dribble

/ˈdrɪbl̩//ˈdrɪbl̩/

معنی: چکیدن، خرده خرده پیش بردن، چکانیدن، پابپا کردن، چکشیدن
معانی دیگر: کم کم بیرون دادن (یا آمدن)، کم کم جلو آمدن، آب از لب و لوچه جاری کردن (یا شدن)، آب دهان (کسی) جاری شدن، (فوتبال و بسکتبال و غیره) دریبل کردن، دریبل، چکه (از drop کوچکتر)، تراوش، پشنگ، مقدار بسیار کم، قطره قطره ترشح کردن، چکه کردن، کم کم جاری شدن، تراویدن، پشنگیدن، چکاندن، خرده خرده پیش بردن توپ فوتبال را، پابپا کردن توپ فوتبال

جمله های نمونه

1. some babies dribble
برخی نوزادان گلیز می ریزند.

2. the brain-drain was a dribble that turned into a flood
فرار مغزها چکه ای بود که به سیل تبدیل شد.

3. there is only a dribble of tea left in the teapot
فقط یک ذره چای در قوری مانده است.

4. he leaned on the pillow, letting smoke dribble through his nostrils
به پشتی لم داد و گذاشت دودها حلقه حلقه از دو سوراخ دماغش خارج شود.

5. He wiped a dribble of saliva from his chin.
[ترجمه گوگل]آب دهانش را از چانه اش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]آب دهانش را از روی چانه اش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Add just a dribble of oil.
[ترجمه گوگل]فقط یک قطره روغن اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]فقط یک قطره روغن اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was dribble all down the baby's front.
[ترجمه گوگل]تمام جلوی بچه دریبل بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز در جلو بچه باعث می شد که dribble از آب در بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His clothes are soaked in dribble.
[ترجمه گوگل]لباس هایش در دریبل خیس شده است
[ترجمه ترگمان] لباساش غرق dribble
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was trying to dribble the ball past his opponents.
[ترجمه امیرحسین] او سعی می کرد دریبل بزنه و از رقیب هاش رد بشه
|
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد توپ را از مقابل حریف دریبل کند
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد توپ را از مقابل مخالفان او دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was dribble all over her chin.
[ترجمه شان] آب از سراسر چانه اش جاری شده بود.
|
[ترجمه گوگل]تمام چانه اش دریبل بود
[ترجمه ترگمان]There روی چانه او ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dribble the hot mixture slowly into the blender.
[ترجمه گوگل]مخلوط داغ را به آرامی در مخلوط کن بریزید
[ترجمه ترگمان]مخلوط گرم را به آرامی درون مخلوط کن فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dribble the oil into the beaten egg yolks.
[ترجمه گوگل]روغن را داخل زرده تخم مرغ زده شده بریزید
[ترجمه ترگمان]به اضافه کردن روغن در زرده تخم مرغ مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He wiped the dribble from his chin.
[ترجمه گوگل]دریبل را از چانه اش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]dribble را از چانه اش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brinkworth's attempted dribble through the Milan defence was stopped by Ponti's tackle.
[ترجمه گوگل]تلاش برینکورت در دفاع از میلان با تکل پونتی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]اقدام Brinkworth s از طریق دفاع از میلان توسط tackle پو نتی متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

خرده خرده پیش بردن (فعل)
dribble

چکانیدن (فعل)
drip, trickle, dribble

پابپا کردن (فعل)
dribble, hesitate

چکشیدن (فعل)
dribble

انگلیسی به انگلیسی

• small quantity; drop, drip, trickle; act of bouncing a basketball
trickle, drip, ooze; bounce a basketball
when a liquid dribbles down a surface, it moves down it in a thin stream.
when a person or animal dribbles, saliva trickles from their mouth.
in games such as football or basketball, when a player dribbles a ball, they move while keeping close control of the ball with their feet or their hands.
when someone or something dribbles out from somewhere, they come out very slowly, often over a long period of time.

پیشنهاد کاربران

رفتن آب دهان
آب دهان از لب و لوچه آویزان شدن
دریبل زدن
چکیدن
to ( cause a liquid to ) flow very slowly in small amounts:
The water was barely dribbling out of the faucet.
پابه پا.
یک و دو کردن توپ
پا به پا کردن توپ فوتبال

بپرس