dogged

/ˈdɒɡd//dɒɡd/

معنی: ترشرو، یک دنده، سخت، سر سخت، لجوج
معانی دیگر: سرسختانه، لجوجانه، سمج

جمله های نمونه

1. dogged determination
تصمیم خلل ناپذیر

2. dogged effort
کوشش مصرانه

3. she dogged akbar agha until he gave in and married her
آن قدر دنبال اکبر آقا را گرفت تا بالاخره اکبرآقا تسلیم شد و با او ازدواج کرد.

4. he was dogged by financial worries
نگرانی های مالی خر او را گرفته بود.

5. It is dogged (that) does it.
[ترجمه گوگل]این کار را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]آن را dogged (که)این کار را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her ambition and dogged determination ensured that she rose to the top of her profession.
[ترجمه گوگل]جاه طلبی و عزم سرسخت او باعث شد که او به اوج حرفه خود برسد
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی و عزم جزم او تضمین می کرد که او به بالاترین حد حرفه خود رسیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is dogged does it. All day, but careless man.
[ترجمه گوگل]سرسختانه این کار را انجام می دهد تمام روز، اما مرد بی خیال
[ترجمه ترگمان]این کار او را تعقیب می کند تمام روز، اما آدم بی احتیاط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They have gained respect through sheer dogged determination.
[ترجمه گوگل]آنها با عزم راسخ محض احترام به دست آورده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها از طریق عزم جزم و عزم جزم مورد احترام قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is dogged does it. The days of easy, but careless people.
[ترجمه گوگل]سرسختانه این کار را انجام می دهد روزهای آدم های آسان اما بی خیال
[ترجمه ترگمان]این کار او را تعقیب می کند روزه ای آسون ولی آدمای بی احتیاط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Throughout her life she was dogged by loneliness.
[ترجمه گوگل]او در طول زندگی خود درگیر تنهایی بود
[ترجمه ترگمان]سراسر زندگی اش با تنهایی او را خسته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Although he's less talented, he won by sheer dogged persistence.
[ترجمه گوگل]اگرچه او استعداد کمتری دارد، اما با پشتکار محض پیروز شد
[ترجمه ترگمان]اگر چه او با استعداد کمتری دارد، با سماجت محض برنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had been dogged by bad health all his life.
[ترجمه گوگل]او در تمام عمرش از وضعیت بد سلامتی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او تمام زندگی اش را با وضع بدی تعقیب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 'Why can't I come?' repeated Will with dogged persistence .
[ترجمه گوگل]"چرا نمی توانم بیایم؟" ویل با اصرار سرسختانه تکرار کرد
[ترجمه ترگمان]چرا نمی توانم بیایم؟ ویل با سماجت تکرار کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her career was dogged by misfortune.
[ترجمه گوگل]حرفه او با بدبختی همراه بود
[ترجمه ترگمان]شغلش به خاطر بدبختی او را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has been dogged by injury all season.
[ترجمه گوگل]او در تمام فصل دچار مصدومیت شده است
[ترجمه ترگمان]در تمام طول فصل به او صدمه زده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

یک دنده (صفت)
adamant, dogged, obstinate

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

سر سخت (صفت)
headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

لجوج (صفت)
persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

انگلیسی به انگلیسی

• determined, tenacious, persevering
dogged means showing determination to continue with something, even if it is very difficult.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dog
✅️ اسم ( noun ) : dog / doggedness / dogger / doggy
✅️ صفت ( adjective ) : dogged / doggy
✅️ قید ( adverb ) : doggedly
همون سگی خودمون هم میشه یه جاهایی معنی کرد. سرسخت. لجوج. سمج. راسخ
Dogged determination
سرسخت
مصمم
دوستان در زبان انگلیسی چیزی داریم به اسم connotation یا بار معنایی کلمه.
این کلمه از نظر معنی شبیه stubborn هست، ولی با معنایی مثبت. یعنی stubborn منفیه، ولی dogged مثبت.
گریبانگیر شدن
کله شق
Stubborn, determined, one who doesn't give up easily , stubbornly unyielding/tenacious
her dogged dedication to investigative reporting
راسخ، مصرانه

بپرس