eccentric

/ɪkˈsentrɪk//ekˈsentrɪk/

معنی: غیر عادی، غریب، عجیب، گریزنده از مرکز، بیرون از مرکز
معانی دیگر: (مکانیک) لنگ چرخ، لنگ، خارج از مرکز، عجیب و غریب، نامتعارف، (روان شناسی) ناروال، خیره سر، خیره رفتار، (آنچه که کاملا مدور نباشد) ناپرهون، نامدور، ناهم مرکز (مانند دو دایره که روی هم قرار دارند ولی مراکز آنها روی هم نیستند)، مختلف المرکز، برون مرکز (در برابر هم مرکز: concentric)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not adhering to the recognized or accepted manner, behavior, or thinking; unconventional; peculiar.
مترادف: erratic, odd, oddball, offbeat, peculiar, queer, screwy, strange, unconventional
متضاد: conventional, orthodox
مشابه: abnormal, balmy, curious, deviate, funny, original, quaint, quizzical, singular, uncommon, unusual, weird

- Eccentric people sometimes generate original ideas.
[ترجمه riharu] افراد عجیب و غریب بعضی وقت ها ایده های نوینی را به وجود می آورند.
|
[ترجمه گوگل] افراد عجیب و غریب گاهی اوقات ایده های اصلی تولید می کنند
[ترجمه ترگمان] افراد Eccentric گاهی ایده های اصلی تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not having the same geometric center, or not situated or pivoted at the geometric center.
متضاد: concentric
مشابه: elliptical, hyperbolic, off-center, parabolic

- eccentric circles
[ترجمه برهان] دوایر ناهم مرکز
|
[ترجمه گوگل] دایره های غیر عادی
[ترجمه ترگمان] دایره های غیر عادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an eccentric axle. (Cf. concentric.)
[ترجمه گوگل] یک محور غیرعادی (ر ک متحدالمرکز )
[ترجمه ترگمان] محور عجیب و غریبی است (Cf) )
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: deviating from a circular path or shape.
متضاد: circular
مشابه: elliptical, hyperbolic, parabolic

- an eccentric orbit
[ترجمه گوگل] یک مدار غیرعادی
[ترجمه ترگمان] مداری عجیب و غریب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: eccentrically (adv.)
(1) تعریف: a person having or showing odd, unconventional beliefs, behaviors, or interests.
مترادف: character, crank, flake, fruitcake, kook, nut, oddball, screwball
مشابه: abnormality, Bohemian, crackpot, deviate, erratic, loony, original, weirdo

(2) تعریف: a mechanical device for changing circular motion to back-and-forth motion by means of a wheel with a pivot offset from center.

جمله های نمونه

1. eccentric disk
صفحه ی لنگ (خارج از مرکز)

2. eccentric motion
لنگ چرخش

3. an eccentric man whose house was filled with his own statues
آدمی غیرعادی که خانه اش از مجسمه های خودش پر بود

4. some planets have an eccentric orbit
مدار برخی از سیاره ها کاملا مدور نیست.

5. My mother's a bit of an eccentric.
[ترجمه گوگل]مادر من کمی عجیب و غریب است
[ترجمه ترگمان]مادرم کمی عجیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His eccentric behaviour lost him his job.
[ترجمه گوگل]رفتار عجیب و غریب او شغلش را از دست داد
[ترجمه ترگمان]رفتار غیرعادی او کارش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is an eccentric character who likes wearing a beret and dark glasses.
[ترجمه گوگل]او یک شخصیت عجیب و غریب است که دوست دارد کلاه و عینک تیره داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او یک شخصیت عجیب و غریبی است که دوست دارد یک کلاه پشمی و عینک تیره اش را بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The old lady has some eccentric habits.
[ترجمه گوگل]پیرزن عادات عجیبی دارد
[ترجمه ترگمان]پیرزن عادات عجیبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gave us character sketches of all his eccentric relations.
[ترجمه گوگل]او طرح های شخصیتی از تمام روابط عجیب و غریب خود را به ما داد
[ترجمه ترگمان]او طرح های گوناگون همه قوم و خویش را برای ما شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His reputation as an eccentric is largely a media construct.
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک فرد عجیب و غریب عمدتاً یک سازه رسانه ای است
[ترجمه ترگمان]شهرت او به عنوان یک ساختار عجیب و غریب یک ساختار رسانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mars, Venus and the other planets move in eccentric orbits.
[ترجمه گوگل]مریخ، زهره و سیارات دیگر در مدارهای غیرعادی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]سیاره مریخ، ونوس و دیگر سیاره ها در مدارهای eccentric حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her fey charm and eccentric ways were legendary.
[ترجمه گوگل]جذابیت و شیوه های عجیب و غریب او افسانه ای بود
[ترجمه ترگمان]جذابیت و رفتارهای عجیب و غریب او افسانه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mercury's orbit is fairly eccentric.
[ترجمه گوگل]مدار عطارد نسبتاً غیرعادی است
[ترجمه ترگمان]مدار عطارد نسبتا عجیب و غریب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lewis was aggressive, eccentric, moody, and brilliantly clever.
[ترجمه گوگل]لوئیس تهاجمی، عجیب و غریب، بداخلاق و بسیار باهوش بود
[ترجمه ترگمان]لو یس مهاجم، خارق العاده، مودی، و بسیار باهوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

غریب (صفت)
alien, poor, unusual, uncommon, eccentric, homeless, strange, whimsical, weird, extravagant, rare, singular, immigrant

عجیب (صفت)
eccentric, astounding, marvelous, funny, strange, extravagant, amazing, wonderful, odd, astonishing, rum, unco, queerish, rummy

گریزنده از مرکز (صفت)
eccentric, centrifugal

بیرون از مرکز (صفت)
eccentric

تخصصی

[عمران و معماری] خارج از مرکز
[زمین شناسی] ناهم مرکز، خارج از مرکز
[نساجی] خارج از مرکز
[ریاضیات] خارج از مرکز، مختلف المرکز

انگلیسی به انگلیسی

• strange or unusual person, odd character
strange, odd, queer, unconventional
strange, unusual, odd
an eccentric person has habits or opinions that other people think strange.
an eccentric is a person with strange habits or opinions.

پیشنهاد کاربران

۱. نامتعارف. غیرعادی. عجیب و غریب ۲. {ریاضیات} خارج از مزکر. مختلف المرکز. نا هم مرکز ۳. {مدار} نامدور ۴. آدم غیرعادی. ادم عجیب و غریب
مثال:
He may be somewhat eccentric.
او ممکن است تا حدی غیر عادی باشد.
unusual
غیرعادی
عجیب
peculiar
ناشناخته ، ناروال، واگرا
ناشناخته، ناروال
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : eccentricity / eccentric
صفت ( adjective ) : eccentric
قید ( adverb ) : eccentrically
🔴 tending to act in strange or unusual ways / strange or unusual / technical : not following a perfectly circular path
اینا معرف صفت بودند. ولی بصورت اسم هم میتونه بیاد :
a person who acts in strange or unusual ways : an eccentric person
...
[مشاهده متن کامل]

۱. عجیب و غریب - نامتعارف - غیرعادی
۲. خارج از مرکز - گریرنده از مرکز - مدور - مرکز گریز
◀️ eccentric disk : صفحه ی لنگ ( خارج از مرکز )
◀️ eccentric motion : لنگ چرخش
◀️ an eccentric man whose house was filled with his own statues : آدمی غیرعادی که خانه اش از مجسمه های خودش پر بود
◀️ Some planets have an eccentric orbit : مدار برخی از سیاره ها کاملاً مدور نیست.
◀️ He was a kind but eccentric man.
◀️ an eccentric inventor
◀️ She's become more eccentric over the years.
◀️ eccentric behavior/ideas
◀️ eccentric clothes
◀️ an eccentric orbit
◀️ a wealthy eccentric
◀️ he noted her eccentric appearance
◀️ a servo driving an eccentric cam
◀️ he's seen as a local eccentric

Weird=odd
عجیب , غیر عادی ؛ خارج از مرکز
– eccentric behaviour
– an eccentric old lady
– He has some eccentric habits
– an eccentric axle
– Mercury's orbit is fairly eccentric
خاص و ویژه
نامتعارف
مرکز گریز
Out of center
خوش چهره
خارج از عرف
فردی دارای رفتاری غیرعادی و متفاوت با اکثریت مردم
عجیب غریب
ادم عجیب غریب ، کسی که لباس های خاص و یا رفتار خاص غیر نرمال دارد
ادم خاص
در ورزش: انقباض برون گرا ( نوعی انقباض عضلانی ) - برون گرا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس