emblematic

/ˌembləˈmætɪk//ˌembləˈmætɪk/

معنی: رمزی، نشانه، حاکی، کنایه دار
معانی دیگر: نمادین، مشعر، نمایانگر (emblematical هم می گویند)، حاوی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: emblematically (adv.)
• : تعریف: of, pertaining to, or acting as an emblem; symbolic.

- The lion is emblematic of courage.
[ترجمه گوگل] شیر نماد شجاعت است
[ترجمه ترگمان] شیر نمادی از شجاعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the crown is emblematic of monarchy
تاج نشانه ی سلطنت است.

2. a free discussion which is emblematic of democracy. . .
بحث آزاد که نمایشگر آزادی است . . .

3. The killing in Pensacola is emblematic of a lot of the violence that is happening around the world.
[ترجمه گوگل]قتل در پنساکولا نماد بسیاری از خشونت هایی است که در سراسر جهان در حال وقوع است
[ترجمه ترگمان]قتل در Pensacola حاکی از بسیاری از خشونتی است که در سراسر جهان در حال وقوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A sword is emblematic of power gained by violence.
[ترجمه گوگل]شمشیر نماد قدرتی است که با خشونت به دست می آید
[ترجمه ترگمان]یک شمشیر، نمادی از قدرت بدست آمده از خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Vespa scooter became emblematic of sophisticated urban culture across Europe.
[ترجمه گوگل]اسکوتر وسپا نماد فرهنگ شهری پیچیده در سراسر اروپا شد
[ترجمه ترگمان]موتور سیکلت موتورسیکلت emblematic از فرهنگ پیچیده شهری در سراسر اروپا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dogs are emblematic of faithfulness.
[ترجمه گوگل]سگ ها نماد وفاداری هستند
[ترجمه ترگمان]سگ ها سمبل وفاداری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Whiteness is emblematic of purity.
[ترجمه گوگل]سفیدی نماد پاکی است
[ترجمه ترگمان]whiteness نمادی از خلوص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is emblematic of the difficulties facing those who attempt definitions in the current age of resistance to overarching defining characteristics.
[ترجمه گوگل]این نمادی از مشکلاتی است که برای کسانی که تلاش می‌کنند در عصر کنونی مقاومت در برابر ویژگی‌های تعیین‌کننده کلی، تعاریف کنند
[ترجمه ترگمان]این مساله، نشانه ای از مشکلات پیش روی افرادی است که به تعاریف در عصر حاضر مقاومت در برابر مشخصه های تعریف شده فراگیر دست می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The experience of these writers was seen as emblematic of the increased social mobility that characterized post-war Britain.
[ترجمه گوگل]تجربه این نویسندگان نماد تحرک اجتماعی فزاینده ای بود که مشخصه بریتانیای پس از جنگ بود
[ترجمه ترگمان]تجربه این نویسندگان به عنوان نمادی از تحرک اجتماعی فزاینده که مشخصه بریتانیا پس از جنگ بود، دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When politics invades religion, legality becomes merely emblematic.
[ترجمه گوگل]وقتی سیاست به دین هجوم می آورد، قانونمندی صرفاً نمادین می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی سیاست به مذهب حمله می کند، قانونی بودن صرفا نمادین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the murrelet and the owl are merely emblematic of the effects of clear-cutting the remaining Ancient Forest of the Westside.
[ترجمه گوگل]اما قورباغه و جغد صرفاً نمادی از تأثیرات برش واضح جنگل باستانی باقی مانده از غرب است
[ترجمه ترگمان]اما جغد murrelet و جغد تنها نمادی از اثرات پاک سازی جنگل باستانی باقیمانده از Westside هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Over time, his story became emblematic of the spirit of the modern age.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، داستان او نمادی از روح عصر مدرن شد
[ترجمه ترگمان]در طول زمان داستان او به نمادی از روح عصر مدرن تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All this was emblematic, meant as a memory aid for the budding grammarian.
[ترجمه گوگل]همه اینها نمادین بود و به عنوان کمکی به خاطره برای دستور زبان نوپا بود
[ترجمه ترگمان]همه این ها حاکی از emblematic بود، به این معنا بود که به عنوان یک کمک حافظه به دنبال the تاس فی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Mac creators are emblematic of a new kind of artist spawned by the protean nature of the computer.
[ترجمه گوگل]سازندگان مک نمادی از نوع جدیدی از هنرمند هستند که توسط ماهیت پروتئینی رایانه ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]سازندگان Mac از نوع جدیدی از هنرمندی هستند که توسط ماهیت protean کامپیوتر بارور شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رمزی (صفت)
secret, mystic, allegorical, figurative, coded, symbolic, encoded, cryptic, esoteric, undercover, backstairs, furtive, occult, emblematic, runic

نشانه (صفت)
emblematic

حاکی (صفت)
expressive, symbolic, redolent, indicative, stating, emblematic, symptomatic, illative

کنایه دار (صفت)
pointed, sly, ironic, witty, emblematic

انگلیسی به انگلیسی

• symbolic
something, such as an object in a painting, that is emblematic of something else, such as an abstract idea, stands for it or symbolically represents it.

پیشنهاد کاربران

representing a particular person, group, or idea:
A sword is emblematic of power gained by violence.
شمشیر نماد قدرتی است که با خشونت به دست می آید.
نشانه، سمبل، نماد، نمادین، حاکی از
نماد

بپرس