ending

/ˈendɪŋ//ˈendɪŋ/

معنی: خاتمه، پایان، فرجام
معانی دیگر: انتها، اتمام، سرانجام، بخش پایانی، بخش نهایی، مرگ، پایان عمر، فنا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the last part; conclusion, esp. of a narrative or dramatic plot.
متضاد: beginning
مشابه: end, evening, wane

- The book had a terrible ending.
[ترجمه Moonlight] کتاب پایان خیلی بدی داشت.
|
[ترجمه گوگل] کتاب پایان وحشتناکی داشت
[ترجمه ترگمان] کتاب پایان وحشتناکی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: death.
مشابه: finish

جمله های نمونه

1. ending the war was worth any concession
پایان دادن به جنگ ارزش هرگونه گذشتی را داشت.

2. the ending of the movie was sad
آخر فیلم حزن انگیز بود.

3. . . . the ending of a dark night is light
. . . پایان شب سیه سفید است

4. the film's ending takes the audience by storm
پایان فیلم تماشاگران را غرق در شگفتی می کند.

5. the novel's ending is full of suspense
پایان آن رمان بسیار شورانگیز است.

6. a movie with a downbeat ending
فیلم سینمایی که پایانی حزن انگیز دارد.

7. a story with a nice ending
داستانی که پایانش خوب است

8. the book has a happy ending
کتاب پایان خوشی دارد.

9. their marriage had a happy ending
ازدواج آنها عاقبت خوبی داشت.

10. Not sad, please do not install the ending.
[ترجمه گوگل]غمگین نیست، لطفا پایان را نصب نکنید
[ترجمه ترگمان]ناراحت نباشید، لطفا پایان را نصب نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was the perfect ending to the perfect day.
[ترجمه گوگل]این پایان عالی برای یک روز عالی بود
[ترجمه ترگمان] یه پایان عالی برای یه روز عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. True love doesn't have a happy ending, because true love never ends. Letting go is one way of saying I love you.
[ترجمه گوگل]عشق واقعی پایان خوشی ندارد، زیرا عشق واقعی هرگز تمام نمی شود رها کردن یکی از راه های گفتن دوستت دارم است
[ترجمه ترگمان]عشق واقعی پایانی خوشی ندارد، زیرا عشق حقیقی هرگز به پایان نمی رسد اجازه دادن یک روش برای گفتن این است که من شما را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cookies and coffee are the perfect ending to a meal.
[ترجمه گوگل]کوکی ها و قهوه پایانی عالی برای یک وعده غذایی هستند
[ترجمه ترگمان]کوکی ها و قهوه به طور کامل به یک وعده غذایی ختم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ending the fighting must be the absolute priority, the litmus test of the agreements' validity.
[ترجمه گوگل]پایان دادن به جنگ باید اولویت مطلق باشد، آزمون تورنسل اعتبار توافقات
[ترجمه ترگمان]پایان دادن به جنگ باید اولویت مطلق، آزمایش litmus اعتبار توافقنامه ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ending of the book was entirely predictable.
[ترجمه گوگل]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود
[ترجمه ترگمان]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. No matter the ending is perfect or not, you cannot disappear from my world.
[ترجمه گوگل]مهم نیست پایانش عالی باشد یا نباشد، تو نمی توانی از دنیای من ناپدید شوی
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که پایان عالی باشه یا نه، تو نمیتونی از دنیای من ناپدید بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If at the outset I brave, ending is different.
[ترجمه گوگل]اگر در ابتدا شجاع باشم، پایان متفاوت است
[ترجمه ترگمان]اگر در ابتدا من شجاع بودم، پایانی متفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I was surprised by the abrupt ending to the conversation.
[ترجمه گوگل]از پایان ناگهانی مکالمه متعجب شدم
[ترجمه ترگمان]از پایان دادن این مکالمه متعجب شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

فرجام (اسم)
finish, end, conclusion, ending

تخصصی

[نساجی] تفاوت رنگ در طول پارچه - جذب سریع رنگ در پارچه در ماشین ژیگر بطریقی که یک طرف پارچه کمرنگ و طرف دیگر کاملا پر رنگ شده باشد

انگلیسی به انگلیسی

• termination, finish, conclusion
the ending of something such as a story or a play is the last part of it.

پیشنهاد کاربران

پایان بندی
تیتراژ پایانی
ending ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: پایانه 2
تعریف: وند یا وندهایی که به انتهای پایه وصل می شود
an ending in not the end
[زبا شناسی] پایانه، پی بند، شناسه
پایان دهی، پایان بخشی، پایان یابی، خاتمه دهی، خاتمه یابی، اتمام، خاتمه، پایان
پایان دهنده، پایان بخش، اتمام گر، اتمام دهنده

بپرس