eccentricity

/ˌeksənˈtrɪsəti//ˌeksenˈtrɪsɪti/

معنی: بی قاعدگی، غرابت، گریز از مرکز، دوری از مرکز
معانی دیگر: نا هم مرکزی، مختلف المرکزی، برون مرکزی، ناپرهونی، غیر مدوری، (روان شناسی) ناروالی، خیره سری، خیره رفتاری، غیر عادی بودن، (مکانیک) لنگی، لنگ چرخی، خارج از مرکز بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: eccentricities
(1) تعریف: an odd or peculiar behavior, habit, interest, or the like.
مشابه: aberration, abnormality, quirk, trick, twist

- Never going to bed was one of his eccentricities, and it wasn't surprising to find him slumped over his desk or asleep on the stairs in the mornings.
[ترجمه گوگل] هرگز نرفتن به رختخواب یکی از چیزهای عجیب و غریب او بود، و دیدن او که صبح ها روی میزش غلتیده یا روی پله ها خوابیده بود، تعجب آور نبود
[ترجمه ترگمان] هرگز به رختخواب نرفت، یکی از رفتارهای عجیب او بود، و تعجب اور نبود که او را از روی میزش یا در خواب بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the quality or condition of being eccentric.
مشابه: abnormality, peculiarity

- Some people found her grandfather uncomfortably odd, but she loved his eccentricity.
[ترجمه گوگل] برخی از مردم پدربزرگ او را به طرز ناراحت کننده ای عجیب و غریب می دیدند، اما او عاشق عجیب و غریب بودن او بود
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم پدربزرگش را به طرز ناراحت کننده ای عجیب می دیدند، اما از رفتار eccentricity خوشش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the degree to which someone or something is eccentric.

جمله های نمونه

1. As a teacher, she had a reputation for eccentricity.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک معلم، او به نامتعارف بودن شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک معلم، او از eccentricity شهرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Arthur was noted for the eccentricity of his clothes.
[ترجمه گوگل]آرتور به دلیل عجیب بودن لباس هایش مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]آرتور به علت the لباس هایش مشهور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Kate's mother had a reputation for eccentricity.
[ترجمه گوگل]مادر کیت به عجیب بودن شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]مادر کیت به خاطر eccentricity شهرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is unusual to the point of eccentricity.
[ترجمه گوگل]او تا حدی غیرعادی است
[ترجمه ترگمان]غیر معمول است که رفتار عجیب و غریبی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His eccentricity now extends to never washing or changing his clothes.
[ترجمه گوگل]عجیب بودن او اکنون به شستن یا تعویض نکردن لباس‌هایش ادامه می‌یابد
[ترجمه ترگمان]eccentricity او اکنون به شستن و یا تعویض لباس هایش ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He soon exhibited signs of eccentricity.
[ترجمه گوگل]او به زودی نشانه هایی از عجیب بودن را به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان]به زودی آثار eccentricity را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Halley's comet has an eccentricity of about 0. 9675 permitting it to visit us every 76 years.
[ترجمه گوگل]ستاره دنباله دار هالی دارای خروج از مرکز حدود 0 9675 است که به آن اجازه می دهد هر 76 سال یکبار از ما دیدن کند
[ترجمه ترگمان]ستاره دنباله دار هیلی در حدود ۰ ۹۶۷۵ اجازه می دهد هر ۷۶ سال یک بار به ما مراجعه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She often witnessed his eccentricity in full flow at the customers who came into his antiques shop.
[ترجمه گوگل]او اغلب شاهد عجیب و غریب بودن او در جریان کامل مشتریانی بود که به مغازه عتیقه فروشی او می آمدند
[ترجمه ترگمان]او اغلب شاهد ناهم محوری با جریان کامل به مشتریانی بود که وارد مغازه antiques شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were both unconventional to the point of eccentricity, their actions incomprehensible to ordinary beings.
[ترجمه گوگل]هر دو تا حدی غیرمتعارف بودند و اعمالشان برای موجودات عادی غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها خلاف قانون ناهم محوری بودند، عمل آن ها برای موجودات عادی غیرقابل درک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For all his eccentricity, he had impressed me as a most intelligent man.
[ترجمه گوگل]با همه عجیب و غریب بودنش، او مرا به عنوان باهوش ترین مرد تحت تاثیر قرار داده بود
[ترجمه ترگمان]برای همه eccentricity او مرا به عنوان یک مرد بسیار باهوش قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Any orbital eccentricity produced by the collapse must have been subsequently removed by tidal forces.
[ترجمه گوگل]هر گریز از مرکز مداری ناشی از فروپاشی باید متعاقباً توسط نیروهای جزر و مدی حذف شده باشد
[ترجمه ترگمان]هر گونه eccentricity مداری که توسط فروپاشی تولید می شود باید توسط نیروهای جزر و مد حذف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without stage drama, her eccentricity blossomed, and drew Jack and Rob into it.
[ترجمه گوگل]بدون درام صحنه، عجیب و غریب بودن او شکوفا شد و جک و راب را به آن کشاند
[ترجمه ترگمان]بدون نمایش تئاتر، eccentricity her شد و جک و راب را به درون آن کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Britain's eccentricity is not entirely harmless.
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب بودن بریتانیا کاملاً بی ضرر نیست
[ترجمه ترگمان]ناهم محوری بریتانیا کاملا بی ضرر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were both unconventional to the point of eccentricity.
[ترجمه گوگل]هر دو تا حدی غیرمتعارف بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو به خاطر eccentricity غیر معمول به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

غرابت (اسم)
eccentricity, singularity, originality, curiosity, strangeness, weirdness, quirkiness, peculiarity, queerness, freakery, kink

گریز از مرکز (اسم)
eccentricity

دوری از مرکز (اسم)
eccentricity

تخصصی

[شیمی] لنگی، خارج از مرکز بودن
[عمران و معماری] خروج از مرکز - برون محوری - خروج از مرکزیت - خارج از مرکزیت - خارج از محوری - لنگی
[زمین شناسی] ناهم مرکزیت، عدم تقارن، گریز از مرکز (سنجش از دور) یکی از 6 عنصر کپلر است که شکل یک مدار را توصیف می کند. در مدل مداری کپلر، مدار ماهواره بیضوی است با گریز از مرکز معینی از شکل بیضوی. وقتی e=0 باشد، بیضی تبدیل به دایره خواهد شد و وقتی نزدیک به یک (1) باشد بیضی بسیار کشیده و باریک می شود.
[ریاضیات] مرکزگریزی، خروج از مرکز، برون مرکزی
[پلیمر] هم مرکز بودن، هم مرکزی

انگلیسی به انگلیسی

• irregularity, oddity; strangeness, unconventionality
eccentricity is unusual behaviour that other people consider strange and peculiar.
an eccentricity is a habit or attitude which other people think is strange and peculiar.

پیشنهاد کاربران

ناشناختگی، ناروالی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : eccentricity / eccentric
صفت ( adjective ) : eccentric
قید ( adverb ) : eccentrically
کانون برون زدگی ، کانون بیرون زدگی
برون زدگیِ کانون ، بیرون زدگیِ کانون
برون کانونی ، بیرون کانونی
مرکزبرون زدگی ، مرکزبیرون زدگی
برون زدگیِ مرکز ، بیرون زدگی مرکز
eccentricity ( هوافضا )
واژه مصوب: خروج از مرکز
تعریف: پارامتری برای بیان انحراف شکل بیضوی از دایره
چیز عجیب و غریب
رفتار یا عقیده عجیب و غریب
خارج از عرف عمل کردن، بی قاعدگی
دوری از مرکز و توجه عموم - به دور از توجه
اخلاق عجیب و غریب
گریز از مرکز - برق
لنگر خمشی، عمران
خروج از مرکزیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس