extreme

/ɛkˈstrim//ɛkˈstrim/

معنی: منتها درجه، منتهی، مفرط، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر
معانی دیگر: شدید (ترین)، اشد، گزافه، نامعتدل، تند و تیز، حد غایی، بیشترینه، شور، اقصی، دورترین، منتهی الیه، انتها، - ترین، (اندیشه و سیاست و غیره) افراطی، افراط آمیز، گزافکار (انه)، گزافگرای، گزافگرایانه، فزونگرای، فزونگرایانه، شدت، حدت، تندوتیزی، فزونین، بیشینه، غیرعادی، غیر متعارفی، ناروال، (قدیمی) نهایی، پایانی، فرجامی، (ریاضی) فرین، استرین، بنال، بنالی، اکستریم، خیلی زیاد، درمنتهی الیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: at the most distant point or outer limit of.
مترادف: farthest, outer, outermost, utmost
متضاد: near
مشابه: distant, faroff, outlying, peripheral, remote, removed, very

- Her office was at the extreme end of the hall.
[ترجمه گوگل] دفتر او در انتهای سالن بود
[ترجمه ترگمان] دفترش در انتهای راهرو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These stars are at the extreme edge of our galaxy.
[ترجمه M.z] این ستاره هادرانتهای لبه کهکشان ما هستند
|
[ترجمه گوگل] این ستاره ها در لبه منتهی الیه کهکشان ما قرار دارند
[ترجمه ترگمان] این ستاره ها در لبه بالایی کهکشان ما قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: well beyond what is considered moderate, reasonable, or within the norm.
مترادف: excessive, immoderate
متضاد: conservative, moderate
مشابه: disproportionate, drastic, exorbitant, extravagant, fanatical, great, inordinate, outrageous, rabid, radical, unreasonable

- Her political ideas were extreme.
[ترجمه گوگل] عقاید سیاسی او افراطی بود
[ترجمه ترگمان] عقاید سیاسی او بسیار شدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His drinking had become extreme by this point.
[ترجمه گوگل] مشروب خوردن او در این مرحله افراطی شده بود
[ترجمه ترگمان] در این لحظه افراط در می خوارگی افراط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a kind or degree well beyond the ordinary.
مترادف: exceptional, extraordinary, fantastic, remarkable
متضاد: average
مشابه: dire, great, intense, notable, rare, terrible, uncommon, unusual

- Extreme measures will have to be taken to prevent this crisis.
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از این بحران باید اقدامات شدیدی انجام شود
[ترجمه ترگمان] اقدامات افراطی باید برای پیش گیری از این بحران انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The situation was one of extreme urgency at this point.
[ترجمه گوگل] وضعیت در این مرحله بسیار فوری بود
[ترجمه ترگمان] این وضعیت در این مرحله یک فوریت شدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The planet's extreme temperatures would make life as we know it impossible.
[ترجمه گوگل] دمای شدید این سیاره باعث می شود که زندگی آنطور که می دانیم غیرممکن شود
[ترجمه ترگمان] دمای شدید این سیاره، زندگی را طوری می سازد که ما می دانیم این کار غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His parents' extreme wealth set him apart from the other children.
[ترجمه گوگل] ثروت زیاد والدینش او را از سایر فرزندان متمایز می کرد
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش او را از بچه های دیگر جدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of the highest degree, or of a very high degree; utmost.
مترادف: supreme, utmost
متضاد: slight
مشابه: all-out, best, great, intense, stark, ultimate

- She was in extreme pain while waiting for the ambulance to arrive.
[ترجمه گوگل] او در حالی که منتظر آمدن آمبولانس بود درد شدیدی داشت
[ترجمه ترگمان] او در حالی که منتظر آمبولانس بود، درد شدیدی را احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Extreme cruelty was part of his makeup.
[ترجمه گوگل] ظلم شدید بخشی از آرایش او بود
[ترجمه ترگمان] بی رحمی زیاد قسمتی از آرایش او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: risky or thrill-seeking, as sports or other activities that involve heights, speed, or dangerous stunts.
مشابه: hazardous, risky, thrilling

- White-water kayaking is an extreme sport.
[ترجمه گوگل] کایاک سواری در آب یک ورزش شدید است
[ترجمه ترگمان] کایاک سواری با آب سفید ورزشی افراطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: extremely (adv.), extremeness (n.)
(1) تعریف: the furthest limit or highest degree.
مترادف: ultimate, utmost
مشابه: excess, extravagance

- She went to extremes to please us.
[ترجمه گوگل] او افراط کرد تا ما را راضی کند
[ترجمه ترگمان] او به حد افراط رفت تا ما را راضی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The north and south poles are the extremes of this planet.
[ترجمه Elham] قطب شمال و جنوب حد انتهایی این سیاره ( زمین ) هستند.
|
[ترجمه گوگل] قطب شمال و جنوب منتهی الیه این سیاره هستند
[ترجمه ترگمان] قطب شمال و جنوب مرزه ای این سیاره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is extreme.
مشابه: extravagance, nonessential, ultimate

- These attitudes are extremes; they don't represent the norm.
[ترجمه گوگل] این نگرش ها افراطی هستند آنها هنجار را نشان نمی دهند
[ترجمه ترگمان] این نگرش ها افراطی هستند؛ آن ها این هنجار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. extreme cold
سرمای شدید،شورسرما

2. extreme heat
شور گرما

3. extreme kindness
حداکثر لطف

4. extreme measures
اقدامات شدید

5. extreme old age
نهایت پیری

6. extreme pain
درد شدید

7. extreme patience
بیشترین شکیبایی

8. extreme point
نقطه ی کرانه

9. an extreme of poverty
شدت فقر

10. the extreme edge of the forest
دورترین مرز جنگل

11. adversity became extreme
مشقت به حد نهایت رسید.

12. alcohol of extreme purity
الکل دارای خلوص زیاد

13. in the extreme north of the island
در شمالی ترین جای جزیره

14. the party's extreme left and extreme right wings
جناح های افراطی چپ و راست حزب

15. to an extreme degree
به اشد درجه،تا آخرین درجه

16. in the extreme
به منتهای درجه،به حد افراط

17. a desert of extreme aridity
صحرایی بسیار خشک

18. a situation of extreme sensitivity
موقیعت دارای حساسیت زیاد

19. he acted with extreme delicacy
او با کمال ظرافت رفتار کرد.

20. he tends towards extreme views
او نسبت به عقاید افراطی گرایش دارد.

21. uncomfortable in the extreme
ناراحت به شدیدترین وجه

22. . . . the hardship became extreme
. . . مشقت به حد نهایت رسید

23. you must drive with extreme caution
باید با کمال احتیاط رانندگی کنی.

24. he performed his duties with extreme diligence
او وظایف خود را با نهایت کوشایی انجام داد.

25. his political ideas are too extreme
اندیشه های سیاسی او بسیار افراطی است.

26. she could not tolerate the extreme heat of kashan
او تاب تحمل گرمای شدید کاشان را نداشت.

27. in this region earthquakes happen with extreme rarity
در این سرزمین زلزله بسیار به ندرت رخ می دهد.

28. my fingers were benumbed by the extreme cold
انگشتانم از شدت سرما بی حس شده بودند.

29. she was in a craze with extreme pain
او از شدت درد مشاعرش را از دست داده بود.

30. the old woman was reduced to extreme poverty
پیرزن در فقر شدید فرو رفت.

مترادف ها

منتها درجه (اسم)
climax, peak, summit, period, maximum, extreme

منتهی (اسم)
summit, extreme

مفرط (صفت)
exceeding, redundant, excessive, exorbitant, extreme, inordinate

بی نهایت (صفت)
extreme, intolerable, screaming

دورترین نقطه (صفت)
extreme, farthest

حد اکثر (صفت)
extreme, utmost, uttermost

تخصصی

[سینما] ترسیم تصویرهای حرکت اول و حرکت آخر هر صحنه
[برق و الکترونیک] حد نهایی، کرانه بی نهایت
[ریاضیات] حد غایی، حدی، نهایت، فرین، منتهی الیه، اکسترم، فری، ماگزیموم و مینیمم، نهایی، مفرط، بنال، بنالی، اکستریم
[آمار] کرانگین
[آب و خاک] بینهایت

انگلیسی به انگلیسی

• pronounced or excessive degree, highest degree; complete opposite
radical, excessive; most, greatest; farthest
extreme means very great in degree or intensity.
extreme situations and behaviour are much more severe or unusual than you would expect.
extreme opinions, beliefs, or political movements are unacceptably severe or unreasonable.
the extreme point or edge of something is its farthest point or edge.
if someone is going to extremes, or is taking something to extremes, their behaviour is so severe or foolish that it is unacceptable.
you use in the extreme to emphasize how bad or undesirable something is.

پیشنهاد کاربران

فوق العاده، حد نهایت
دوآتشه
بعید
پر تنش
1_ به معنای بسیار زیاد به لحاظ درجه یا شدت
people living in extreme poverty. . .
مرد می که در فقر بسیار شدید زندگی می کنند.
2 _ برای توصیف موقعیت یا رفتاری که بسیار شدیدتر و غیر عادی تر از آن چیزی است که شما انتظار دارید, خصوصا وقتی که مورد تایید تان نباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

. His punishment seemed a little extreme
مجازاتش کمی افراطی به نظر می رسید.
3 _ برای بیان دور ترین لبه چیزی یا دور ترین نقطه یک مکان
the room at the extreme end of the
اتاق واقع در منتها الیه کریدور

Very very much and even more than usual
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : extremity / extreme / extremist / extremism
✅️ صفت ( adjective ) : extreme / extremist
✅️ قید ( adverb ) : extremely
در آب و هواشناسی به معنی پدیده های شدید فرانرمال است مثل بارش های فرین و فرانرمال. مانند بارش برف سال ۹۶ البرز جنوبی
Extreme ( adj ) غیر عادی
طاقت فرسا
در روانشناسی به معنای "فرد سخت گیر: هست.
حداکثر توان بیشینه ( در زمینه ورزش )
متعصب
نادر
( صفت ) مفرط، شدید
( اسم ) نهایت، نشیب و فراز
بحرانی
مخاطرات به عنوان نمونه مخاطرات محیطی
فوق العاده، نا متعارف، باورنکردنی
( adj ) رسیدن به بالاترین درجه، خیلی عالی ( Very great ) منبع: Oxford Languages
انتها، منتهی الیه، بیشینه، حد نهایی، حد غایی، انتهای، آخرِ، دورترین نقطه، آخرین نقطه، آخرین نقطه، منتهی، اَشَد، دورترین، نهایی، پایانی، پایان، فرجام، اکستریم، نهایت، حداکثر
انتها، منتهی الیه، بیشینه
نامناسب
افراط
منتهی اِلیه
مرزی
اغراق آمیز

ورزش مخاطره آمیز
دوستان در جمله زیر شما extreme رو چی معنا میکنید؟
Talk about three extreme sports you want to try
غیر عادی

نهایت
حداکثر
شدید
گسترده
استثنایی
مثال: در موارد استثنایی =in extreme cases
much more series than unual
غیر عادی

پرشور
وافر
بسیار دور
غیرمعمول - نامتعارف
بینهایت

نهایت، حد اکثر
much more severe or serious than usual
خیلی زیاد ، دورترین
اکسترم، فرین
Much more severe or serious than usual
Example
The police were accused of using extreme violence against him
خیلی زیاد
خیلی قوی
افراطی، غیر عادی
بی نهایت
شدید
در شیمی: کران
n. an extreme condition; the greatest or utmost degree or point
افراطی، شدید، مفرط، غیرعادی، غیر معمول
حد اکثر
حاشیه
Minimize the extrems: به دور از حاشیه بودن
سخت , شدید , غیرعادی
افراطی
غیر عادی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس