dominion

/dəˈmɪnjən//dəˈmɪnɪən/

معنی: حکومت، قلمرو، ملک
معانی دیگر: حاکمیت، چیری، سلطه، فرمانروایی، حکم فرمایی، (سرزمین تحت حکومت یا قیمومیت) قلمرو، مستعمره، آبادگان، (سابقا - d بزرگ) کشور خود مختار (و عضو کشورهای مشترک المنافع بریتانیا)، دومینیون، سلطنت، ملک molk

جمله های نمونه

1. the federal government's claim of dominion over coastal waters
ادعای حاکمیت دولت فدرال بر آب های ساحلی

2. they tried to free themselves from the dominion of their oppressors
آنان کوشیدند خود را از سلطه ی ستمگران برهانند.

3. They truly believe they have dominion over us.
[ترجمه مریم سالک زمانی] واقعا باورشان شده است که بر ما تفوق دارند.
|
[ترجمه گوگل]آنها واقعاً معتقدند که بر ما سلطه دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها واقعا فکر می کنند که آن ها بر ما تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Alexander held dominion over a vast area.
[ترجمه گوگل]اسکندر بر منطقه وسیعی تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]اسکندر تسلط بر یک منطقه وسیع را در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our country's dominion is very vast.
[ترجمه گوگل]سلطه کشور ما بسیار گسترده است
[ترجمه ترگمان]تسلط کشور ما بسیار وسیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Soon the whole country was under his sole dominion.
[ترجمه گوگل]به زودی تمام کشور تحت سلطه ی انحصاری او قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]به زودی تمام کشور تحت سلطه او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Republic is a dominion of the Brazilian people.
[ترجمه گوگل]جمهوری تسلط مردم برزیل است
[ترجمه ترگمان]این جمهوری قلمرو مردم برزیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For some it was enough to attain dominion over other rulers, in effect establishing satellite or vassal states.
[ترجمه گوگل]برای عده‌ای کافی بود که بر دیگر حاکمان تسلط پیدا کنند و در واقع دولت‌های اقماری یا دست نشانده ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]چه، برای برخی از آن کافی بود که بر فرمانروایان دیگر حکومت کند، در حالی که ایالات vassal را برقرار می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Both housed defeated, but martial, races who made dominion enjoyable.
[ترجمه گوگل]هر دو مسابقه‌های شکست خورده، اما رزمی را برگزار کردند که سلطه را لذت‌بخش می‌کرد
[ترجمه ترگمان]هر دو شکست خورده بودند، اما نظامی، مسابقه اسب دوانی که dominion را به هم می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Canada became a self-governing dominion of Great Britain in 186
[ترجمه گوگل]کانادا در سال 186 به قلمرو خودگردان بریتانیا تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]کانادا در سال ۱۸۶ یک قلمرو حکومت خودگردان از بریتانیای کبیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They maintain their dominion over our eyes, rising as if straight overhead, the first, the true, skyscrapers.
[ترجمه گوگل]آنها سلطه خود را بر چشمان ما حفظ می کنند و گویی مستقیماً از بالای سر ما بالا می روند، اولین آسمان خراش های واقعی
[ترجمه ترگمان]ان ها تسلط خود را بر چشمان ما ثابت نگه می دارند، مثل اینکه یک راست بالای سرم طلوع می کند، اولین، the، skyscrapers
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the fact of our acquiescence in that dominion in substitution for all social and political thought.
[ترجمه گوگل]و حقیقت رضایت ما از آن سلطه در جانشینی همه اندیشه های اجتماعی و سیاسی
[ترجمه ترگمان]و واقعیت تسلیم ما در آن قلمرو جانشینی برای همه افکار اجتماعی و سیاسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I enjoy reading, traveling, dominion theology, political discussions.
[ترجمه گوگل]من از خواندن، سفر، الهیات حکومتی، بحث های سیاسی لذت می برم
[ترجمه ترگمان]از خواندن، سفر، حاکمیت، الهیات، مباحثات سیاسی لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were not put on earth to have dominion over the birds of the air and the beasts of the field.
[ترجمه گوگل]ما بر روی زمین قرار نگرفتیم تا بر پرندگان آسمان و حیوانات صحرا تسلط داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما روی زمین قرار نگرفته بودیم که بر پرندگان هوا و جانوران زمین تسلط داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At Old Dominion, it was three hours a day five days a week, and lifting weights and conditioning.
[ترجمه گوگل]در Old Dominion، پنج روز در هفته سه ساعت در روز و وزنه زدن و آماده سازی بود
[ترجمه ترگمان]در عهد قدیم، آن سه ساعت در روز پنج روز در هفته بود و وزنه و conditioning را بلند می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکومت (اسم)
regimen, administration, government, reign, power, dominion, raj

قلمرو (اسم)
region, dominion, circle, sphere, domain, scope, zone, bourn, territory, bourne, orbit, regality, milieu

ملک (اسم)
dominion, domain, estate, territory, hacienda, realty, fief

تخصصی

[حقوق] مالکیت مطلق، حاکمیت

انگلیسی به انگلیسی

• rule, sovereignty, mastery, control
dominion is control or authority; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس