dummy

/ˈdəmi//ˈdʌmi/

معنی: ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، تصنعی، مصنوعی، ساختگی، بطور مصنوعی ساختن
معانی دیگر: آدمک، (هرچیز گول زنک و ساختگی که به جای چیز واقعی تعبیه شود مثلا کشو دروغین یا دری که روی دیوار نقاشی کرده باشند) دروغین، گول زنک، گول زنه، بدلی، دست نشانده (کسی که باطنا برای شخص ثالثی کار می کند)، عامل سری، آلت دست، (خودمانی) آدم ابله، پخمه، خنگ، (مهجور) لال، گنگ، (چاپ و صحافی) ماکت

جمله های نمونه

1. dummy run
آزمایش،تمرین،امتحان

2. dummy up
(خودمانی) خود را به خریت زدن،تظاهر به ندانستن کردن،انکار کردن

3. a dummy corporation whose real aim was . . .
شرکت قلابی که هدف واقعی آن . . . بود.

4. a dummy window painted on the wall
پنجره ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود

5. they put james' clothes on a dummy and paraded the city
لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.

6. to deceive the enemy, they placed around the airports several dummy tanks made of wood
برای گول زدن دشمن،چندین تانک دروغی را که از چوب ساخت بودند در اطراف فرودگاه قرار دادند.

7. The local elections can be seen as a dummy run for the national election next year.
[ترجمه گوگل]انتخابات محلی را می توان به عنوان یک نامزدی ساختگی برای انتخابات سراسری سال آینده در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان]انتخابات محلی را می توان به عنوان یک شرکت ساختگی برای انتخابات ملی در سال آینده دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He viciously bayoneted the straw dummy.
[ترجمه گوگل]او با شرارت به آدمک نی سرنیزه زد
[ترجمه ترگمان]شریرانه بر سر این آدمک چوبی ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do a dummy run to see how long it will take.
[ترجمه A.A] یک آزمایش انجام بده تا معلوم شود چقدر طول می کشد
|
[ترجمه گوگل]یک دویدن ساختگی انجام دهید تا ببینید چقدر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]یه احمق راه بنداز تا ببینیم چقدر طول می کشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No, you dummy. The other hand.
[ترجمه گوگل]نه، آدم ساختگی دست دیگر
[ترجمه ترگمان] نه، احمق اون یکی دست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Only a dummy would ignore the safety warnings.
[ترجمه محمدجواد] فقط یک خنگ و گیج ، هشدارهای ایمنی را نادیده می گیرد
|
[ترجمه گوگل]فقط یک ساختگی می تواند هشدارهای ایمنی را نادیده بگیرد
[ترجمه ترگمان]فقط یک آدمک هشدارهای ایمنی را نادیده می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't just stand there you dummy.
[ترجمه گوگل]فقط اونجا بایست ادم
[ترجمه ترگمان]فقط اونجا واینسا و احمق نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She played a jack from dummy.
[ترجمه گوگل]او یک جک از آدمک بازی کرد
[ترجمه ترگمان]اون با یه جک احمق بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That's what I just said, dummy.
[ترجمه متین] این همون چیزیه که من گفتم ، احمق.
|
[ترجمه گوگل]این چیزیه که من همین الان گفتم ادم
[ترجمه ترگمان]این چیزیه که من گفتم، آدمک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In a recent dummy run, the 4th Marine Brigade stormed a beach on Catalina Island.
[ترجمه گوگل]در یک اجرای ساختگی اخیر، تیپ چهارم دریایی به ساحلی در جزیره کاتالینا یورش برد
[ترجمه ترگمان]در یک حمله ساختگی اخیر، تیپ نظامی ۴ تفنگدار دریایی به ساحلی در جزیره Catalina حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Two microphones, one in each ear of a dummy or human head, pick up the sound reaching the ears.
[ترجمه گوگل]دو میکروفون، یکی در هر گوش سر آدمک یا انسان، صدایی را که به گوش می رسد را می گیرند
[ترجمه ترگمان]دو میکروفن که یکی در هر گوش یک مانکن یا سر انسان بود به گوش می رسید که به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادمک (اسم)
dummy, homunculus, robot, caricature, manikin

عروسک (اسم)
dummy, toy, doll, puppet, dolly

مانکن (اسم)
dummy, manikin, mannequin

ادم ساختگی (اسم)
dummy

شخص لال و گیج و گنگ (اسم)
dummy

تصنعی (صفت)
sophisticated, dummy, mannered, put-on, self-imposed

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

بطور مصنوعی ساختن (فعل)
dummy

تخصصی

[خودرو] ماکتهای انسانی از جنس پلاستیک که در تستهای تصادف مورد استفاده هستند. بر روی این ماکتها سنسورهای متعددی قرار گرفته و بدین ترتیب میزان و نقاط آسیب احتمالی انسانها در تصادفات واقعی محاسبه میشود.
[عمران و معماری] مجازی - خیالی - فرضی
[کامپیوتر] زائد ؛ تصنعی ؛ ساختگی
[برق و الکترونیک] ساختگی، کاذب نشانی، دستورالعمل یا اطلاعات ساختگی دیگری که برای تامین شرایط خاص ( نظیر طول کلمه یا بلوک ) و بدون تاثیر برکار اصلی برنامه رایانه ای در آن قرار داده می شود .
[زمین شناسی] زاید، ساختگی، تصنعی کیف پرشده یا ماسه، رس و امثال آن که برای پرکردن یک سوراخ که در آن منفجره کار گذاشته شده به کار می رود .
[صنعت] ساختگی، مجازی، موهومی
[ریاضیات] ظاهری

انگلیسی به انگلیسی

• figure shaped like a person on which clothes are displayed; fake, imitation, counterfeit; (british) pacifier; (slang) fool, stupid person; (slang) penis
fake, imitation; counterfeit
make a dummy of; fake a pass or kick (in soccer)
a baby's dummy is a rubber or plastic object that you give the baby to suck so that it feels comforted.
a tailor's dummy is a model of a person that is used to display clothes.
you use dummy to describe things that are not real. for example, a dummy car is not a real car, but has been made to look or behave like a real car.

پیشنهاد کاربران

Dummy subject فاعل ساختگی ، فاعلی که دقیق مشخص نباشد. It is rainy.
fake
دامپزشکی و علوم دامی
مانکن جفت گیری یا Phantom
1 -
something that is not real and is used for practice or to deceive
الکی، نمایشی، ساختگی، مصنوعی
The device is not a real bomb but a dummy
2 -
a large model of a human, especially one used to show clothes in a shop
...
[مشاهده متن کامل]

مدل نمایش لباس در فروشگاه های فروش
the dummies in the store windows
3 -
( US pacifier )
a smooth rubber or plastic object that is given to a baby to suck in order to comfort it and make it stop crying
پستانک
4 -
( US also dumbbell )
a stupid or silly person
اسم/ آدم احمق
You dummy - you don't know the answer
Only a dummy would ignore the safety warnings

dummydummy
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dummy?q=Dummy
خنگ خدا
الکی
پرنمایش . [ پ ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] ( ص مرکب ) با ظاهری فریبنده : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی ( ؟ ) . ( از تاریخ بیهقی ) .
به طعنه نادان!
dummy ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: درخت کمکی
تعریف: درختی که از آن برای کمک به بر پا کردن دکل درختی در داربَری استفاده میشود
dummy variable : متغیر ساختگی
دست و پا چلفتی
ساختگی، تصنعی
تو ورزش راگبی ، این کلمه به معنی "فریبنده" است.
dummy pronoun = ضمیر تهی
در مورد نوزادان و کودکان به معنای شیشه شیر و پستانک می باشد
در متن زیر دامی را dummy در نظر بگیرید
دامی یک نوع عروسک است که شبیه انسان است
عروسک گردان ها میتوانند کاری کنند که دامی ها صحبت کنند
صنعت اتومبیل سازی از دامی ها برای نشان دادن این که ماشین ها حین تصادف چقدر امن هستند استفاده میکنند
...
[مشاهده متن کامل]

یک دامی همچنین میتونه چیزی باشه که شبیه به جنس واقعی اون چیز هست ولی کار نمیکنه , چیز جعلی یا ماکت یه چیز
بازیگران در یک صحنه ممکنه از یک سری وسایل استفاده کنند که دامی باشه
مثلا یک اسلحه دامی
دامی همچنین میتونه به عنوان یک توهین استفاده بشه که به یک فرد نادان گفته میشه

مجازی
موهومی

جعلی
اسگول ، احمق ، دیوانه
متغیر
پستونک
Dummy variable:متغیر ظاهری
کسی که زیادی خنگ است،
دیوونه هست ،
و یا خودش را به خنگ بودن میزند.
شخص خل و چل
Simulated
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس