disunity

/ˌdɪˈsjuːnəti//dɪsˈjuːnɪti/

عدم اتحاد، چند دستگی، چند پارچگی، ناهم بستگی، ناهمبستگی the relative disunity of the west encouraged the communists چند دستگی نسبی غرب به کمونیستها قوت قلب میداد

جمله های نمونه

1. the relative disunity of the west encouraged the communists
چند دستگی نسبی غرب به کمونیست ها قوت قلب می داد.

2. Disunity destroyed the Republicans at the polls.
[ترجمه گوگل]نفاق، جمهوری خواهان را در پای صندوق های رای نابود کرد
[ترجمه ترگمان]disunity جمهوری خواهان را در پای صندوق های رای نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There should be no disunity within our party.
[ترجمه گوگل]در حزب ما نباید اختلاف ایجاد شود
[ترجمه ترگمان] نباید تو مهمونی ما \"disunity\" وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Disunity finally proved fatal to the rebels' cause.
[ترجمه گوگل]نفاق در نهایت برای شورشیان کشنده بود
[ترجمه ترگمان]disunity در نهایت منجر به مرگ شورشیان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had been accused of promoting disunity within the armed forces.
[ترجمه گوگل]او به ترویج تفرقه در نیروهای مسلح متهم شده بود
[ترجمه ترگمان]او به ترویج disunity در نیروهای مسلح متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was persuaded that disunity in the church was displeasing to heaven and bad for the empire's success and prosperity.
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که نفاق در کلیسا برای بهشت ​​ناخوشایند و برای موفقیت و شکوفایی امپراتوری بد است
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که عدم اتحاد در کلیسا، برای موفقیت و کامیابی این امپراطوری، بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It starts from the fact of disunity and asks which existing political mechanism can work best for unity.
[ترجمه گوگل]از واقعیت عدم اتحاد شروع می‌شود و می‌پرسد کدام سازوکار سیاسی موجود می‌تواند بهترین کار را برای وحدت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این شاخه از حقیقت of آغاز می شود و می پرسد که مکانیزم سیاسی موجود می تواند برای اتحاد بهترین کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Black disunity Mandela's release focused renewed attention on the deep divisions within the black communities.
[ترجمه گوگل]گسست سیاهپوستان آزادی ماندلا توجه مجددی را به شکاف عمیق در جوامع سیاه‌پوست معطوف کرد
[ترجمه ترگمان]آزادی disunity به لک، توجه مجدد به بخش های عمیق درون جوامع سیاه را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disunity in Congress also compelled the administration to look for allies if it was to risk military involvement.
[ترجمه گوگل]تشتت در کنگره همچنین دولت را وادار کرد که در صورت خطر دخالت نظامی به دنبال متحدان باشد
[ترجمه ترگمان]disunity در کنگره همچنین دولت را مجبور کرد که اگر قرار است مشارکت نظامی را به خطر بیاندازد به دنبال هم پیمانان خواهد گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The provincial gentry's disunity reduced their capacity to obstruct the work of the Ministry of Internal Affairs.
[ترجمه گوگل]تفرقه نجبای استانی ظرفیت آنها را برای ممانعت از کار وزارت امور داخله کاهش داد
[ترجمه ترگمان]The و gentry استانی توانایی خود را برای ممانعت از کار وزارت امور داخله کاهش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These different systems result in the disunity of equipment and difficulties in the movement across lines.
[ترجمه گوگل]این سیستم های مختلف منجر به از هم گسیختگی تجهیزات و مشکلات در حرکت در خطوط می شود
[ترجمه ترگمان]این سیستم ها متفاوت منجر به عدم پیوستگی تجهیزات و مشکلات در حرکت در سراسر خطوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The days of national disunity and chaos which the people detested are gone, never to return.
[ترجمه گوگل]روزهای پراکندگی ملی و هرج و مرج که مردم از آن متنفر بودند گذشته است و دیگر بر نمی گردد
[ترجمه ترگمان]روزگار of و هرج و مرجی که مردم از آن نفرت داشتند، هرگز بر نمی گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But this leads to disunity, even chaos.
[ترجمه گوگل]اما این منجر به عدم اتحاد، حتی هرج و مرج می شود
[ترجمه ترگمان]اما این منجر به عدم پیوستگی، حتی هرج و مرج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They settled their dispute and blew away disunity.
[ترجمه گوگل]آنها اختلاف خود را حل و فصل کردند و اختلاف را از بین بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اختلافات خود را حل کردند و disunity را کنار گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lack of unity, separateness
disunity is a lack of agreement among people which prevents them from working together effectively; a formal word.

پیشنهاد کاربران

عدم اتحاد. اختلاف. تفرقه. نفاق. چند دستگی
مثال:
we have also tasted the bitter fruit of disunity.
ما همچنین میوه تلخ اختلاف {و تفرقه و عدم اتحاد} را چشیده ایم.
نایک دستی
ناهم بستگی
عدم اتحاد/ عدم وحدت
نفاق/ تفرقه/ تفرق/ شقاق
تفرقه

بپرس