dominate

/ˈdɑːməˌnet//ˈdɒmɪneɪt/

معنی: تسلط داشتن، چیره شدن، حکمفرما بودن، تفوق یافتن، غالب امدن بر
معانی دیگر: چیره شدن بر، غالب شدن، حاکم بودن بر، زیر سلطه ی خود درآوردن، تحت الشعاع قرار دادن، به خود اختصاص دادن، (از نظر ارتفاع بر چیزهای دیگر) مسلط بودن، فرازیدن، (مسابقه و غیره) در صدر قرار داشتن

جمله های نمونه

1. don't dominate the conversation!
متکلم وحده نشو!،بحث را قبضه نکن !

2. to dominate a football league
در صدر باشگاه های فوتبال قرار داشتن

3. to dominate a group
بر گروهی چیره شدن

4. Jones had set out to intimidate and dominate Paul.
[ترجمه گوگل]جونز قصد داشت پل را بترساند و بر آن تسلط یابد
[ترجمه ترگمان]جونز برای ترساندن و تسلط بر پل آماده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has authority, but he doesn't try to dominate .
[ترجمه گوگل]او اقتدار دارد، اما سعی نمی کند تسلط یابد
[ترجمه ترگمان]او قدرت دارد، اما سعی در تسلط بر آن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The book is expected to dominate the best-seller lists.
[ترجمه iahmadrezam] انتطار میره این کتاب صدرنشین لیست پرفروش ترین ها بشه.
|
[ترجمه گوگل]انتظار می‌رود این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین‌ها قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این کتاب بر فهرست کتاب های پرفروش تسلط یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The strong usually dominate over the weak.
[ترجمه گلی افجه ] قدرت معمولا بر ضعف غالب میشود
|
[ترجمه موسی] قوی معمولاً بر ضعیف غالب می شود.
|
[ترجمه اسحاقی] اشخاص قوی معمولا بر اشخاص ضعیف غلبه میکنند.
|
[ترجمه گوگل]افراد قوی معمولاً بر ضعیفان تسلط دارند
[ترجمه ترگمان]قدرت معمولا بر افراد ضعیف غلبه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A great man can dominate others by force of character.
[ترجمه گلی افجه ] انسان بزرگ میتواند با قدرت شخصیت بر دیگران تسلط یابد
|
[ترجمه گوگل]یک مرد بزرگ می تواند به زور شخصیت بر دیگران مسلط شود
[ترجمه ترگمان]یک مرد بزرگ می تواند بر دیگران تسلط داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The giant jets that increasingly dominate the world's airways.
[ترجمه موسی] جت های غول پیکری که به طور فزاینده ای بر مسیرهای هوایی جهان تسلط دارند.
|
[ترجمه گوگل]جت های غول پیکری که به طور فزاینده ای بر راه های هوایی جهان تسلط دارند
[ترجمه ترگمان]جت های غول پیکر که به طور فزاینده ای بر روی خطوط هوایی جهان تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Farming interests now dominate many of the National Park committees.
[ترجمه گوگل]منافع کشاورزی در حال حاضر بر بسیاری از کمیته های پارک ملی تسلط دارد
[ترجمه ترگمان]اکنون علایق کشاورزی بیشتر بر بسیاری از کمیته های پارک ملی تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ugly tower blocks dominate the skyline.
[ترجمه اسحاقی] بلوک های زشت برجها، افق آسمان را تحت الشعاع قرار داده اند.
|
[ترجمه گوگل]بلوک های برج زشت بر خط افق تسلط دارند
[ترجمه ترگمان]بلوک های زشت (زشت)بر خط افق تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The superpower attempted to dominate over other countries.
[ترجمه موسی] این ابرقدرت تلاش کرد تا بر کشورهای دیگر سلطه یابد.
|
[ترجمه گوگل]این ابرقدرت تلاش کرد تا بر سایر کشورها تسلط یابد
[ترجمه ترگمان]این ابرقدرت تلاش کرد بر کشورهای دیگر مسلط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The issue of gun control will dominate the next election.
[ترجمه گلی افجه ] مساله کنترل سلاح بر انتخابات بعدی اثر می گذارد
|
[ترجمه موسی] مسئله کنترل اسلحه در انتخابات بعدی حکمفرما خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل]موضوع کنترل اسلحه در انتخابات بعدی غالب خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مساله کنترل سلاح بر انتخابات بعدی مسلط خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Price tends to dominate all other considerations.
[ترجمه گوگل]قیمت تمایل دارد بر همه ملاحظات دیگر تسلط داشته باشد
[ترجمه ترگمان]قیمت تمایل دارد همه ملاحظات را تحت الشعاع قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't allow your problems to dominate your life.
[ترجمه موسی] اجازه ندهید که مشکلات شما بر زندگی شما غلبه کند.
|
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید مشکلاتتان بر زندگیتان مسلط شوند
[ترجمه ترگمان]به مشکلات خود اجازه تسلط بر زندگی خود را ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The big companies dominate the lower price points.
[ترجمه گوگل]شرکت های بزرگ بر نقاط قیمت پایین تر تسلط دارند
[ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ بر نقاط قیمت پایین تر تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسلط داشتن (فعل)
dominate

چیره شدن (فعل)
overcome, prevail, dominate

حکمفرما بودن (فعل)
reign, dominate

تفوق یافتن (فعل)
dominate, overmatch

غالب امدن بر (فعل)
surmount, dominate

انگلیسی به انگلیسی

• control, rule, command
to dominate a situation means to be the most powerful or important person or thing in it.
if one country dominates another, it has power over it.
see also dominating.

پیشنهاد کاربران

dominate ( v ) ( dɑməˌneɪt ) =to control or have a lot of influence over sth sb, especially in an unpleasant way, e. g. As a child he was dominated by his father. domination ( n )
dominate
برتر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dominate
✅️ اسم ( noun ) : domination
✅️ صفت ( adjective ) : dominant
✅️ قید ( adverb ) : dominantly
سلام. ممنون از سایت خوبتون. لطفا این تبلیغاتهای دندان رو حذف کنید. حالمون بد میشه وقتی دنبال معنی کلمات میگردیم. خیلی ممنون
( adj ) more important, , , stronger
بهتر بازی کردن ( ورزش ) بازی را در دست داشتن
از نظر ارتفاع مشرف بودن بر بقیه
چیزی که از مسافت دور قابل رؤیته
تحت تاثیر قرار گرفتن - تحت الشعاع قرار گرفتن
the current path is dominated by the the inductance.
مسیر جریان توسط اندوکتانس تحت تاثیر قرار می گیرد.
⁦✔️⁩ ( مسابقه و غیره ) در صدر قرار داشتن
Ryder Cup
Ryder Cup: Europe left with mountain to climb as USA 💥dominate💥 first day
زیاد سروکار داشتن
1. The harsh and cruel elements of Russian society, especially the drive to dominate and control, fill the imagery of Dostoevsky's novels.
عناصر خشن و بیرحمانه جامعه روسیه ، به ویژه انگیزه تسلط یافتن و کنترل ، تصاویر رمان های داستایوسکی را پر می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. The themes that dominate our pop culture are often only truly apparent in retrospect.
مضامین حاکم بر فرهنگ پاپ ما اغلب فقط با نگاهی به گذشته معلوم است.
3. Most life forms on Earth consist of organic carbon, while inorganic carbon may dominate the visible physical environment.
بیشتر اشکال حیات روی زمین از کربن آلی تشکیل شده است ، در حالی که کربن غیر آلی ممکن است بر محیط فیزیکی قابل مشاهده غالب باشد.
4. Labour Students and the organised independents who dominate the executive retreated from their original plan.
دانشجویان کارگری و مستقلین سازمان یافته ای که بر قوه مجریه تسلط دارند از طرح اصلی خود عقب نشینی کردند.
5. Asters, goldenrods, and sunflowers dominate the landscape from late summer to the end of the growing season.
آسترها ، گل های طلایی و آفتابگردان از اواخر تابستان تا پایان فصل رشد بر مناظر غالب هستند.
6. He came to dominate it by shrewdness, audacity and the huge force and charm of his personality.
او با زیرکی ، جسارت و نیروی عظیم و جذابیت شخصیت خود بر آن مسلط شد.
7. They want to dominate Europe by bureaucratic cleverness where they could not do so by muzzle - loading cannon, muskets and cavalry sabers.
آنها می خواهند با زیرکی بوروکراتیک بر اروپا سلطه پیدا کنند ، جایی که نمی توانند با توپ ، اسلحه های کالیبری و شمشیرهای سواره نظام این کار را کنند.
8. Problems caused by money and social status, and differing ideas of value and wealth, dominate the narrative.
مشکلات ناشی از پول و موقعیت اجتماعی و ایده های متفاوت ارزش و ثروت ، بر داستان حکم فرما هستند.
9. As we go deeper down into the sea, the types of primary consumer and their food changes, so that deposit feeders tend to dominate in the depths.
هرچه به اعماق دریا می رویم ، انواع مصرف کننده اصلی و مواد غذایی آنها تغییر می کند ، به طوری که فیدرها در اعماق غالب می شوند.
10. To dominate the ground on battlefields of the next decade, combat soldiers and marines will want a full combined arms solution on their side.
برای غلبه یافتن بر زمین در جبهه های نبرد دهه آینده ، سربازان و تفنگداران جنگی می خواهند یک راه حل کامل ترکیبی از سلاح در کنار خود داشته باشند.
11. Security will dominate the agenda of all bilateral agreements between nations.
امنیت بر دستور کار کلیه توافقات دو جانبه بین ملتها حاکم خواهد بود.
Dominate ( verb ) = تسلط یافتن، مسلط شدن، حاکم بودن، حکم فرما بودن، سلطه یافتن، غالب بودن، غلبه یافتن
معانی دیگر>>>>>چیره شدن، سیطره یافتن، قبضه کردن، استیلا یافتن، تفوق جستن، مستولی شدن، تسلط داشتن

برجسته
چیره شدن
در اختیار داشتن.

استیلا یافتن؛ قبضه کردن
سلطه طلب
مسلط بودن
کنترل
قانون
فرمان
bossy or pushy
سیطره داشتن، غالب بودن، مستولی بودن، غلبه داشتن، چیرگی داشتن
domin=master
Act like bosses
نگاا از بالا به پایین به یک موضوع یا کار
تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه )
مثلا : dominate the conversation
یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف بزنه، جوری پیش ببری مکالمه رو که خودت دوس داری
تسلط یافتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس