eldest

/ˈeldəst//ˈeldɪst/

معنی: بزرگترین، ارشد، مسن ترین، سالدارترین
معانی دیگر: (از همه مسن تر یا ارشد تر) مهترین، سالمندترین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: a superlative of old.
متضاد: youngest

جمله های نمونه

1. usually eldest sons succeeded their fathers
معمولا پسران ارشد جانشین پدرشان می شدند.

2. because he was mad, the eldest son was excluded from succession
پسر بزرگتر به خاطر دیوانگی از حق تاج و تخت محروم شد.

3. her father died and the eldest daughter became the family's sole support
پدرش مرد و دختر ارشد یگانه پشت و پناه خانواده شد.

4. he transferred his lands to his eldest son
او زمین های خود را به اسم پسر ارشدش کرد.

5. the settlement of the house on his eldest son
واگذاری خانه به پسر ارشدش

6. After the Duke's death, his eldest son claimed the title.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ دوک، پسر بزرگ او این عنوان را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش پس از مرگ دوک عنوان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. King Alfonso XIII abdicated in favour of his eldest son.
[ترجمه گوگل]پادشاه آلفونسو سیزدهم به نفع پسر بزرگش استعفا داد
[ترجمه ترگمان]پادشاه آلفونسو سیزدهم به نفع پسر بزرگش کناره گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The eldest child was a daughter called Fiona.
[ترجمه گوگل]فرزند ارشد دختری به نام فیونا بود
[ترجمه ترگمان]بچه بزرگ تر دختری بود بنام فیونا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The title passes by inheritance to the eldest son.
[ترجمه گوگل]این عنوان از طریق ارث به پسر ارشد منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]این عنوان با وراثت به پسر ارشد واگذار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Eldest children are the only ones to have experienced the undivided attention of their parents.
[ترجمه گوگل]فرزندان بزرگتر تنها کسانی هستند که توجه بی دریغ والدین خود را تجربه کرده اند
[ترجمه ترگمان]Eldest بچه هایی هستند که توجه کامل پدر و مادرشان را به خود جلب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was the eldest of six children.
[ترجمه گوگل]او بزرگترین فرزند از شش فرزند بود
[ترجمه ترگمان]او بزرگ ترین بچه شش بچه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The eldest son is the family's sole provider .
[ترجمه گوگل]پسر بزرگ تنها تامین کننده خانواده است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین پسر تنها provider خانواده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The estate went to the eldest son.
[ترجمه گوگل]املاک به پسر بزرگتر رسید
[ترجمه ترگمان]ملک به پسر ارشد تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On his death, the title passed to his eldest son.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ او این عنوان به پسر بزرگش رسید
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ، عنوانش به پسر ارشدش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His eldest boy is at university.
[ترجمه گوگل]پسر بزرگش در دانشگاه است
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگش در دانشگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The eldest son will inherit the title.
[ترجمه گوگل]پسر ارشد این عنوان را به ارث خواهد برد
[ترجمه ترگمان]پسر بزرگ تر عنوان را به ارث خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگترین (صفت)
best, supreme, eldest, maximum

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

مسن ترین (صفت)
eldest

سالدارترین (صفت)
eldest

انگلیسی به انگلیسی

• the eldest person in a group is the one who was born before all the others.

پیشنهاد کاربران

بزرگترین در یک خانواده یا در یک گروه
پر سن وسال ترین
پیرترین

بپرس