distantly


دور به مسافت زیاد

جمله های نمونه

1. she is distantly related to me
او با من خویشی کمی دارد.

2. she greeted us distantly
با سردی به ما خوشامد گفت.

3. Distantly, to her right, she could make out the town of Chiffa.
[ترجمه گوگل]از دور، در سمت راستش، می‌توانست شهر چیفا را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]Distantly، به سمت راست، می توانست شهر of را از شهر خارج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Distantly, to her right, she could make out the city of Shanghai.
[ترجمه علی حجتی] دورادور . به سمت راستش . به سختی میتونست شهر شانگهای رو ببینه
|
[ترجمه گوگل]از دور، در سمت راستش، می‌توانست شهر شانگهای را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]به سمت راست، به سمت راست او می توانست شهر شانگهای را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His father's distantly related to the Royal family.
[ترجمه Nastaran] پدرش رابطه یا ارتباط دوری با خانواده سلطنتی داشت
|
[ترجمه علی حجتی] پدرش با خانواده سلطنطی رابطه بسیار دور یا دورادوری دارد
|
[ترجمه گوگل]پدرش از دور با خانواده سلطنتی رابطه دارد
[ترجمه ترگمان]پدرش با خانواده سلطنتی خویشاوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Somewhere, distantly, he could hear the sound of the sea.
[ترجمه علی حجتی] یه جایی بسیار دور اون میتونست صدای دریارو بشنوه
|
[ترجمه گوگل]در جایی دور، صدای دریا را می شنید
[ترجمه ترگمان]جایی دور از دور، صدای دریا را می شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Distantly he heard the report of another gun.
[ترجمه علی حجتی] او دورادور صدای یه تفنگ دیگه رو شنید
|
[ترجمه گوگل]از دور گزارش تفنگ دیگری را شنید
[ترجمه ترگمان]صدای شلیک یک تفنگ دیگر را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I can only distantly remember all this.
[ترجمه گوگل]من فقط از دور می توانم همه اینها را به یاد بیاورم
[ترجمه ترگمان]فقط از دور دست و پنجه نرم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She became distantly aware that the light had grown brighter.
[ترجمه گوگل]او از دور متوجه شد که نور روشن تر شده است
[ترجمه ترگمان]از دور متوجه شد که نور درخشان تر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His style distantly resembles that of Wilde.
[ترجمه گوگل]سبک او بسیار شبیه وایلد است
[ترجمه ترگمان]سبک او بسیار دور از وایلد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He heard, distantly, the sound of the sea.
[ترجمه گوگل]از دور صدای دریا را شنید
[ترجمه ترگمان]صدای دریا از دور به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Distantly related species may come to resemble one another closely.
[ترجمه گوگل]گونه هایی که از دور به هم وابسته هستند ممکن است از نزدیک به یکدیگر شباهت پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]گونه های مختلف مرتبط ممکن است به یکدیگر شبیه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was shaking, he noted distantly, dragging air into his lungs.
[ترجمه گوگل]او از دور متذکر شد که می لرزید و هوا را به داخل ریه هایش می کشاند
[ترجمه ترگمان]داشت می لرزید و از دور دست ها را به داخل ریه هایش می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The first of the sirens sounded distantly and she ran to the kitchen, gathering up her belongings with hands that shook.
[ترجمه گوگل]اولین آژیر از دور به صدا درآمد و او به سمت آشپزخانه دوید و وسایلش را با دستانی که می لرزیدند جمع کرد
[ترجمه ترگمان]اولین صدای آژیر از دور به گوش رسید و او به طرف آشپزخانه دوید و وسایلش را که می لرزید جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• remotely, far away; in an unfriendly or reserved manner
if you see or hear something distantly, you hear or see it faintly because it is far away.
if something happens distantly, it happens in a place that is far away; a literary use.
if you are distantly related to someone, you are related to them but not closely.
if you do something distantly, you do it in a cold and emotionally detached way.
distantly also means that you do something in a way that shows that you are not concentrating on what you are doing but are thinking about something else.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distance
✅️ اسم ( noun ) : distance
✅️ صفت ( adjective ) : distant
✅️ قید ( adverb ) : distantly

بپرس