doll

/ˈdɑːl//dɒl/

معنی: دخترک، عروسک، زن زیبای نادان
معانی دیگر: کودک زیبا، (خودمانی) آدم زیبا و دوست داشتنی، (با: up) شیک و پیک کردن، (خود را) آراستن، (زن خوشگل ولی سبکسر) طناز، زیبا و شوخ، لعبت، (خودمانی) دختر

جمله های نمونه

1. a jointed doll
عروسک مفصل دار (خم شو)

2. a mechanical doll
عروسک ماشینی (کوکی)

3. a rag doll
عروسک پارچه ای

4. a talking doll
عروسک سخنگو

5. to play with a doll
با عروسک بازی کردن

6. her daughter is quite a doll
دختر او واقعا جذاب است.

7. as a baby, julie was a doll
در کودکی جولی مثل عروسک بود.

8. The child clasped the doll tightly.
[ترجمه گوگل]کودک عروسک را محکم بست
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک را محکم به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The child clutched the doll to her arms and would not show it to anyone.
[ترجمه گوگل]کودک عروسک را به آغوشش گرفت و آن را به کسی نشان نداد
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک را به دست گرفت و آن را به کسی نشان نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We used to doll ourselves up and go into town.
[ترجمه گوگل]عادت داشتیم خودمان را عروسک کنیم و به شهر برویم
[ترجمه ترگمان]خودمان را عروسک نمی کردیم و به شهر می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I won this doll in a raffle.
[ترجمه گوگل]من برنده این عروسک در قرعه کشی شدم
[ترجمه ترگمان] من این عروسک رو توی بخت آزمایی برنده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I suddenly feel myself like a doll,acting all kinds of joys and sorrows. There are lots of shining siliery thread on my back,controlling all my action.
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس می کنم مثل یک عروسک هستم که انواع شادی ها و غم ها را انجام می دهد تعداد زیادی نخ سیلیکی براق روی پشتم وجود دارد که تمام اعمال من را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]ناگهان خودم را مثل یک عروسک احساس می کنم، انواع و اقسام شادی ها و دردها را بازی می کنم کلی نخ درخشان در پشتم هست که تمام حرکات مرا کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The doll pivots at the waist and neck.
[ترجمه گوگل]عروسک از ناحیه کمر و گردن می چرخد
[ترجمه ترگمان]عروسک به کمر و گردن می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a vinyl doll with movable arms and legs.
[ترجمه گوگل]این یک عروسک وینیل با دست ها و پاهای متحرک است
[ترجمه ترگمان]یک عروسک vinyl با بازوها و پاهای قابل انتقال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The child is hugging her doll.
[ترجمه گوگل]کودک عروسکش را در آغوش گرفته است
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک خود را در آغوش گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Each doll is crafted individually by specialists.
[ترجمه گوگل]هر عروسک به صورت جداگانه توسط متخصصان ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]هر عروسک به تنهایی توسط متخصصان ساخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He carved a doll from a block of wood.
[ترجمه گوگل]او یک عروسک را از یک بلوک چوبی حک کرد
[ترجمه ترگمان]یک عروسک را از یک تکه چوب تراشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دخترک (اسم)
pussy, puss, chit, doll

عروسک (اسم)
dummy, toy, doll, puppet, dolly

زن زیبای نادان (اسم)
doll

انگلیسی به انگلیسی

• toy baby, toy in the form of a person
dress oneself up, primp; decorate, ornament
a doll is a child's toy which looks like a small person or baby.
if you say that someone is a doll, you mean that you like them; used in american english.

پیشنهاد کاربران

⭕️ واژه doll ( عروسک ) را با واژه dull ( احمق ) اشتباه نگیرید !
doll ( n ) ( dɑl ) =a child's toy in the shape of a person, especially a baby or a child, e. g. a rag doll ( one made out of cloth ) .
doll
doll_عروسک
واژه doll به معنای عروسک
واژه doll به معنای عروسک به نوعی اسباب بازی بچه ها اشاره می کند که شکل انسان دارند یا به صورت بچه کوچک انسان هستند. مثلا:
a rag doll ( یک عروسک پارچه ای )
واژه doll گاهی اوقات برای توصیف یک خانم جوان و زیبا نیز استفاده می شود که البته این کاربرد قدیمی شده و دارد از بین می رود. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

she's quite a doll ( او عین عروسک می ماند. )
منبع: سایت بیاموز

عروسک ، اسبابازی
عروسک
عروسک، بازیچه.
Am I your doll?
I wish you were a girl
Because I saw a lot of interest in playing doll with you
کاش دختر میشدی
زیرا علاقمندی زیادی در وجود تو به عروسک بازی دیدم
معمولا برای خانم ها استفاده میشه
اما اگه برای یه آقا استفاده بشه معنی آدم جذاب و دوست داشتنی میده
a person is attractive or pleasant
Doll در زبان عامیانه و خیابانی به معنای یک ماده مخدر آرامبخشه
عروسک
My doll name was Sarah اسم عروسک من سارا بود
عروسک
The little girl is sitting on the stairs, and playing with her doll
دختر کوچولو روی پله ها نشسته و با عروسکش بازی می کند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس