every

/ˈev.ri//ˈevri/

معنی: همه، هر، هر کس، هر کسی، هر که
معانی دیگر: همه گونه، همه ی، تمام، هر ...، هر ... یکبار، کامل، تمام و کمال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
عبارات: every now and then, every once in a while, every so often
(1) تعریف: being each and all constituents of a group.
مشابه: all

- Every seat in the theater was taken.
[ترجمه Reza] همه صندلی های تئاتر گرفته شده
|
[ترجمه علی قدس] تمام صندلی های تئاتر گرفته شدند
|
[ترجمه گوگل] تمام صندلی های تئاتر گرفته شده بود
[ترجمه ترگمان] هر صندلی توی تئاتر گرفته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the greatest degree of; all possible.
مشابه: all

- They showed me every courtesy.
[ترجمه گوگل] آنها به من هر ادبی نشان دادند
[ترجمه ترگمان] اونا همه ادب رو به من نشون دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. every citizen was there
همه ی شهروندان آنجا بودند.

2. every course has a code number
هریک از دروس یک شماره ی شناسایی دارد.

3. every day
هر روز

4. every day except sunday, the soldiers messed together
به جز یکشنبه ها سربازان هر روز با هم خوراک می خوردند.

5. every day he rose in his superiors' esteem
احترام او هر روز نزد مافوق هایش بیشتر می شد.

6. every day the boys came to harry the girls
پسران هر روز می آمدند که مزاحم دخترها شوند.

7. every day, i examine hundreds of patients with a variety of complaints
هر روز صدها بیمار با ناراحتی های گوناگون را معاینه می کنم.

8. every few days
هر چند روز (هر چند روز یکبار)

9. every foolish idea which enters his bean
هر فکر احمقانه ای که به مغزش خطور می کند

10. every friday he hikes 15 kilometers
هر جمعه 15 کیلومتر پیاده روی می کند.

11. every friday, akbar and his brood came to our garden
هر جمعه اکبر و زاد و رودش به باغ ما می آمدند.

12. every human being is unique
هر انسانی منحصر به فرد است.

13. every human being is valuable in the sight of god
در نظر خداوند هر انسانی دارای ارزش است.

14. every human does things of which he is ashamed
هر انسانی کارهایی می کند که از آن شرمسار است.

15. every lawyer knows the alphabet of law
هر وکیل دادگستری مبانی علم حقوق را می داند.

16. every man and woman
هر مرد و زن

17. every man has the right to enjoy the fruits of his labors
هر کسی حق دارد از ثمره ی زحمات خود بهره مند شود.

18. every man jack knows that
هر مردی آن را می داند.

19. every morning he sunned himself on the beach
هر صبح در ساحل حمام آفتاب می گرفت.

20. every morning i do fifty push-ups
هر صبح پنجاه تا شنا می روم.

21. every morning my father would hug and kiss me
هر بامداد پدرم مرا بغل می کرد و می بوسید.

22. every mother saw her own children in the best light
هریک از مادران فرزندان خود را از آن چه که بودند،بهتر می دید.

23. every night before bedtime she kneels down and prays
او هرشب قبل از خواب زانو می زند و دعا می کند.

24. every night he announces the news on radio
او هر شب از رادیو اخبار می گوید.

25. every night he puts his dentures in a glass
هر شب دندان های (مصنوعی) خود را در لیوان می گذارد.

26. every night he relived that hand-to-hand combat
هر شب خاطرات آن جنگ تن به تن در ذهنش زنده می شد.

27. every night, i used to kite around the streets with the other kids
هرشب با سایر بچه ها در خیابان ها پرسه می زدم.

28. every night, the next day's weather is forecast on the radio
هرشب رادیو وضع هوای روز بعد را پیش بینی می کند.

29. every norooz morning my father dispensed new banknotes to the servants
هر بامداد نوروز پدرم میان نوکرها پول توزیع می کرد.

30. every officer is assigned to a mess
هر افسر را مامور یک گروه هم خوراک می کنند.

31. every one of them has a handgun
آنها هر کدام یک هفت تیر دارند.

32. every other year
هر دو سال یکبار

33. every painting in the room had been limned by the brush of a master
هر یک از نقاشی های اتاق توسط یک استاد کشیده شده بود.

34. every second day
یک روز درمیان

35. every single citizen
هر نفر شهروند

36. every sort of vehicle is put in requisition
انواع وسایط نقلیه را به کار می گیرند.

37. every student passed (the test)
همه ی شاگردان قبول شدند.

38. every teacher knows this
هر معلمی این را می داند.

39. every thing is in god's hands
همه چیز در دست خداوند است.

40. every thing that exists owes its existance to god
هر آنچه که هست،هستی خود را مدیون خداوند است.

41. every time he closed his eyes he saw horrible shapes
هرگاه که چشمان خود را می بست اشباح وحشتناکی به نظرش می رسیدند.

42. every time he did something wrong his sister would tell on him
هرگاه کار بدی می کرد خواهرش او را لو می داد.

43. every time he drives past my shop, he toots his horn
هروقت با ماشین از جلو مغازه ی من رد می شود بوق می زند.

44. every time he gives money to a beggar, he makes a parade of it
هر بار که به گدا پول می دهد کاری می کند که همه بفهمند.

45. every time he gives money to a begger he tries to be conspicuous
هر وقت پول به گدا می دهد سعی می کند دیگران بفهمند.

46. every time he opens his mouth his wife slams him
تا دهانش را باز می کند زنش او را می کوبد.

47. every time he thought of her big nose he chuckled
هر وقت به دماغ گنده ی او فکر می کرد پیش خود می خندید.

48. every time he was asked about the murder he falsified
هر بار که درباره ی آن قتل از او پرسش می شد دروغ می گفت.

49. every time his children came to our garden they raised cain
هر بار که بچه هایش به باغ ما می آمدند آشوب به پا می کردند.

50. every time his honesty was questioned he weaseled and changed the subject
هر بار که صداقت او زیر سئوال می رفت او حرف چند پهلو بکار می برد و موضوع را عوض می کرد

51. every time i think of the accident my stomach churns
هر وقت فکر آن حادثه را می کنم دلم زیر و رو می شود.

52. every time she has cheese, she breaks out all over her body
هر وقت پنیر می خورد بدنش پر از جوش می شود.

53. every time the car went over a bump. . .
هر وقت ماشین از دست اندازی رد می شد. . .

54. every time the phone rings she jumps
هربار که تلفن زنگ می زند او از جا می پرد.

55. every time there is a tax increase, the public starts beefing
هر بار که مالیات ها اضافه می شود مردم شروع می کنند به غر و لند.

56. every time there was talk of her sick child, her brow would become furrowed
هرگاه صحبت از طفل بیمارش می شد جبین او چروکیده می شد.

57. every time we went to a restaurant, my father picked up the tab
هر بار که به رستوران می رفتیم پدرم صورتحساب را پرداخت می کرد.

58. every treaty must be validated by the vote of the congress
هر قرارداد باید با رای کنگره دارای اعتبار قانونی بشود.

59. every waft of the dusty air made her cough
هر وزش هوای غبار آلود،او را به سرفه می انداخت.

60. every wednesday, students had to go to a religious convocation
هر چهارشنبه دانشجویان موظف بودند به گردهمایی مذهبی بروند.

61. every week
هر هفته

62. every week his wife hauls him to a theater
هر هفته زنش او را به زور به تماشاخانه می برد.

63. every year
هر سال

64. every year when the football season nears
هر سال هنگامی که فصل فوتبال نزدیک می شود

65. every bit as
درست مثل،از هر حیث

66. every cloud has a silver lining
در نومیدی بسی امید است

67. every dog has his day
نوبت خوش شانسی هر کسی روزی فرا می رسد

68. every dog has his day
دیر یا زود نوبت موفقیت هرکسی فرا خواهد رسید

69. every hour on the hour
هر ساعت و سر ساعت،ساعت به ساعت

مترادف ها

همه (صفت)
all, every, whole, livelong, whole-hog

هر (صفت)
every, any, each

هر کس (صفت)
every

هر کسی (صفت)
every

هر که (ضمير)
every, whoever

انگلیسی به انگلیسی

• each
you use every to indicate that you are referring to all the members of a group or all the parts of something.
you also use every to indicate that something happens at regular intervals.
you use every to say how often something happens. for example, if something happens every second day or every other day, it happens on one day in each period of two days.
you use every before a number to say what proportion of people or things something applies to.
if something shows every sign of happening, or if there is every chance that it will happen, it is very likely to happen.
if someone has every reason to do something, they would be justified in doing it.

پیشنهاد کاربران

هر
مثال: He goes for a walk every morning.
او هر صبح برای پیاده روی می رود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
every: هر
of everyc: از هر فرهنگی
هر
با معنای هریک و هر یک از مثل: هر دانشجویی و هر یک از دانشجویان
همه، ، ، تمامی یه، همه ی
هریک
هرکدام
هرگونه
تخصیص گر every به معنای همه
تخصیص گر every به معنای هر با اسامی مفرد استفاده می شود و برای اشاره به تمام اعضای یک گروه از چیزها یا اشخاص استفاده می شود. مثلا:
she knows every student in the school ( او تمام دانش آموزان مدرسه را می شناسد. )
...
[مشاهده متن کامل]

we enjoyed every minute of our stay ( ما از تمام دقایق اقامت مان لذت بردیم. )
تخصیص گر every به معنای هر
تخصیص گر every به معنای هر یک نشانگر زمانی است و نشان می دهد یک اتفاق یا چیز چند وقت به چند وقت اتفاق می افتد. مثلا:
every four minutes a car is stolen in this city ( هر چهار دقیقه یک ماشین در این شهر دزدیده می شود. )
every time i go to new jersey i get caught in a traffic jam ( هر بار من به نیوجرسی می روم در راه بندان گیر می افتم. )
every در برخی ساختارهای خاص به کار می رود که بد نیست در اینجا به آنها اشاره کنیم. اولین ساختار every now and again است که به معنای هر از چند گاهی است. مثلا:
we see each other every now and again ( ما هر از چند گاهی همدیگر را می بینیم. )
ساختار دیگر که مشابه ساختار بالایی است every now and then است که معنی هر چند وقت یکبار است. مثلا:
every now and then he regretted his decision ( هر چند وقت یکبار او از تصمیمش پشیمان می شود. )
منبع: سایت بیاموز

از همه. همه.
همه هر
هر . . . . همه. . . . خیلی
متوالی
مثل: every day=هر روز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس