electoral

/əˈlektərəl//ɪˈlektərəl/

معنی: گزینگر
معانی دیگر: وابسته به انتخابات (گزینگان) یا انتخاب کنندگان (گزینگران)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning electors or an election.
مشابه: elective

(2) تعریف: composed of electors.

جمله های نمونه

1. an electoral district
حوزه ی انتخاباتی

2. the electoral college
(درانتخابات ریاست جمهوری امریکا) گروه گزینگران،هیئت گزینش

3. the new leader wants to reform electoral laws
رهبر جدید می خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.

4. Recent electoral shocks have shaken the European political landscape.
[ترجمه گوگل]شوک های اخیر انتخاباتی چشم انداز سیاسی اروپا را تکان داده است
[ترجمه ترگمان]شوک های انتخاباتی اخیر، چشم انداز سیاسی اروپا را متزلزل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Social Democrats struck an electoral pact with the Liberals.
[ترجمه گوگل]سوسیال دموکرات ها با لیبرال ها پیمان انتخاباتی بستند
[ترجمه ترگمان]سوسیال دموکرات ها به یک پیمان انتخاباتی با لیبرال ها برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who will reform Britain's unfair electoral system?
[ترجمه گوگل]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is difficult to reach a consensus about electoral reform.
[ترجمه گوگل]دستیابی به اجماع در مورد اصلاحات انتخاباتی دشوار است
[ترجمه ترگمان]رسیدن به اجماع در مورد اصلاحات انتخاباتی دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many students are not on the electoral register.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانش آموزان در ثبت نام انتخابات ثبت نام نکرده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشجویان در فهرست انتخاباتی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The electoral fortunes of the Liberal Democratic party may decline.
[ترجمه گوگل]ممکن است ثروت انتخاباتی حزب لیبرال دموکرات کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]شانس انتخاباتی حزب لیبرال لیبرال ممکن است کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is not persuaded of the need for electoral reform.
[ترجمه گوگل]او به لزوم اصلاحات انتخاباتی متقاعد نشده است
[ترجمه ترگمان]او از نیاز به اصلاحات انتخاباتی راضی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The complicated electoral system effectively guarantees the president's re-election.
[ترجمه گوگل]سیستم پیچیده انتخاباتی عملاً انتخاب مجدد رئیس جمهور را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم انتخاباتی پیچیده به طور موثر انتخابات مجدد رئیس جمهور را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are accused of medical/financial/electoral malpractice.
[ترجمه گوگل]آنها متهم به قصور پزشکی / مالی / انتخاباتی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به معالجه نادرست پزشکی \/ انتخاباتی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each of the fifty states casts electoral college votes equal to the number of its delegates in Congress.
[ترجمه گوگل]هر یک از پنجاه ایالت به اندازه تعداد نمایندگان خود در کنگره آرای کالج الکترال را به صندوق می اندازند
[ترجمه ترگمان]هر یک از این پنجاه ایالت به تعداد نمایندگان خود در کنگره رای می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the USA the Electoral College elects the president.
[ترجمه گوگل]در ایالات متحده، کالج الکترال رئیس جمهور را انتخاب می کند
[ترجمه ترگمان]در ایالات متحده آمریکا، رئیس هیات انتخابات، رئیس جمهور را انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Freedom Party's electoral support surged from just under 10 per cent to nearly 17 per cent.
[ترجمه گوگل]حمایت انتخاباتی حزب آزادی از اندکی کمتر از 10 درصد به نزدیک به 17 درصد افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]حمایت انتخاباتی حزب آزادی از حدود ۱۰ درصد به ۱۷ درصد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گزینگر (صفت)
choosey, choosy, electoral

انگلیسی به انگلیسی

• of or relating to an election; pertaining to electors, pertaining to voters
electoral is used to describe things that are connected with an election.

پیشنهاد کاربران

گزیننده، انتخاب کننده، انتخاباتی
انتخاباتی، ( مربوط به ) انتخاب کنندگان

بپرس