالسکه را مرخص کردم و از آخرین میل راه رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Papa dismissed the idea with a shake of his head.
[ترجمه شهاب الدین] بابا ایده او را با تکان دادن سرش رد کرد
|
[ترجمه گوگل]بابا با تکان دادن سرش این ایده را رد کرد
[ترجمه ترگمان]بابا سرش را تکان داد و گفت: بابا!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منفصل (صفت)
separate, detached, cutoff, dismissed, disconnected, discharged

انگلیسی به انگلیسی

• military command directing or allowing to leave (military)

پیشنهاد کاربران

"مرخص" ( در آخر کلاس درس به شاگردان می گویند )
You're all dismissed : همتون مرخصید
نادیده گرفته شده
نادیده گرفتن
مرخص کردن
اجازه رفتن دادن
راهی کردن
اخراج شده
رهاشده ، مطرود
مختومه
از کار اخراج کردن
He was dismissed for being drunk

بپرس