embarrassing

/ɪmˈbær.ə.sɪŋ//ɪmˈbær.ə.sɪŋ/

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing or accompanied by feelings of shame, painful self-consciousness, or unease.
متضاد: proud
مشابه: mortifying, shameful

- She blushed when she saw the embarrassing photograph of herself.
[ترجمه هانیه] او وقتی عکس های شرم آورش را دید از خجالت سرخ شد.
|
[ترجمه هانیه] او وقتی عکس های شرم آور خودش را دید از خجالت سرخ شد.
|
[ترجمه سوگند] او وقتی عکس های شرم آورش را دید از خجالت سرخ شد
|
[ترجمه Kokh] وقتی عکس های شرم اور خود را مشاهده نمود سرخ گشت
|
[ترجمه نیکی] او وقتی که عکس های شرم اور خود را دید از خجالت سرخ شد
|
[ترجمه گوگل] با دیدن عکس شرم آور خودش سرخ شد
[ترجمه ترگمان] از خجالت سرخ شد و از خجالت سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was an embarrassing admission, and he quickly tried to justify his actions.
[ترجمه مهدی] این یک اعتراف شرم آور بود و اون ( مذکر ) سریعا تلاش کرد که علت کار خودش رو توضیح بده
|
[ترجمه گوگل] این یک اعتراف شرم آور بود و او به سرعت سعی کرد اعمال خود را توجیه کند
[ترجمه ترگمان] این یک اعتراف شرم آور بود و او به سرعت سعی کرد اعمال خود را توجیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is embarrassing to be told that one's pants need to be buttoned
آدم خجالت می کشد که به او بگویند دکمه ی شلوارش باز است.

2. It can be embarrassing for children to tell complete strangers about such incidents.
[ترجمه گوگل]گفتن چنین اتفاقاتی برای کودکان می تواند خجالت آور باشد
[ترجمه ترگمان]این موضوع می تواند برای بچه ها شرم آور باشد که غریبه ها را در مورد چنین رویدادهایی به طور کامل بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The profuseness of his thanks was embarrassing.
[ترجمه F.S] راه تشکر او شرم اور بود
|
[ترجمه گوگل]فراوانی تشکر او شرم آور بود
[ترجمه ترگمان]profuseness تشکر او شرم اور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She always dredges up that embarrassing story.
[ترجمه samaneh] اون همیشه این داستان شرم آور رو از خودش میسازه
|
[ترجمه گوگل]او همیشه آن داستان شرم آور را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]اون همیشه اون داستان خجالت آور رو از خودش در میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was so embarrassing having to sing in public.
[ترجمه samaneh] این یک عمل شرم آور است که در مکان عمومی و همگان آواز بخواند
|
[ترجمه گوگل]خیلی شرم آور بود که در جمع بخوانم
[ترجمه ترگمان]خیلی شرم آور بود که در ملا عام آواز بخونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She asked a lot of embarrassing questions .
[ترجمه گوگل]او سؤالات شرم آور زیادی پرسید
[ترجمه ترگمان] اون یه عالمه سوال خجالت آور ازم پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The leader's speech aimed to close the embarrassing divide in party ranks.
[ترجمه علی] هدف سخنرانی رهبر ایجاد تفرقه ای شرم اور بین اعضای حزب بود
|
[ترجمه گوگل]هدف از سخنرانی رهبر رفع شکاف شرم آور در صفوف حزب بود
[ترجمه ترگمان]هدف از سخنرانی رهبر بستن شکاف شرم آور در صفوف حزب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "It's rather embarrassing," he began, and paused.
[ترجمه ali esmaeeli] او با جمله" این نسبتاً شرم آور است" شروع کرد و مکث نمود.
|
[ترجمه گوگل]او شروع کرد و مکث کرد: «خجالت آور است
[ترجمه ترگمان]او شروع به صحبت کرد: این کمی خجالت اوره و مکث کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gets perverse satisfaction from embarrassing people.
[ترجمه گوگل]او از شرمساری مردم رضایت انحرافی می گیرد
[ترجمه ترگمان]اون از مردم خجالت میکشه که باعث ناراحتی مردم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You're embarrassing him with your compliments!
[ترجمه H.I] شما اور ا با تعارفات خود خجالت زده میکنید
|
[ترجمه samaneh] تو او را با تعارفات خود معذب و خجالتی میکنی
|
[ترجمه گوگل]با تعارفات شرمنده اش می کنی!
[ترجمه ترگمان]تو از این تعریف و تمجیدی که می کنی خجالت می کشی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My mother's presence made the situation even more embarrassing.
[ترجمه گوگل]حضور مادرم اوضاع را شرم آورتر کرد
[ترجمه ترگمان]حضور مادرم باعث شد که اوضاع بدتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was acutely embarrassing for us all.
[ترجمه گوگل]برای همه ما به شدت شرم آور بود
[ترجمه ترگمان]واقعا برای همه ما شرم اور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You rescued me from an embarrassing situation.
[ترجمه گوگل]تو مرا از یک موقعیت شرم آور نجات دادی
[ترجمه ترگمان]تو منو از یه موقعیت خجالت آور نجات دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I found the whole evening intensely embarrassing.
[ترجمه گوگل]کل عصر را به شدت شرم آور دیدم
[ترجمه ترگمان]تمام شب را خیلی خجالت می کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The recall of the Ambassador was embarrassing for the country.
[ترجمه گوگل]فراخوان سفیر برای کشور شرم آور بود
[ترجمه ترگمان]یادآوری سفیر برای این کشور خجالت آور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• disconcerting, discomposing
something that is embarrassing makes you feel shy or ashamed.

پیشنهاد کاربران

خجالت آور
Shamefully
خجالت زده، شرمنده embarrassing
. You're embarrassing me
خجالت، شرم embarrassed
You shouldn't feel embarrassed, not with me
آزارنده، گیج کننده - مستهجن
acutely embarrassing = به شدت شرم آور
( acutely = به شدت )
شرم آور ، مفتضح
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : embarrass
✅️ اسم ( noun ) : embarrassment
✅️ صفت ( adjective ) : embarrassing / embarrassed
✅️ قید ( adverb ) : embarrassingly
مفتضحانه
شاید باورتون نشه این کاربرد عجیب از
Embarrassing:
An Embarrassing amount of money
پول هنگفت
مایه آبروریزی
ضایع، شرم آور، خجالت آور
باعث دستپاچگی
دستپاچه کننده
شرم اور
باعث خجالت
باعث شرم
مایه خجالت
مایه شرمساری
معذب کننده
Making you feel nervous, ashamed, or stupid
1. ناراحت کننده، نگران کننده، اضطراب آور 2. نامطلوب، نامساعد 3. شرم آور، خجالت آور 4. دستپاچه کننده
خجالت آور
شرم آور
مورد تحقیر
embarrassing: خجالت آور
embarrassed: خجالت زده
خجالت اور, ضایع
Not too embarrassing: نه خیلی ضایع
خصوصی
مشکل آفرین
شرم اور، خجالت اور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس