distasteful

/ˌdɪˈsteɪstfəl//dɪsˈteɪstfəl/

معنی: ناخوش آیند
معانی دیگر: ناگوار، ناخوشایند، زننده، نفرت انگیز، بیزار کننده، تنفرآور، آریغ انگیز، بدمزه، تهوع آور، پراش آور

جمله های نمونه

1. a distasteful meal
خوراک بدمزه

2. her behavior was very distasteful to me
رفتار آن زن در نظرم بسیار ناخوشایند بود.

3. she tried to forget that distasteful incident
او سعی کرد آن رویداد ناگوار را فراموش کند.

4. The greater a man is, the more distasteful is praise and flattery to him.
[ترجمه گوگل]هر چه انسان بزرگتر باشد، ستایش و چاپلوسی برای او ناپسندتر است
[ترجمه ترگمان]هر کس بزرگ تر است، ستایش و تمجید بیشتری به او می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The medicine is distasteful but good for you.
[ترجمه گوگل]دارو ناخوشایند است اما برای شما خوب است
[ترجمه ترگمان]دارو برای تو خوشایند نیست اما برای تو خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I find his attitude highly distasteful.
[ترجمه گوگل]من رفتار او را بسیار ناپسند می دانم
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He found the subject of their conversation very distasteful.
[ترجمه گوگل]او موضوع گفتگوی آنها را بسیار ناپسند می دانست
[ترجمه ترگمان]موضوع صحبتشان خیلی ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He found it distasteful to be offered drinks before witnessing the execution.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد مشروب خوردن قبل از اجرای اعدام را ناپسند می دانست
[ترجمه ترگمان]او دریافت که قبل از اینکه شاهد اعدام باشد، مشروب تعارف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even the thought of her was distasteful to him.
[ترجمه گوگل]حتی فکر او برای او ناپسند بود
[ترجمه ترگمان]حتی فکر او برایش خوشایند نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Smoking is distasteful to my family.
[ترجمه گوگل]سیگار برای خانواده من ناپسند است
[ترجمه ترگمان]استعمال دخانیات برای خانواده من خوشایند نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The very idea of cheating people again is distasteful to him.
[ترجمه گوگل]خود ایده فریب دادن دوباره مردم برای او ناپسند است
[ترجمه ترگمان]فکر خیانت به مردم بار دیگر برایش ناخوشایند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such questions are distasteful for a fastidious cleric who thinks of sexuality as a loss of self-control.
[ترجمه گوگل]چنین سؤالاتی برای یک روحانی سختگیر که تمایلات جنسی را از دست دادن خویشتن داری می داند ناپسند است
[ترجمه ترگمان]چنین سوالاتی برای یک روحانی fastidious که در مورد تمایلات جنسی به عنوان فقدان کنترل خود فکر می کند، ناخوشایند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This feature of quantum mechanics proved very distasteful to some of the very men who had helped to create the subject.
[ترجمه گوگل]این ویژگی مکانیک کوانتومی برای برخی از مردانی که به خلق سوژه کمک کرده بودند بسیار ناپسند بود
[ترجمه ترگمان]این ویژگی مکانیک کوانتومی برای برخی از مردانی که به خلق این موضوع کمک کرده بودند بسیار ناخوشایند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Likewise, children are sometimes assigned schoolwork they find distasteful.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، گاهی اوقات به کودکان تکالیف مدرسه ای محول می شود که آنها را ناپسند می دانند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، کودکان گاهی به تکالیف مدرسه اختصاص داده می شوند که آن را ناخوشایند می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

انگلیسی به انگلیسی

• offensive, unpleasant, repugnant; unsavory, having an unpleasant taste
if something is distasteful to you, you dislike or disapprove of it.

پیشنهاد کاربران

ناخوشایند، غیر قابل قبول
unpleasant and unacceptable:
He found the subject of their conversation very distasteful.
Some of the ads are particularly distasteful
بیخود
لوس
بی مزه

بپرس