expenditure

/ɪkˈspendɪtʃər//ɪkˈspendɪtʃər/

معنی: صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف
معانی دیگر: مخارج، هزینه ها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of paying out or expending.
مشابه: drain, outlay

- The space program requires the expenditure of large amounts of money.
[ترجمه گوگل] برنامه فضایی مستلزم صرف مقدار زیادی پول است
[ترجمه ترگمان] برنامه فضایی نیازمند صرف مقادیر زیاد پول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is paid out or expended.
متضاد: income
مشابه: expense, outlay

- The new carpet represented a large expenditure, but it was necessary.
[ترجمه گوگل] فرش جدید هزینه زیادی را نشان می داد، اما لازم بود
[ترجمه ترگمان] فرش جدید هزینه زیادی داشت، اما لازم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an expenditure of time and money
صرف وقت و پول

2. lavish expenditure of money
خرج اسراف آمیز پول

3. income relative to expenditure
درآمد نسبت به هزینه

4. A government's revenue and expenditure should be balanced.
[ترجمه گوگل]درآمد و هزینه های یک دولت باید متعادل باشد
[ترجمه ترگمان]درآمد و مخارج دولت باید متعادل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They must retrench their expenditure for the purpose of making up the deficit.
[ترجمه گوگل]آنها باید هزینه های خود را به منظور جبران کسری کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید هزینه های خود را به منظور جبران کسری بودجه خرج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They will be concerned to cut back expenditure on unnecessary items.
[ترجمه گوگل]آنها نگران کاهش هزینه های اقلام غیر ضروری خواهند بود
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران کاهش هزینه ها بر روی آیتم های غیر ضروری خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cuts in government expenditure are politically unpopular.
[ترجمه گوگل]کاهش در مخارج دولت از نظر سیاسی نامطلوب است
[ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های دولت از نظر سیاسی منفور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The budget provided for a total expenditure of £27 billion.
[ترجمه گوگل]این بودجه برای کل هزینه 27 میلیارد پوند پیش بینی شده است
[ترجمه ترگمان]این بودجه هزینه کل ۲۷ میلیارد پوندی را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must try our best to regulate our expenditure.
[ترجمه Arezou] ما باید تمام تلاشمان را بکنیم تا هزینه هایمان را کنترل کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا هزینه های خود را تنظیم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا هزینه ها رو تنظیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He reckoned up the expenditure of the last week.
[ترجمه گوگل]او هزینه های هفته گذشته را محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]حساب هفته پیش را حساب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Public expenditure was running at 44 . 6 % of GNP.
[ترجمه گوگل]مخارج عمومی 44 بود 6 درصد تولید ناخالص داخلی
[ترجمه ترگمان]هزینه های عمومی در ساعت ۴۴ به پایان رسید ۶ % GNP
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Capital expenditure was treble the 1998 level.
[ترجمه گوگل]مخارج سرمایه ای سه برابر سطح 1998 بود
[ترجمه ترگمان]هزینه سرمایه در سطح ۱۹۹۸ به سه برابر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every branch of expenditure was provincialized.
[ترجمه گوگل]هر شاخه از هزینه ها استانی شد
[ترجمه ترگمان]هر یک از این هزینه ها، provincialized بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Expenditure on road repairs has been cut to an irreducible minimum.
[ترجمه گوگل]هزینه های تعمیرات جاده ای به حداقل کاهش ناپذیر کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]هزینه های مربوط به تعمیر جاده به حداقل غیرقابل تقلیل کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Total expenditure amounted to approximately £1 million.
[ترجمه گوگل]کل هزینه ها حدود 1 میلیون پوند بود
[ترجمه ترگمان]هزینه های کل به حدود ۱ میلیون پوند می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All categories of expenditure are under review.
[ترجمه گوگل]تمام دسته بندی هزینه ها در دست بررسی است
[ترجمه ترگمان]همه مقوله های هزینه تحت بررسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صرف (اسم)
sheer, accident, conjugation, expenditure, etymology

پرداخت (اسم)
finish, expenditure, settlement, emolument, pay, remuneration, polish, burnish, payment, fee, disbursement, outlay, hire, payoff, remittance, remitment

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

خرج (اسم)
expenditure, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, input

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

مصرف (اسم)
expenditure, use, utilization, expense, consumption, waster, expenditures, expenses

تخصصی

[حسابداری] مخارج
[فوتبال] هزینه-خرج شده
[حقوق] هزینه، خرج، مصرف
[ریاضیات] تعهد پرداخت، هزینه ی پرداخت، مخارج، هزینه، خرج

انگلیسی به انگلیسی

• spending, disbursement, outlay (especially financial)
your expenditure on something is the total amount of money you spend on it.
expenditure of energy or time is energy or time used for a particular purpose.

پیشنهاد کاربران

میتونه مصرف منابع هم معنی داشته باشه
کل پولی که یک دولت یا شخص خرج می کند
expenditure = outlay = costs = outgoings = spending
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expend
✅️ اسم ( noun ) : expenditure / expense
✅️ صفت ( adjective ) : expendable / expensive
✅️ قید ( adverb ) : expensively
صرف وقت روزانه
daily time expenditure
هزینه
مخارج
خرج
خرج - کِرد
نفقه
خرج، مصرف، هزینه
expenditure ( اقتصاد )
واژه مصوب: مخارج
تعریف: آنچه مصرف کننده یا سرمایه گذار یا دولت هزینه می کند |||متـ . هزینه 1
هزینه ها
1 ) Who authorized this expenditure?
کی اجازه همچنین هزینه هایی را ( به شما ) داده؟
2 ) Expenditure on business travel was reduced
the use of energy, time, or other resources.
مصرف انرژی - زمان یا هر منبع دیگر.
مخارج
هزینه ( سرمایه ای ) .
هزینه ( احداث ) .
( Capital Expenditure ( Capex
به معنای هزینه های سرمایه ای یا همان هزینه های احداث پروژه است.
مقایسه کنید با:
Expense
در
( Operating Expense ( Opex
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای هزینه های عملیاتی یا جاری.
به تفاوت مفهوم Expenditure و Expense دقت کنید. Expenditure در ارزیابی پروژه مستهلک می شود اما Expense مستهلک نمی شود.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس