distorted

/ˌdɪˈstɔːrt//dɪˈstɔːt/

(verb transitive) کج کردن، تحریف کردن، ازشکل طبیعی انداختن

جمله های نمونه

1. a distorted view of history
برداشت تحریف شده ای از تاریخ

2. a heap of distorted metals
توده ای از فلزات کج و معوج

3. her face was distorted by pain
صورتش از درد درهم پیچیده بود.

4. heat waves shimmered before my eyes and distorted the faraway mountains
موج های گرما جلو چشمم می لرزیدند و کوه های دوردست را کج و معوج می نمودند.

5. The book presents a fundamentally distorted picture.
[ترجمه Amirali Kooty] کتاب تصویری را نشان میدهد که اساساً تحریف شده است.
|
[ترجمه گوگل]کتاب تصویری اساساً تحریف شده ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک تصویر اساسا تحریف شده را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My original statement has been completely distorted by the media.
[ترجمه گوگل]بیانیه اصلی من توسط رسانه ها کاملاً تحریف شده است
[ترجمه ترگمان]بیانیه اصلی من به طور کامل توسط رسانه ها تحریف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The announcement was so distorted that I couldn't understand what was said.
[ترجمه گوگل]این اطلاعیه به قدری تحریف شده بود که من نفهمیدم چه گفته شد
[ترجمه ترگمان]این خبر چنان کج شده بود که نمی توانستم بفهمم چه می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His face was distorted by rage.
[ترجمه Amirali Kooty] از شدت خشم صورتش غیرطبیعی بود.
|
[ترجمه گوگل]صورتش از عصبانیت منحرف شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شدت خشم کج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This journalist distorted the spokesman's remarks.
[ترجمه گوگل]این روزنامه نگار سخنان سخنگو را تحریف کرد
[ترجمه ترگمان]این روزنامه نگار اظهارات سخنگوی را تحریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This report gives a somewhat distorted impression of what actually happened.
[ترجمه N.f] این گزارش اطلاعات تحریف شده ی زیادی رو نشون میده که تحت تاثیر واقعیت بوده
|
[ترجمه گوگل]این گزارش تا حدودی تصور تحریف شده ای از آنچه در واقع اتفاق افتاده است به دست می دهد
[ترجمه ترگمان]این گزارش تاثیر زیادی از آنچه که واقعا اتفاق افتاده است می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Government were accused of having systematically distorted the protesters'case.
[ترجمه گوگل]دولت متهم به تحریف سیستماتیک پرونده معترضان شد
[ترجمه ترگمان]دولت به داشتن سیستماتیک از پرونده معترضان متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These figures give a distorted view of the significance for the local economy.
[ترجمه گوگل]این ارقام یک دیدگاه تحریف شده از اهمیت برای اقتصاد محلی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این ارقام یک دیدگاه تحریف شده از اهمیت اقتصاد محلی می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her reflection in the mirror looked distorted.
[ترجمه گوگل]انعکاس او در آینه مخدوش به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بازتاب او در آینه به نظر غیر عادی می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The music just gets distorted when you play it so loud.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آن را با صدای بلند پخش می کنید، موسیقی فقط تحریف می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی این قدر بلند بازی می کنی موسیقی تغییر شکل می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She screamed, her face distorted with fury and pain.
[ترجمه عاطفه محرابیان] او جیغ کشید، چهره اش با خشم و درد در هم ریخت.
|
[ترجمه گوگل]او فریاد زد، صورتش از خشم و درد منحرف شد
[ترجمه ترگمان]او جیغ کشید، صورتش از خشم و درد کج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[شیمی] واپیچیده، واپیچیدگی، اعوجاج
[برق و الکترونیک] معوج

انگلیسی به انگلیسی

• deformed, twisted out of its normal shape or appearance; falsified, misrepresented

پیشنهاد کاربران

۱. از شکل افتاده. بد ریخت ۲. کج. کج و کوله ۳. تحریف شده. قلب شده. غیر واقعی ۴. {نورشناسی} واپیچیده. درهم ریخته. بد شکل. غیر طبیعی. . از ریخت افتاده. قناص
مثال برای معانی اول و دوم:
Her reflection in the mirror looked distorted.
...
[مشاهده متن کامل]

انعکاس اش در آینه بدریخت و کج و کوله به نظر رسید.
مثال برای معنی سوم:
The book presents a fundamentally distorted picture.
کتاب یک تصویر اساسا تحریف شده و غیر واقعی نشان می دهد.

false or wrong
صفت/ غلط یا اشتباه
This report gives a somewhat distorted impression of what actually happened.
We have a distorted belief that we are more ethical than we really are.
Because of a distorted body image, she believes that she's overweight even when she is underweight.
...
[مشاهده متن کامل]

People generally have a distorted view of the past.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/distorted
SYN:
deformed
( of normal shape or appearance )
e. g.
Non - parallel seal faces
In practice, the seal faces become distorted due to temperature and pressure gradients. The most typical deformation is a tapered seal face
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distort
✅️ اسم ( noun ) : distortion
✅️ صفت ( adjective ) : distorted
✅️ قید ( adverb ) : _
تحریف شده
کج و کوله
کج و مُعوَج
واپیچیده
از شکل طبیعی افتاده
غیرطبیعی
غیرواقعی
درهم ریخته
معنی اشتباه و غلط هم می دهد
۱. تحریف شده
۲. چند تکه شده
ناجور
مغشوش
خلاف رویه ، خلا ف معمول
مخدوش
کج و ماوج

How do you get beats that distorted : چجوری بیتارو اینطوری اینقدر به هم میریزی؟ ( عجیب و غریب میکنیشون و از فرم مرسوم خارجش میکنی؟ )
? How do you get it to sound like that : چکار میکنی که همچین صدایی ازش درمیاد؟ ( صداش اینطوری میشه )
...
[مشاهده متن کامل]

*مثلا طرف داره از یه آهنگساز اینارو میپرسه که چکار میکنی که صداش اینجوری میشه
معانی Distort به شکل زیره :
verb
1 : to change the natural, normal, or original shape, appearance, or sound of ( something ) in a way that is usually not attractive or pleasing
2 [ obj] :
to change ( something ) so that it is no longer true or accurate

1. Mail bombs may be addressed in distorted handwriting, or the name and address may be prepared with homemade labels or cut - and - paste lettering.
بمب های پستی ممکن است با دست خط تحریف شده آدرس داده شوند ، یا نام و آدرس با برچسب های خانگی یا حروف برش خورده تهیه شود.
...
[مشاهده متن کامل]

2. On two large screens there was distorted video footage of mayhem and destruction.
در دو صفحه نمایش بزرگ فیلمهای تحریف شده ای از ضرب وشتم و تخریب وجود داشت.
3. Cheap mirrors reflect distorted amusement - park images of fighters who shadow - box before them.
آینه های ارزان منعکس کننده تصاویر اعوجاج یافته پارک تفریحی از مبارزانی است که با حریف تمرینی قبل از خود سایه می اندازند.
4. But because share prices were based on distorted information, resources were misallocated.
اما از آنجا که قیمت سهام بر اساس اطلاعات تحریف شده بود ، منابع به تخصیص نادرست پرداختند.
Distorted ( adj ) = تحریف شده، اعوجاج یافته
معانی دیگر>>>> گمراه کننده، بدشکل، در هم ریخته

false or wrong
بد ریخت ، از ریخت افتاده ، قناص
به هم ریخته
فعلdistort:تحریف کردن، تغییر شکل دادن ( کج و معوج و پیچیده کردن
صفتdistorted:کج ؛معوج و مشوش ( چیزی که شکل واضح و دقیقی ندارد
کج و کوله ، مشوش
معوج
اعوجاج یافته
از شکل طبیعی انداختن
غیرطبیعی ، غیرواقعی
بدشکل
تحریف شده ( adj )
درهم ریخته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس