enable

/eˈneɪbl̩//ɪˈneɪbl̩/

معنی: اختیار دادن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای
معانی دیگر: قادر کردن، توانا کردن، توانمند کردن، میسر کردن، ممکن کردن، شدنی کردن، امکان دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enables, enabling, enabled
(1) تعریف: to give means or power to; make able; allow; authorize.
مترادف: allow, authorize, empower, let, permit
مشابه: assist, help, qualify

- The new glasses enable her to see more clearly.
[ترجمه Taha] عینک جدید، او را قادر میسازد که واضح تر ببیند.
|
[ترجمه گوگل] عینک جدید او را قادر می سازد واضح تر ببیند
[ترجمه ترگمان] عینک جدید او را قادر می ساخت که واضح تر ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This license enables you to fish in all the lakes of the area.
[ترجمه گوگل] این مجوز شما را قادر می سازد در تمامی دریاچه های منطقه ماهیگیری کنید
[ترجمه ترگمان] این مجوز به شما این امکان را می دهد که در تمام دریاچه ها منطقه ماهی بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make possible, feasible, or easy.
مترادف: facilitate, permit
متضاد: prevent, prohibit
مشابه: aid, assist, ease, further, promote

- She's old now, but her daughter's help enables her to continue living at home.
[ترجمه گوگل] او اکنون پیر است، اما کمک دخترش او را قادر می سازد تا به زندگی در خانه ادامه دهد
[ترجمه ترگمان] او اکنون پیر است، اما کمک دخترش به او این امکان را می دهد که به زندگی در خانه ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Only teamwork will enable us to get the job done on time.
[ترجمه گوگل]فقط کار گروهی به ما امکان می دهد کار را به موقع انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]تنها کار تیمی ما را قادر خواهد ساخت که کار را به موقع انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The money will enable us to upgrade the town's leisure facilities.
[ترجمه گوگل]این پول ما را قادر می سازد تا امکانات تفریحی شهر را ارتقا دهیم
[ترجمه ترگمان]این پول ما را قادر خواهد ساخت تا امکانات تفریحی شهر را ارتقا دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A bird's wings enable it to fly.
[ترجمه کیانا] بال های پرنده آن را قادر به پرواز میکند
|
[ترجمه گوگل]بال های یک پرنده به او اجازه پرواز می دهد
[ترجمه ترگمان]بال های یک پرنده آن را قادر به پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vote will enable the Prime Minister to push through tough policies.
[ترجمه گوگل]این رای، نخست وزیر را قادر می سازد تا سیاست های سختی را پیش ببرد
[ترجمه ترگمان]این رای گیری نخست وزیر را قادر خواهد ساخت تا سیاست های محکم را اعمال کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Birds' wings enable them to fly.
[ترجمه گوگل]بال پرندگان آنها را قادر به پرواز می کند
[ترجمه ترگمان]بال های پرندگان آن ها را قادر به پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The new test will enable us to identify more accurately patients who are most at risk.
[ترجمه گوگل]آزمایش جدید ما را قادر می سازد تا بیمارانی را که بیشتر در معرض خطر هستند شناسایی کنیم
[ترجمه ترگمان]این آزمون جدید ما را قادر خواهد ساخت تا بیمارانی با دقت بیشتری را شناسایی کنیم که در معرض خطر قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The measures will enable us to double our output of bicycles.
[ترجمه گوگل]این اقدامات ما را قادر می سازد تا تولید دوچرخه خود را دو برابر کنیم
[ترجمه ترگمان]این تدابیر ما را قادر خواهند ساخت تا خروجی دوچرخه را دو برابر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new test should enable doctors to detect the disease early.
[ترجمه گوگل]آزمایش جدید باید پزشکان را قادر به تشخیص زودهنگام بیماری کند
[ترجمه ترگمان]این آزمایش جدید باید پزشکان را قادر سازد تا بیماری را زودتر تشخیص دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your inner strength will enable you to prevail over life's obstacles.
[ترجمه گوگل]قدرت درونی شما را قادر می سازد بر موانع زندگی غلبه کنید
[ترجمه ترگمان]قدرت درونی شما شما را قادر خواهد ساخت تا بر موانع زندگی غلبه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The data will enable us to construct a profile of the firm's customers.
[ترجمه گوگل]داده ها ما را قادر می سازد تا نمایه ای از مشتریان شرکت بسازیم
[ترجمه ترگمان]داده ها ما را قادر می سازند تا پروفایل مشتریان شرکت را بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I needed a job which would enable me to work at home.
[ترجمه کیانا] من به یک کار نیاز داشتم , کاری که بتوانم آن را در خانه انجام بدهم
|
[ترجمه گوگل]من به شغلی نیاز داشتم که بتوانم در خانه کار کنم
[ترجمه ترگمان]به شغلی نیاز داشتم که مرا قادر می ساخت تا در خانه کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This document will enable her to pass through the enemy lines unmolested.
[ترجمه گوگل]این سند او را قادر می سازد بدون مزاحمت از خطوط دشمن عبور کند
[ترجمه ترگمان]این سند او را قادر خواهد ساخت که بدون مزاحمت از خطوط دشمن عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sophisticated avionics enable the helicopter to operate at night.
[ترجمه گوگل]اویونیک پیشرفته هلیکوپتر را قادر می سازد در شب کار کند
[ترجمه ترگمان]ارتباطات پیچیده ارتباطات هوایی، این هلیکوپتر را قادر می سازد تا در شب فعالیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This dictionary will enable better international understanding.
[ترجمه گوگل]این فرهنگ لغت درک بین المللی بهتری را امکان پذیر می کند
[ترجمه ترگمان]این فرهنگ لغت به درک بهتر بین المللی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

قادر ساختن (فعل)
enable

توانا ساختن (فعل)
enable

وسیله فراهم کردن (فعل)
enable, provide

تهیه کردن برای (فعل)
enable

تخصصی

[کامپیوتر] توانا، قادر ساختن، توانا ساختن .
[برق و الکترونیک] فعال سازی، فعال شدن، توانا ساز - فعال سازی تحریک مدار یا دریچه با اعمال یا برداشتن سیگنال یا پالس مناسب.

انگلیسی به انگلیسی

• make possible, make capable; allow, give power to
if someone or something enables you to do something, they make it possible for you to do it.

پیشنهاد کاربران

امکان پذیر
فعال سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enable
✅️ اسم ( noun ) : ability
✅️ صفت ( adjective ) : able
✅️ قید ( adverb ) : ably
زمینه سازی
برای نمونه:
Enable "daydream" to have phone automatically display pictures while it's being charged
ویژگی ( گزینه - دکمه ) daydream را به کار بندازید تا گوشی را وادار کنید که تصاویر را به طور خودکار نمایش دهد زمانی که در حال شارژ شدن است/ ( زمانی که دارد شارژ می شود ) .
...
[مشاهده متن کامل]

#پیشنهاد شخصی:
شارژ کردن/شدن
بارمَند کردن/ شدن

٭به کار انداختن ( یک ویژگی/توانایی )
( Enable )
٭از کار انداختن
( Disable )
مانند:
به/از کاراندازیِ یک گزینه ( ویژگی ) در یک گوشی یا. . .
امکان دادن
فعال کننده
give the ability
قادر ساختن، توانا ساختن، فراهم کردن، قادر کردن، توانا کردن، توانمند کردن، میسر کردن، ممکن کردن، شدنی کردن، امکان دادن
فعال
رشته کامپیوتر
تحریک کردن
قادر ساختن
متضاد:disable
ممکن ساختن
قادر ساختن، امکان دادن
ممکن ساختن، اجازه دادن، گذاشتن، باعث/موجب/سبب شدن، برانگیختن، توانمندسازی
ممکن کردن
امکانپذیر نمودن
فعال کردن محرک مدار - برداشتن تمامی سیگنال و یا پالس های مناسب
فعال کردن
قادر ساختن
وادار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس