• : تعریف: the act or process of emerging. • مشابه: appearance, rise
جمله های نمونه
1. the emergence of japan as an industrial giant
ظهور ژاپن به عنوان یک غول صنعتی
2. their slow emergence from barbarism
تکوین آهسته ی آنها از بربریت
3. Conditions after the war led to the emergence of a new type of political party.
[ترجمه احمد قربانی] شرایط پس از جنگ منجر به ظهور نوع جدیدی از حزب سیاسی شد.
|
[ترجمه گوگل]شرایط پس از جنگ منجر به ظهور نوع جدیدی از حزب سیاسی شد [ترجمه ترگمان]شرایط پس از جنگ منجر به ظهور نوع جدیدی از حزب سیاسی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The annual competition has encouraged the emergence of several talented young musicians.
[ترجمه گوگل]این رقابت سالانه باعث ظهور چندین نوازنده جوان با استعداد شده است [ترجمه ترگمان]رقابت سالانه ظهور چندین موسیقیدان جوان با استعداد را تشویق کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The emergence of small Japanese cars in the 1970s challenged the US and European manufacturers.
[ترجمه گوگل]ظهور خودروهای کوچک ژاپنی در دهه 1970 تولیدکنندگان آمریکایی و اروپایی را به چالش کشید [ترجمه ترگمان]ظهور ماشین های کوچک ژاپنی در دهه ۷۰، آمریکا و تولید کنندگان اروپایی را به چالش کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The last decade saw the emergence of a dynamic economy.
[ترجمه گوگل]دهه گذشته شاهد ظهور یک اقتصاد پویا بود [ترجمه ترگمان]دهه گذشته ظهور اقتصاد پویا را مشاهده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They are fertile ground for the emergence of an explicitly right-wing political force.
[ترجمه گوگل]آنها زمینه مساعدی برای ظهور یک نیروی سیاسی آشکارا جناح راست هستند [ترجمه ترگمان]آن ها زمین حاصلخیزی برای ظهور یک نیروی سیاسی جناح راست صریح هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The emergence of the team as an alternative to the classic working group of individuals offers a powerful choice.
[ترجمه گوگل]ظهور تیم به عنوان جایگزینی برای گروه کاری کلاسیک از افراد یک انتخاب قدرتمند ارائه می دهد [ترجمه ترگمان]ظهور تیم به عنوان جایگزینی برای گروه کاری کلاسیک افراد یک انتخاب قدرتمند را ارایه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In other words, the emergence of conscious experience depends only on an appropriate functional structure.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، ظهور تجربه آگاهانه تنها به یک ساختار عملکردی مناسب بستگی دارد [ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، ظهور تجربه آگاهانه تنها به ساختار عملکردی مناسب بستگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. On the emergence of the adult the wing is inflated to its full size by blood-pressure and the cuticle hardens.
[ترجمه گوگل]در هنگام ظهور بال بالغ با فشار خون به اندازه کامل آن باد می شود و کوتیکول سفت می شود [ترجمه ترگمان]در ظهور فرد بزرگ سال، بال به اندازه کامل خود با فشار خون بالا می رود و پوست سفت می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The concept of disease emergence has important implications for each of these.
[ترجمه گوگل]مفهوم ظهور بیماری پیامدهای مهمی برای هر یک از این موارد دارد [ترجمه ترگمان]مفهوم ظهور بیماری، پیامدهای مهمی برای هر کدام از اینها دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But the emergence of drug-resistant bacteria has presented a new need for such vaccines, particularly for tuberculosis.
[ترجمه گوگل]اما ظهور باکتریهای مقاوم به دارو، نیاز جدیدی به چنین واکسنهایی بهویژه برای سل ایجاد کرده است [ترجمه ترگمان]اما ظهور باکتری های مقاوم در برابر دارو نیاز تازه ای به این واکسن ها به ویژه برای سل ارائه کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The emergence of bellicose private security forces enforcing order at these parties is an allied worry.
[ترجمه گوگل]ظهور نیروهای امنیتی خصوصی متخاصم که نظم را در این مهمانی ها اعمال می کنند، نگرانی متحدان است [ترجمه ترگمان]ظهور of امنیتی شخصی برای اجرای نظم در این احزاب، یک نگرانی متفق است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Microsoft refuses to be phased by emergence of united Unix front Tough talk?
[ترجمه گوگل]مایکروسافت حاضر نیست با ظهور بحث سخت در مقابل یونیکس به مرحله مرحله برسد؟ [ترجمه ترگمان]مایکروسافت با ظهور of جبهه النصره به تدریج به مرحله تبدیل خواهد شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
در پزشکی به طور کلی به معنی ضرورت اما در بیهوشی معادل بیدار شدن
روی کار آمدن
افشا بروز، آشکارسازی
برآمدگی نوپدیدی
افشا
بَراَفزودگی ، هم اَفزودگی
emergence ( آینده پژوهی ) واژه مصوب: نوآیندی تعریف: رفتار کلی یک سامانه که از برهم کنش اجزای سازندۀ پرشمار آن پدید می آید و نمی توان آن را براساس رفتار تک تک اجزا پیش بینی یا حتی تصور کرد
پیدایش"، : پدیداری: ظهور
بروز ، تکوین ، ظهور، فرآمدگی، نمایان شدگی ، هستی ، پدیداری ، پیدایی گیاهچه یا برآمدگی ساقه یا سبز شدن یا جوانه زنی ، پیدایش ، پیدایی، نوپدیدی، خروج continental emergence= بالاآمدگی قاره ای، خیز قاره ای ... [مشاهده متن کامل]
coast of emergence = ساحل برآمده seedling emergence = پیدایی گیاهچه، سبز شدن گیاهچه angle of emergence = زاویه خروج، زاویه خارجی