emotional

/ɪˈmoʊʃn̩əl//ɪˈməʊʃn̩əl/

(وابسته به احساسات و عواطف) هیجانی، احساسی، عاطفی، درانگیزشی (در برابر: عقلانی و استدلالی intellectual و rational)، (نمایشگر احساسات قوی) پر احساسات، پرشور، هیجان زده، درانگیخته، پر احساس، (کسی که زود احساساتش تحریک می شود و به خشم یا گریه و غیره درمی آید) زود خشم، احساساتی، زودگریه، زودانگیز، (تحریک کننده ی احساسات و عواطف) احساس انگیز، تاثیرزا، اشک انگیز، تهییج کننده، هیجان انگیز، حساس، اماده تهییج، مهیج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: emotionally (adv.)
(1) تعریف: of or relating to emotion.
مترادف: affective, emotive, sentimental
متضاد: nonemotional, physical
مشابه: heated

(2) تعریف: easily roused to subjective response; tending to experience emotion.
مترادف: excitable, feeling, sensitive, sentimental
متضاد: apathetic, clinical, dispassionate, emotionless, impersonal, unemotional
مشابه: ardent, fervent, high-strung, nervous, passionate, temperamental, vulnerable

(3) تعریف: given to expressing or displaying emotion.
مترادف: demonstrative
متضاد: impassive, reserved, sedate, stolid, unemotional
مشابه: ardent, feeling, fervent, passionate, reactive, responsive, sensitive, sentimental

(4) تعریف: capable of stirring emotions, or tending to stir emotions.
مترادف: emotive, moving, sentimental, touching
متضاد: unaffecting, unemotional, unmoving
مشابه: heartrending, heartwarming, heated, impassioned, intense, stirring, tearful, thrilling

- an emotional scene from a movie
[ترجمه گوگل] صحنه ای احساسی از یک فیلم
[ترجمه ترگمان] صحنه ای عاطفی از یک فیلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. emotional stability
ثبات عاطفی

2. emotional adjustment
سازگاری عاطفی

3. emotional fragility
آسیب پذیری روانی (عاطفی)

4. her emotional crisis
بحران های عاطفی او

5. the emotional language used in the heat of argument
حرف های تندی که در شور مباحثه رد و بدل می شود

6. he gave an emotional speech at his friend's funeral
در مراسم ختم دوستش نطق شورانگیزی کرد.

7. he is so emotional that he is moved to tears even by his own words
آنقدر احساساتی است که حتی از حرف های خودش به گریه درمی آید.

8. She was very emotional; she cried even when her husband left for another city on bysiness.
[ترجمه باران راد] او بسیار عاطفی بود او گریه میکرد حتی زمانی که شوهرش برای کار به شهر دیگری رفت
|
[ترجمه اکسیر] او بسیار احساساتی بود او گریه میکرد حتی زمانی ک شوهرش او را برای کار ب شهر دیگری ترک کرد
|
[ترجمه گوگل]او بسیار احساساتی بود او گریه می کرد حتی زمانی که شوهرش در غم به شهر دیگری رفت
[ترجمه ترگمان]خیلی احساساتی بود، حتی وقتی شوهرش شهر دیگری را در bysiness ترک کرد، گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Separation is a time of high emotional stress.
[ترجمه گلی افجه ] جدایی فشار عاطفی زیادی در بر دارد
|
[ترجمه گوگل]جدایی زمان استرس عاطفی بالاست
[ترجمه ترگمان]تفکیک زمانی از استرس عاطفی بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She maintained rigid control over her emotional and sexual life.
[ترجمه گوگل]او کنترل سفت و سختی بر زندگی عاطفی و جنسی خود داشت
[ترجمه ترگمان]او کنترل سخت و سخت خود را بر زندگی عاطفی و جنسی اش حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a dreadfully emotional parting.
[ترجمه گوگل]این یک جدایی احساسی وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]خداحافظی وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Abuse can lead to both psychological and emotional problems.
[ترجمه گلی افجه ] پرخاشگری می تواند منجر به هر دو مشکل روحی و احساسی شود
|
[ترجمه گوگل]سوء استفاده می تواند منجر به مشکلات روحی و روانی شود
[ترجمه ترگمان]سو استفاده می تواند منجر به مشکلات روانی و عاطفی هم بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Well, not that emotional, but I move the heart.
[ترجمه گوگل]خوب، نه آنقدر احساسی، اما من قلب را تکان می دهم
[ترجمه ترگمان]خب، نه اینقدر احساساتی، اما قلب رو تکون میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She made an emotional public appeal on her son's behalf.
[ترجمه گوگل]او از طرف پسرش درخواست عمومی احساسی کرد
[ترجمه ترگمان]او از طرف پسرش یک درخواست عمومی عاطفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shevehenko made an emotional return to his former club.
[ترجمه گوگل]شوهنکو بازگشتی احساسی به باشگاه سابقش داشت
[ترجمه ترگمان]Shevehenko به باشگاه سابقش بازگشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She doesn't want to make a big emotional commitment to Steve at the moment.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر نمی‌خواهد تعهد عاطفی زیادی به استیو بدهد
[ترجمه ترگمان]او نمی خواهد در حال حاضر یک تعهد عاطفی بزرگ به استیو داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He got quite emotional during the speech.
[ترجمه گوگل]او در طول سخنرانی کاملا احساساتی شد
[ترجمه ترگمان]او در طول سخنرانی خیلی احساساتی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She had already tried emotional blackmail to stop him leaving.
[ترجمه گوگل]او قبلاً سعی کرده بود باج گیری عاطفی را متوقف کند تا او را ترک کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرده بود که او را از رفتن منصرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Emotional problems can seriously interfere with a student's work.
[ترجمه گوگل]مشکلات عاطفی می تواند به طور جدی در کار دانش آموز اختلال ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]مشکلات عاطفی می توانند به طور جدی با کار دانش آموزان تداخل پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• full of feeling, passionate, sentimental
emotional means relating to your feelings.
when someone is emotional, they experience a strong emotion and show it openly, especially by crying.

پیشنهاد کاربران

emotional: احساساتی
emotional:هیجانی ، حسی ، عاطفی
emotional effect: اثر حسی، اثر عاطفی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : emote / emotionalize
✅️ اسم ( noun ) : emotion / emotionalism / emotionalist
✅️ صفت ( adjective ) : emotional / emotive / emotionless
✅️ قید ( adverb ) : emotionally / emotively
تو نقشه معماری EMOTIONAL SHOWERS به چه معناست؟
احساس کسی
پر احساس
هیجانی . عاطفی. احساساتی. احساسی
هیجانی
Feeling می شود"احساسی"
emotion در روانشناسی به هیجان ترجمه شده . اما در جایگاه صفت یا emotional گاهی اوقات و با توجه به متن، می تونه به برافروختگی هیجانی هم ترجمه بشه.
emotional ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: هیجانی
تعریف: مربوط به هیجان
emotional ( adj ) = dramatic ( adj )
به معناهای: پر شور، پر هیجان، شور انگیز، مهیج، احساسی
هیجانی ، احساسی ، عاطفی
I felt quite emotional during the wedding ceremony.
من در مراسم عروسی احساساتی شدم. 💒💒💒💒💒
در رشته روانشناسی فقط به معنای "هیجانی" است
sensitive
احساسی ، عاطفی ، احساساتی
my doctor said the problem was more emotional then physical
پزشکم گفت ک مشکل بیشتر عاطفی است تا جسمی 🚆
تجربی 94 ، هنر 94 ، زبان 93 ، ریاضی 89 ، انسانی 86 و . . .
عاطفی ، احساساتی.
احساساتی
? How emotional are you = چقدر احساساتی هستید ؟
عاطفی
احساساتی - عاطفی
احساساتی، وابسته به احساسات عاطفی
احساسی، هیجانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس