driving force


معنی: فاکتور

جمله های نمونه

1. Consumer spending was the driving force behind the economic growth in the summer.
[ترجمه گوگل]هزینه های مصرف کننده نیروی محرکه رشد اقتصادی در تابستان بود
[ترجمه ترگمان]مخارج مصرف کنندگان نیروی محرک رشد اقتصادی در تابستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was always the driving force behind the scheme.
[ترجمه گوگل]او همیشه نیروی محرکه این طرح بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه نیروی رانندگی را پشت سر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Betty Coward was the driving force behind the project.
[ترجمه گوگل]بتی کوارد نیروی محرکه این پروژه بود
[ترجمه ترگمان]بتی Coward نیروی محرک پشت این پروژه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Who was the driving force in the band?
[ترجمه گوگل]چه کسی نیروی محرکه گروه بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی نیروی محرک این گروه را داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Local parents were the driving force behind the project.
[ترجمه گوگل]والدین محلی نیروی محرکه این پروژه بودند
[ترجمه ترگمان]والدین محلی نیروی محرک پشت این پروژه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ron is the driving force behind the project.
[ترجمه گوگل]رون نیروی محرکه پروژه است
[ترجمه ترگمان]رون نیروی محرک پشت این پروژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hawks was the driving force behind the project.
[ترجمه گوگل]هاکس نیروی محرکه این پروژه بود
[ترجمه ترگمان]قوش ها نیروی محرک پشت این پروژه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whatever the driving force, heat conservation has many advantages.
[ترجمه گوگل]نیروی محرکه هر چه که باشد، حفظ حرارت مزایای زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]نیروی محرک هر چه که باشد، حفاظت از گرما مزایای زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Driving force acts in direction of travel.
[ترجمه گوگل]نیروی محرکه در جهت حرکت عمل می کند
[ترجمه ترگمان]نیروی رانندگی در جهت سفر عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Agency's new driving force A CHESHIRE-based advertising agency has landed a new campaign, marketing Lada cars.
[ترجمه گوگل]نیروی محرکه جدید آژانس یک آژانس تبلیغاتی مستقر در CHESHIRE کمپین جدیدی را با نام بازاریابی خودروهای لادا راه اندازی کرده است
[ترجمه ترگمان]نیروی محرکه جدید آژانس تبلیغاتی مستقر در منطقه یک فعالیت تبلیغاتی جدید، بازاریابی لادا و لادا را آغاز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For the lawyer and the judge, a driving force at all times has been the avalanche of precedents.
[ترجمه گوگل]برای وکیل و قاضی، موتور محرکه در همه حال، بهمن سابقه بوده است
[ترجمه ترگمان]برای وکیل و قاضی، یک نیروی محرک در همه زمان ها بهمن سوابق بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The driving force of a flourishing society is individual acquisitiveness which creates demands that boost trade and increase the general wealth.
[ترجمه گوگل]نیروی محرکه یک جامعه شکوفا، اکتساب فردی است که مطالباتی را ایجاد می کند که باعث تقویت تجارت و افزایش ثروت عمومی می شود
[ترجمه ترگمان]نیروی محرک یک جامعه پر رونق، مال اندوزی فردی است که خواسته های خود را برای بالا بردن تجارت و افزایش ثروت عمومی به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the businessmen who are the driving force behind the TECs may feel diffident about administering a chunk of the welfare state.
[ترجمه گوگل]اما بازرگانانی که نیروی محرکه TEC ها هستند ممکن است در مورد اداره بخشی از دولت رفاه احساس تردید کنند
[ترجمه ترگمان]اما بازرگانان که نیروی محرک پشت the هستند، ممکن است احساس اعتماد به نفس در پرداخت یک سهم از دولت رفاهی را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Who is the driving force in the pipeline development?
[ترجمه گوگل]چه کسی نیروی محرکه توسعه خط لوله است؟
[ترجمه ترگمان]نیروی محرک در توسعه خط لوله چه کسی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some of the driving force is lost by D pointing upwards.
[ترجمه گوگل]مقداری از نیروی محرکه با اشاره D به سمت بالا از بین می رود
[ترجمه ترگمان]برخی از نیروی محرک با اشاره به سمت بالا از دست می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاکتور (اسم)
invoice, facture, factor, multiplier, divisor, driving force

تخصصی

[شیمی] نیروی محرک
[عمران و معماری] نیروی محرک
[زمین شناسی] نیروی محرک
[ریاضیات] نیروی محرک
[پلیمر] نیروی محرکه

انگلیسی به انگلیسی

• motivation, push that causes things to be completed

پیشنهاد کاربران

نیروی محرکه، محرک اصلی
نیروی محرکه
عامل تعیین کننده
نیروی رانش
[مکانیک] نیروی محرک
نیروی پیشبرنده
نیروی پیشران

بپرس