ease

/ˈiːz//iːz/

معنی: سادگی، اسودگی، سهولت، اسانی، راحت کردن، سبک کردن، ازاد کردن
معانی دیگر: (نداشتن غم و درد و دلواپسی) آسایش، فراغت، آسودگی، ناز و نعمت، (نداشتن تکلف و رسمیت و رودربایستی - نداشتن اشکال و زحمت) راحتی، بی دردسری، آسانی، بی خیالی، روانی، آسایش دادن به، آسوده کردن، (از درد و محنت و غیره) کاستن، تسکین دادن، فرونشاندن، (با: up یا down یا away یا off) کم کردن (فشار یا کشش و غیره)، شل کردن (مثلا طناب سفت را)، کاهش یافتن، فروکش کردن، (با دقت و آهستگی) حرکت دادن، جادادن، استراحت، تفریح، تمدد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the absence of pain, anxiety, or difficulty.
مترادف: peace, security, serenity, tranquillity
متضاد: adversity, anxiety, difficulty, effort, misery, pain, worry
مشابه: comfort, repose, rest, safety, well-being

- Her delivery of her second child was one of relative ease.
[ترجمه گوگل] زایمان دوم او با سهولت نسبی همراه بود
[ترجمه ترگمان] زایمان دومین فرزند او آرامش نسبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their many servants provided them with ease and comfort.
[ترجمه سیذغلی علذیلت] خدمه زیادشان اسباب آسایش وراحتیشان را فراهم نمودند.
|
[ترجمه گوگل] خادمان بسیار آنها آسایش و راحتی را برای آنها فراهم می کردند
[ترجمه ترگمان] مستخدمان فراوان آن ها را راحت و آسوده گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: comfort and financial security.
مترادف: comfort, security
متضاد: difficulty, hardship, misery
مشابه: abundance, affluence, content, contentment, prosperity, welfare, well-being

- They lived a life of ease until the war stripped them of their fortune.
[ترجمه گوگل] آنها زندگی راحتی داشتند تا اینکه جنگ آنها را از ثروتشان محروم کرد
[ترجمه ترگمان] آن ها زندگی راحتی داشتند، تا زمانی که جنگ آن ها را از بخت و اقبال بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a state of relaxation in the company of others.
مترادف: aplomb, comfort, composure, poise, self-confidence, self-possession
متضاد: confusion, formality, stiffness
مشابه: relaxation, security, well-being

- Her ease at these formal functions always astounded me.
[ترجمه گوگل] سهولت او در این مراسم رسمی همیشه مرا شگفت زده می کرد
[ترجمه ترگمان] رفتار بی تکلف همیشگی او همیشه مرا حیرت زده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: facility.
مترادف: deftness, dexterity, effortlessness, facility, fluency, proficiency, readiness
متضاد: difficulty, effort
مشابه: ability, address, adeptness, aptitude, capability, easiness, expertise, faculty, knack, skill

- He speaks Spanish with ease.
[ترجمه گوگل] او به راحتی اسپانیایی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] او زبان اسپانیایی را با سهولت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: eases, easing, eased
(1) تعریف: to release from pain, worry, or difficulty, or to lessen (such things as these).
مترادف: allay, alleviate, comfort, free, mollify, relieve, soothe
متضاد: aggravate, concern, worsen
مشابه: ameliorate, assuage, calm, disburden, lighten, pacify, quiet, relax, rest, smooth, solace, tranquilize

- Hearing that no one had been seriously injured in the accident eased her mind.
[ترجمه گوگل] با شنیدن اینکه در این تصادف کسی آسیب جدی ندیده خیال او را راحت کرد
[ترجمه ترگمان] شنیدن این خبر که هیچ کس در این حادثه به طور جدی مجروح نشده است، ذهنش را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This medication will help to ease the pain.
[ترجمه گوگل] این دارو به کاهش درد کمک می کند
[ترجمه ترگمان] این دارو به تسکین درد کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lighten or release.
مترادف: loosen, relax, slack
متضاد: tighten
مشابه: allay, alleviate, ameliorate, free, lighten, loose, mitigate, rest, vent

- She decided to ease the burden on the students by rescheduling the exam.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت با تغییر زمان امتحان از بار دانش‌آموزان بکاهد
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت تا با زمانبندی مجدد امتحان، بار را بر روی دانش آموزان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His joke eased the tension in the room.
[ترجمه گوگل] شوخی او تنش اتاق را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] شوخی او تنش را در اتاق آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The additional lane should ease the traffic congestion on that road.
[ترجمه گوگل] خط اضافی باید ازدحام ترافیک در آن جاده را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] مسیر اضافی باید تراکم ترافیک در این جاده را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to carefully and slowly move.
مترادف: edge
متضاد: hurry
مشابه: advance, maneuver, move, slip

- He lay his crutches against the chair and eased himself into his seat.
[ترجمه گوگل] عصاهایش را روی صندلی گذاشت و خودش را روی صندلیش گذاشت
[ترجمه ترگمان] عصایش را روی صندلی گذاشت و روی صندلی اش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to cause (something) to be a certain way by moving (it) carefully and slowly.

- The box was fragile, and she eased the lid open.
[ترجمه گوگل] جعبه شکننده بود و درب آن را باز کرد
[ترجمه ترگمان] جعبه ظریف بود و او درپوش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nurse eased the bandage off the wound.
[ترجمه گوگل] پرستار باند زخم را از روی زخم برداشت
[ترجمه ترگمان] پرستار زخم زخم را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: at ease
(1) تعریف: to become less painful, difficult, or anxious.
متضاد: worsen
مشابه: ameliorate, calm, lighten, relax, tranquilize

- The situation now appears to be easing as food and medical supplies have begun to arrive.
[ترجمه گوگل] اکنون به نظر می رسد که با شروع رسیدن مواد غذایی و پزشکی، وضعیت در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان] اکنون به نظر می رسد که وضعیت در حال کاهش است چرا که غذا و تدارکات پزشکی شروع به رسیدن به آن کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move or be moved with great care.
مترادف: edge
مشابه: advance, maneuver, move, sidle, slip

- She slowly eased into the wheelchair.
[ترجمه گوگل] او به آرامی روی ویلچر نشست
[ترجمه ترگمان] او به آرامی به صندلی چرخ دار حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to lessen (often fol. by "up" or "off").
متضاد: tighten
مشابه: ameliorate, lighten, loosen, mitigate, slack, soften

- The tension is easing up now that the argument is over.
[ترجمه گوگل] اکنون که بحث به پایان رسیده است، تنش در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان] اکنون که بحث تمام شده است، تنش ها در حال کاهش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ease and luxury had softened them
راحتی و تجمل آنان را کم طاقت کرده بود.

2. ease of mind
آسودگی خیال

3. ease the spring gently!
به آرامی فنر را شل کن !

4. ease up on this student, his mother died yesterday
با این شاگرد سخت گیری نکن،مادرش دیروز فوت کرد.

5. ease off
(از نظر شدت یا فعالیت یا سرعت یا میزان) کم شدن

6. ease out
(با لطایف الحیل) بیرون کردن،از سر باز کردن

7. ease the rudder (or helm)
(کشتی رانی) سکان را به آرامی کشیدن،سکان را به تدریج چرخاندن

8. ease up
(عامیانه) سخت نگرفتن،ارفاق کردن

9. to ease the piano into a corner
پیانو را در گوشه ای جا دادن

10. at ease
1- بی دردسر،بی خیال،در ناز و نعمت،در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد،آزاد،راحت باش

11. there is ease in the family and in the village
در خانواده و دهکده آسایش برقرار است.

12. ill at ease
ناراحت،در محضور

13. take one's ease
آسوده خاطر و راحت شدن یا بودن

14. a life of ease
زندگی مرفه

15. the pain will ease when the abscess bursts
وقتی که سر دمل باز شود درد فروکش خواهد کرد.

16. to write with ease
روان نوشتن

17. he lifted the table with ease
به آسانی میز را بلند کرد.

18. he lived in luxury and ease
او در تجمل و راحتی زنگی می کرد.

19. items are arranged alphabetically for ease of reference
برای تسهیل پس گشت (رجوع) اقلام به ترتیب الفبا تنظیم شده است.

20. she took an aspirin to ease the pain
برای تسکین درد آسپرین خورد.

21. to put her (mind) at ease
خیالش را راحت کردن

22. he jumped over the fence with ease
به آسانی از روی نرده پرید.

23. on holidays, i like to take my ease
در روزهای تعطیل دوست دارم فقط استراحت کنم.

24. Ease down; there's a sharp bend ahead.
[ترجمه گوگل]آسان کردن؛ یک پیچ شدید در پیش است
[ترجمه ترگمان]آرام بگیر؛ یک پیچ تند جلو هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Ease out the large sail or we shall be blown over!
[ترجمه گوگل]بادبان بزرگ را از بین ببرید وگرنه منفجر خواهیم شد!
[ترجمه ترگمان]بادبان بزرگ را شل کن وگرنه منفجر خواهیم شد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The old couple lived a life of ease.
[ترجمه گوگل]این زوج پیر زندگی راحتی داشتند
[ترجمه ترگمان]آن زوج پیر زندگی راحتی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The hostess greeted her guests with ease.
[ترجمه گوگل]مهماندار به راحتی از مهمانانش استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان با مهربانی به میهمانان خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. They are expected to win the election with ease.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود آنها به راحتی در انتخابات پیروز شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها انتظار دارند که با سهولت در انتخابات پیروز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. To ease the problem of overcrowding, new prisons will be built.
[ترجمه گوگل]برای رفع مشکل ازدحام بیش از حد، زندان های جدیدی ساخته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]برای رفع مشکل ازدحام، زندان های جدید ساخته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. After the injection her pain began to ease off.
[ترجمه گوگل]پس از تزریق، درد او کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]پس از تزریق درد، درد آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سادگی (اسم)
homeliness, ease, facility, chastity, simplicity, naivety, plainness, simpleness, easiness, tenuity, rusticity, simple-mindedness

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

سهولت (اسم)
ease, facility, easiness

اسانی (اسم)
ease, easiness, freedom

راحت کردن (فعل)
rest, lighten, ease, relax

سبک کردن (فعل)
mitigate, simplify, alleviate, lighten, ease, attenuate

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

انگلیسی به انگلیسی

• comfort; calm; lack of difficulty; easy manner
make easier; calm, soothe; free, release (from pain, etc.); loosen
ease is lack of difficulty.
if you are at ease, you feel confident and comfortable. if you are ill at ease, you are anxious or worried.
if something eases a difficult or unpleasant situation, or if it eases, it becomes less difficult or unpleasant.
if you ease something somewhere, you move it there slowly and carefully.
if something eases off, it becomes less in degree, quantity, or intensity.

پیشنهاد کاربران

آسانی، راحتی
مثال: He completed the task with ease.
او کار را با آسانی انجام داد.
🌐 کلماتی کاربردی برای بیان تغییرات آب و هوایی:
✅ break – if the weather breaks, it changes unexpectedly, and usually becomes worse
✅ break through – if the sun breaks through the clouds, it appears from behind them
...
[مشاهده متن کامل]

✅ brighten up – if the weather brightens up, it becomes sunnier
✅ clear up – if the weather clears up, the clouds or rain go away
✅ close in – if the weather closes in, it becomes unpleasant
✅ cloud – to become darker because grey clouds are forming in the sky
✅ ease – if bad weather such as wind or rain eases, it becomes less strong
✅ fickle – weather that is fickle changes often and unexpectedly
✅ lift – if something such as cloud or fog lifts, the weather improves and you can see clearly again
✅ melt away – if ice or snow melts away, it changes into water as it gets warmer
✅ thaw – if the weather thaws, it becomes warmer and causes ice or snow to change into liquid
✅ track – if weather tracks in a particular direction, it moves in that direction
منبع: www. writerswrite. co. za

تسکین درد
اصطلاح در خیاطی:
راحتی یا گشادی لباس
Feel at ease with sb :apart from my family my cousin is the only person i feel at ease with یعنی با کسی راحت بودن، به جز خانواده ام پسرعموم تنها کسیه که باهاش راحتم یه معادل دیگه هم داره feel at home with sb با کسی راحت بودن، گمان نمیکنم بمعنی آرامش داشتن درکنار کسی باشه
( درباره کشمکش های سیاسی: )
to ease tensions
کم کردن/کاهش تَنِش ها
کاهش یا راحتی یا آسایش ، بدون غم وغصه
I always feel at the ease of presence with me
آرامش حضورت را همیشه کنار خود حس میکنم
یا
Biden offers Russian access to nato bases to ease Ukraine crisis
بایدن پیشنهاد میده به روسیه که دسترسی داشته باشه به پایگاههای ناتو برای کاهش بحران اکراین
remember Allah in times of ease, and Allah will remember you in times of difficulties
در زمان آسایش و راحتی خدا را یاد کن، تا خدا در زمان مشکلات تو را یاد کند
شل کردن ( مثلا طناب سفت را یا قیمت ) ، کاهش یافتن، فروکش کردن
Oil 💥eases💥 as investors await Iran nuclear talks this week
اسودگی
تسهیل
اسانی
سهولت
1 - ( فعل ) آسان کردن - تسهیل کردن
2 - ( اسم ) سهولت
باز کردن
فراغ بال
I always feel at ease with you
آرامش حضورت را همیشه در کنار خود حس میکنم
تسکین دادن
تسهیل
کاهش دادن
کم کردن
کاهش
ease the pain
راحتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس