display

/ˌdɪˈspleɪ//dɪˈspleɪ/

معنی: تظاهر، بیان، جلوه، نمایش، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن، اشکار کردن، نمایش دادن، نشان دادن
معانی دیگر: آشکار کردن، عیان کردن، به معرض نمایش گذاشتن، بروز دادن، (با حروف بزرگ یا به طور چشم گیر) چاپ کردن، درج کردن، نشاندهی، نشان گری، عیان سازی، نمودگری، نمایشگاه، (چیزی که در معرض تماشا قرار داده شود) نموده، شی ء مورد نمایش، در معرض تماشا، پز دادن، الم شنگه، تفاخر، زرق و برق، وانمود، (چاپ) حروف بزرگ، (مهجور) گستردن، پهن کردن، (پرچم) افراشتن، تجلی، ظهور، (صفحه ی کامپیوتر و غیره) صفحه ی نمایش، نماگر

جمله های نمونه

1. display boldfaces
حروف بزرگ چاپی

2. display artist
کسی که ویترین مغازه ها و درون موسسات را با آگهی تجارتی تزیین می کند

3. display window
ویترین مغازه

4. a display of sympathy
تظاهر به همدردی

5. a display of temper
بروز بد خلقی

6. germany's display of military might
نمایش قدرت نظامی آلمان

7. to display glass dolls, they had pigeonholed the shelf
تاقچه را برای به نمایش گذاشتن عروسک های شیشه ای خانه خانه کرده بودند.

8. a form to display clothes on
آدمکی برای نمایش لباس

9. he did not display any signs of regret
او نشانی از تاسف بروز نداد.

10. his pictures are on display at the museum
نقاشی های او در موزه به نمایش گذاشته شده اند.

11. A new kind of car was on display in the shop.
[ترجمه Masoomeh] نوع تازه ای از خودرو در فروشگاه به نمایش گذاشته شده است
|
[ترجمه Gilda] نوع جدیدی از ماشین در فروشگاه ماشین به نمایش گذاشته شده بود
|
[ترجمه miracolous] نوع جدیدی از ماشین در داخل مغازه به نمایش گذاشته بود .
|
[ترجمه mahdiyar] نوع جدیدی از ماشین در نمایشگاه در فروشگاه بود
|
[ترجمه گوگل]نوع جدیدی از ماشین در مغازه به نمایش گذاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]نوع جدیدی از ماشین در مغازه به نمایش گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He looked at the display cabinet with its gleaming sets of glasses.
[ترجمه ...] او به کابینت نمایش با مجموعه عینک های درخشان آن نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]او به کابینت با عینک های درخشانش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]هری به کابینت نگاه کرد که برق می زد و عینکش برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Street venders are forbidden to display their handicrafts on the wayside.
[ترجمه گوگل]فروشندگان خیابانی از به نمایش گذاشتن صنایع دستی خود در حاشیه راه منع می شوند
[ترجمه ترگمان]هنرمندان خیابانی ممنوع هستند که صنایع دستی خود را در راه به نمایش بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On display are earrings, necklaces and bracelets made from jade, amber and amethyst.
[ترجمه گوگل]گوشواره ها، گردنبندها و دستبندهایی که از یشم، کهربا و آمتیست ساخته شده اند به نمایش گذاشته شده است
[ترجمه ترگمان]در نمایش گوشواره، گردن بند و دست بند ساخته شده از jade، کهربایی و amethyst
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The gala culminated in a firework display.
[ترجمه عباس بوعزار] پیدرت همین دیروز مرده
|
[ترجمه گوگل]این جشن با نمایش آتش بازی به اوج خود رسید
[ترجمه ترگمان]این جشن در یک نمایش آتش بازی به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The display juxtaposed images from serious and popular art.
[ترجمه گوگل]نمایش تصاویری از هنر جدی و محبوب را در کنار هم قرار داده بود
[ترجمه ترگمان]نمایش تصاویری از هنر جدی و مشهور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The locomotive is normally kept on static display in the National Railway Museum.
[ترجمه گوگل]لوکوموتیو به طور معمول در موزه راه آهن ملی به صورت ایستا نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]لوکوموتیو معمولا در موزه ملی راه آهن نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The crowd enjoyed a diving display before the swimming races.
[ترجمه گوگل]جمعیت قبل از مسابقات شنا از نمایش غواصی لذت بردند
[ترجمه ترگمان]مردم از نمایش غواصی در مقابل مسابقات شنا لذت بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She put on a histrionic display of grief at her ex-husband's funeral.
[ترجمه گوگل]او در مراسم تشییع جنازه شوهر سابقش نمایشی تاریخی از اندوه نشان داد
[ترجمه ترگمان]او در مراسم تدفین شوهرش نمایش خوبی برای نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The exhibition gives local artists an opportunity to display their work.
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه به هنرمندان محلی فرصتی برای نمایش آثار خود می دهد
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه به هنرمندان محلی فرصت می دهد تا کارهایشان را به نمایش بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Local inhabitants display their handicrafts on the wayside.
[ترجمه گوگل]ساکنان محلی صنایع دستی خود را در کنار راه به نمایش می گذارند
[ترجمه ترگمان]ساکنان محلی صنایع دستی خود را بر روی این جاده به نمایش می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تظاهر (اسم)
display, feint, affectation, demonstration, pretense, pretension, ostentation, simulation, fakery, make-believe, semblance, preciosity, prudery, effusion, eyewash, grimace

بیان (اسم)
pronunciation, explanation, exposition, statement, declaration, display, quotation, remark, presentation, interpretation, mouth, presentment, averment, expression, lip, recitation, diction, wording, locution, say-so

جلوه (اسم)
display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency

نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle

تظاهر کردن (فعل)
display, assume, sham, simulate

نمایاندن (فعل)
display, represent, show

ابراز کردن (فعل)
express, display, exhibit, show

اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

نمایش دادن (فعل)
perform, execute, act, display, represent, exhibit, depict, expose, depicture, enact

نشان دادن (فعل)
introduce, point, display, represent, run, illustrate, show, index, demonstrate, evince, exert, register, indicate

تخصصی

[سینما] نمایش
[کامپیوتر] نمایش دادن ؛ صفحه نمایش؛ نمایشگر ؛ نمایاندن ؛نمایش
[برق و الکترونیک] نمایش نشان دادن اطلاعات خروجی روی صفحه نمایش لامپ پرتو کاتدی یا به شکل نویسه هایی روی نمایشگر رقمی . - نمایش دادن
[ریاضیات] نمایش، آشکار کردن، نمایش دادن، ظاهر شدن
[آمار] نمایش

انگلیسی به انگلیسی

• presentation; show; screen; monitor (computers); exposure; exhibition; attractive arrangement of products (in a store)
put out for others to see, show, exhibit; reveal; show in an ostentatious manner
if you display something, you put it in a place where people can see it. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. he has all his tools on display.
if you display a quality or emotion, you behave in a way which shows that you have it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a spontaneous display of affection.
a display is something which is intended to attract people's attention, such as an event, or an attractive arrangement of different things.

پیشنهاد کاربران

نمایش / نمایشگاه
مثال: They set up a display of their artwork at the gallery.
آن ها یک نمایشگاه از آثار هنری خود در گالری برپا کردند.
صفحه نمایش گوشی
show, represent, demonstration, computer screen
می تونه به معنای تبلیغات مغازه دار ها هم باشه
display 2 ( n ) ( dɪˈspleɪ ) =the words, pictures, etc. shown on a computer screen, e. g. a high resolution color display.
display
display 1 ( v, n ) ( dɪˈspleɪ ) =to show, e. g. The exhibition gives local artists an opportunity to display their work.
display
Things for people to see
reach 2
رضایی
ویترین شیشه ای در نمایشگاهها
( خرده فروشی ) چیدمان
Display ( noun ) = demonstration ( noun )
به معناهای : نمایش، توضیح، بیان ، ابراز
display
نَمادیمه: نَما - دیمه ( = صَفحه )
دیمه یِ نَمایاندَن دَر رُخشَ اَبزار ( وَسایِلِ اِلِکتِرونیکی )
دیگَر پیشنَهادات :
نَمایَن ، نَمایَک
display ( verb ) = exhibit ( verb )
به نمایش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن، در معرض دید عموم قرار دادن، ارائه کردن
صفحه نمایش مثلا گوشی
جلوه
به تماشا گذاشتن
By reason of the perfume of the musk - pod, that, at the end, the
breeze displayeth from
that fore - lock,
گشودن
به بوی نافه کآخر صبا زان طره بگشاید
1 - نمایشگاه، ویترین
shoe display, window display
2 - نمایش ( در یک مکان عمومی برای سرگرم کردن مردم )
firework display
3 - نمایشگر، صفحه نمایش
به نمایش گذاشتن
Things for people to see
به نمایش گذاشتن
تابلو - ابزار نمایش
● ویترین
● نمایش ( برای سرگرمی )
● نمایشگر
● نمایش دادن، به نمایش گذاشتن
Show something for people to see
Things for people to see
چیزی را به نمایش گذاشتن
اول اینکه چرا همه تون اون هایی که خودشون معنی کردن رو مینویسید دوم اینکه معنی دیگرش ویترین اسباب بازی
نمایش دادن
نمایشگر
جلوه دادن یا نشون دادن
نمایش
تظاهر کردن
ویترین مغازه
ابراز کردن
Things for people to see
نمایشنامه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس