elaborate

/əˈlæbrət//ɪˈlæbəreɪt/

معنی: استادانه درست شده، بزحمت درست شده، دارای جزئیات، به زحمت ساختن، بادقت شرح دادن، سنگین کردن
معانی دیگر: پر جزئیات، پیچیده، تودرتو، بغرنج، دقیق، حساس، مفصل، مبسوط، پر طول و تفصیل، (سبک) مغلق، پر نقش و نگار، پرنگار، (معمولا با: on یا upon) به طور مبسوط شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مفصل گفتن، (با زحمت و دقت) ساختن، فرآوردن، تولید کردن، پر جزئیات کردن، پیچیده کردن، تودرتو کردن، (زیست شناسی - مواد خوراکی و غیره را تبدیل به مواد جذب شدنی یا دفع شدنی کردن) پروردن، گواراندن، عمل آوردن، ساختن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: planned or carried out with great care and attention to numerous parts or details.
مترادف: detailed, intricate, painstaking
متضاد: simple
مشابه: complicated, comprehensive, exhaustive, laborious, meticulous, minute, thorough

- He developed an elaborate plan for his escape.
[ترجمه گوگل] او برای فرارش نقشه مفصلی تهیه کرد
[ترجمه ترگمان] او نقشه دقیقی برای فرار خود تهیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by intricate and perhaps excessive detail.
مترادف: detailed, florid
متضاد: crude, plain, simple
مشابه: baroque, busy, complicate, fancy, flamboyant, fussy, intricate, lush, luxuriant, ornate, precious, rococo

- They always give such elaborate dinner parties.
[ترجمه سید مهدی مولایی] آنها همیشه چنین ضیافت شام مفصلی را ترتیب می دهند
|
[ترجمه گوگل] آنها همیشه چنین مهمانی های شام مفصلی برگزار می کنند
[ترجمه ترگمان] اونا همیشه مهمونی شام elaborate رو میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The royal robes were decorated with elaborate patterns.
[ترجمه گوگل] ردای سلطنتی با نقوش پیچیده تزئین شده بود
[ترجمه ترگمان] ردای سلطنتی با الگوهای پیچیده تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: elaborates, elaborating, elaborated
(1) تعریف: to develop with attention to the minute details of.
مترادف: expand
مشابه: amplify, detail, develop, flesh out, perfect

- The architects elaborated the design for the new library.
[ترجمه گوگل] معماران طرح کتابخانه جدید را به تفصیل انجام دادند
[ترجمه ترگمان] معماران طرح کتابخانه جدید را به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to create or develop by effort.
مشابه: develop, devise, flesh out, prepare, work

- Together they elaborated a clever scheme.
[ترجمه گوگل] آنها با هم یک طرح هوشمندانه را تدوین کردند
[ترجمه ترگمان] با هم یک نقشه زیرکانه به تفصیل شرح دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: elaborative (adj.), elaborately (adv.), elaborateness (n.), elaborator (n.)
• : تعریف: to add details to something; explain more fully (often fol. by on or upon).
مترادف: amplify, dilate, enlarge, expand
مشابه: add to, particularize, specify

- You make a good point, but you need to elaborate on it to make your argument truly convincing.
[ترجمه گوگل] شما به نکته خوبی اشاره کردید، اما برای اینکه استدلالتان واقعاً قانع کننده باشد، باید آن را توضیح دهید
[ترجمه ترگمان] به نکته خوبی اشاره کردی، اما باید توضیح بدی که argument واقعا متقاعد کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I would like to elaborate on our proposal.
[ترجمه Ali zolfaghari] من مایلم وارد جزئیات پیشنهادمان شویم
|
[ترجمه گوگل] من می خواهم در مورد پیشنهاد خود توضیح بیشتری بدهم
[ترجمه ترگمان] میخوام درباره پیشنهاد مون توضیح بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. elaborate plans
نقشه های دقیق

2. an elaborate list of the company's customers
فهرست مفصلی درباره ی مشتریان شرکت

3. an elaborate network of tunnels
شبکه ی تودرتوی تونل ها

4. an elaborate trap to catch thieves
ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان

5. plants elaborate organic compounds from inorganic by means of photosynthesis
گیاهان به وسیله ی فروغ آمایی از مواد غیرآلی مواد آلی می سازند.

6. this motor has a very elaborate structure
این موتور ساختمان بسیار پیچیده ای دارد.

7. The heat had to be dissipated by elaborate cooling systems.
[ترجمه گوگل]گرما باید توسط سیستم های خنک کننده پیچیده دفع می شد
[ترجمه ترگمان]گرما باید با سیستم های خنک کننده دقیق پراکنده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police played an elaborate game of cat and mouse to trap him.
[ترجمه گوگل]پلیس برای به دام انداختن او یک بازی پیچیده موش و گربه انجام داد
[ترجمه ترگمان]پلیس بازی استادانه بازی موش و گربه بازی کرد تا او را به دام بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه گوگل]او یک لباس مبدل استادانه برای کمک به او برای عبور از شهر ناشناس انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It turned out to be an elaborate hoax.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که این یک فریب پیچیده است
[ترجمه ترگمان]معلوم شد که شوخی استادانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You understand the situation; I needn't elaborate any further.
[ترجمه گوگل]شما شرایط را درک می کنید؛ من نیازی به توضیح بیشتر ندارم
[ترجمه ترگمان]تو موقعیت را درک می کنی؛ لازم نیست بیشتر توضیح بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is an elaborate project that answers many purposes.
[ترجمه گوگل]این یک پروژه مفصل است که به اهداف زیادی پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]این یک پروژه پیچیده است که به اهداف بسیاری پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I wondered why he had gone through the elaborate charade.
[ترجمه گوگل]من تعجب کردم که چرا او از این ماجراهای پیچیده عبور کرده است
[ترجمه ترگمان]در این فکر بودم که چرا این معما را حل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. John concocted an elaborate excuse for being late.
[ترجمه گوگل]جان بهانه مفصلی برای دیر آمدن ساخت
[ترجمه ترگمان]جان یک بهانه خوب برای دیر کردن بهانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They reprised the elaborate dance music in the last act.
[ترجمه گوگل]آنها موسیقی رقص مفصل را در آخرین مرحله تکرار کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها موسیقی elaborate را در آخرین پرده نمایش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The elaborate facade contrasts strongly with the severity of the interior.
[ترجمه گوگل]نمای استادانه به شدت با شدت فضای داخلی تضاد دارد
[ترجمه ترگمان]نمای ظاهری آراسته به شدت با شدت داخل تضاد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She went on to elaborate her argument.
[ترجمه گوگل]او در ادامه به تشریح استدلال خود پرداخت
[ترجمه ترگمان]او ادامه داد و بحث خود را به تفصیل شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He came out with such an elaborate excuse that I didn't quite believe him.
[ترجمه گوگل]او با چنین بهانه مفصلی بیرون آمد که من کاملاً او را باور نکردم
[ترجمه ترگمان]او با چنین بهانه ای بیرون آمد که من حرفش را باور نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استادانه درست شده (صفت)
elaborate

بزحمت درست شده (صفت)
elaborate

دارای جزئیات (صفت)
elaborate

به زحمت ساختن (فعل)
elaborate

بادقت شرح دادن (فعل)
elaborate

سنگین کردن (فعل)
mature, argue pro and con for hours, weight, elaborate, think over, debate a matter in one's mind

تخصصی

[عمران و معماری] استادانه ساختن - پرکار

انگلیسی به انگلیسی

• provide additional details; plan carefully and with great detail; produce, develop
detailed, complicated; carefully planned, worked out in great detail
something that is elaborate is very complex because it has a lot of different parts.
you also use elaborate to describe something that is made with a lot of detailed artistic designs.
if you elaborate on an idea, or if you elaborate it, you give more details about it.
to elaborate something also means to make it more complex.

پیشنهاد کاربران

elaborate ( v ) ( ɪˈl�bəˌreɪt ) =to describe sth in a detailed way, e. g. He said he was resigning but didn't elaborate on his reasons. elaboration, elaborate ( adj ) , elaborately, elaborateness
elaborate
در بعضی جملات به عنوان ��شاهکار��هم میشه استفاده کرد
مفصل - استادانه - طراحی شده He was the victim of an elaborate fraud او قربانی یک کلاهبرداری مفصل شد.
Elaborate چندتا معنی داره:
1. بهتر، دقیق تر و شفاف تر توضیح دادن - بیشار اطلاعات دادن راجع به چیزی ( v )
2. توسعه و گسترش دادن ( ایده و نقشه ) ( v )
۳. پرجزئیات، ریزه کاری شده ( adj )
4. تو در تو - پیچیده ( adj )
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ ?Can you elaborate : میشه با جزئیات شرح/توضیح بدی؟
◀️ The philosopher spent years elaborating [=developing] his ideas.
◀️ The dancers were wearing elaborate costumes.
◀️ an elaborate network of tunnels : شبکه ی تودرتوی تونل ها
◀️ This motor has a very elaborate structure : این موتور ساختمان بسیار پیچیده ای دارد.

elaborate =containing lots of detailed parts or having lots of careful detail
توضیح دادن
( غذا ) پرمخلفات، مفصل
پیچیده . complex
ظریف
کارشده
به دقت طراحی و ساخته شده
Elaborate ( adj. ) - detailed and complex; involving many parts or aspects. Example: The wedding ceremony was very elaborate, with flowers and decorations covering every surface.
وقتی صفت باشد می تواند در معنی گسترده هم به کار رود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : elaborate
✅️ اسم ( noun ) : elaboration / elaborateness
✅️ صفت ( adjective ) : elaborate
✅️ قید ( adverb ) : elaborately
/ɪˈlabəreɪt/
to add more information or explain something that you have said
اطلاعات بیشتر ارایه کردن یا توضیح درباره مطلبی که قبلاً گفته شده دادن
He refused to elaborate on why he had resigned
...
[مشاهده متن کامل]

"the theory was proposed by Cope and elaborated by Osborn"
The congresswoman said she was resigning, but refused to elaborate on her reasons for doing so

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/elaborate
adj: مفصل
🐌🦋
مفصل
پر آب و تاب
ساخته و پرداخته کردن، پروردن
مجلل
دقیق
دقیق , مفصل ؛ شرح دادن ( با جزئیات )
# The plans looked very elaborate
# She had prepared a very elaborate meal
# They always give such elaborate dinner parties
# She went on to elaborate her argument
# I would like to elaborate on my proposal
علی i r
Noun elaboration میشه پیچیدگی نه پیچیده
1. He went on to claim that she had made the whole story up to frame him in an elaborate ruse as revenge for his affair.
وی در ادامه ادعا کرد که او داستان را به گونه ای تنظیم کرده است که او را به انتقام گرفتن از رابطه اش در یک نیرنگ پیچیده قرار داده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2. The Balinese thrive on custom and ritual, and they've crafted elaborate costumes and buildings to support those rituals.
بالی ها به رسم و رسوم و تشریفات آیینی می بالند و برای حمایت از این آیین ها لباس ها و ساختمانهای مجلسی درست کرده اند.
Elaborate ( verb ) = به شیوه ای ماهرانه ساختن، استادانه درست شده، به زحمت ساختن
Elaborate ( adj ) = پیچیده، دارای جزئیات ( پرجزئیات ) ، مفصل
معانی دیگر Elaborate ( verb ) = پر جزئیات کردن، با جزئیات تشریح کردن، با دقت شرح دادن
معانی دیگر Elaborate ( adj ) = دقیق، ماهرانه، پرکار، کارا، تو در تو، پر نقش و نگار
Elaborate ( adj ) = complex ( adj )

پخته کردن ( طرح. ایده. برنامه. . . )
پر رنگ و لعاب
پر نقش و نگار
An elaborate altar
بزحمت درست/ساخته شده،
پیچیده
1 ) an elaborate lie about being attacked by two masked men
2 ) a web of elaborate lies
شرح دقیق
تشریح
( به عنوان صفت ) می توان آن را در جملات عامیانه، خفن و در جملات رسمی ماهرانه، ترجمه کرد.
گسترش یافتن
در نقش اسم ( n ) : پرجزئیات/ دقیق/ پیچیده
در نقش فعل ( v ) : پرجزئیات کردن/ با دقت شرح دادن/ دقیق توضیح دادن/ تشریح و تفصیل کردن
( معمولا به شکل elaborate on )
در biology زیست شناسی: تولید کردن ( به وسیله ی اتصال اجزای کوچکتر )
منبع: دیکشنری en to en آکسفورد
پیچیده
استادساز
باز کردن ( جزئیات ) موضوع، تشریح و تفصیل کردن
articulate
بسیار زیبا
استادانه
خفن
به تفصیل بیان کردن، تشریح کردن
بادقت شرح دادن
بسط دادن
بادقت شرح دادن
شرح دقیق همراه با جزئیات چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس