endow

/enˈdaʊ//ɪnˈdaʊ/

معنی: وقف کردن، چیزی را وقف کردن، اعطا کردن به، موهبت بخشیدن به
معانی دیگر: (استعدادهای خداداد و غیره) ارزانی داشتن، بهره مند کردن، به ودیعه گذاشتن، دادن، نسبت دادن به، منتسب دانستن به، پیواندن، (به دانشگاه و بیمارستان و غیره) وقف کردن، (پول یا ملک) بخشیدن، اعطا کردن، عطیه دادن، دهش کردن، با with بخشیدن به، به صیغه اسم مفعول دارا

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: endows, endowing, endowed
(1) تعریف: to give a permanent income, source of income, or property to.
مترادف: finance, fund, subsidize
متضاد: divest
مشابه: award, bestow, confer, contribute, convey, donate, gift, grant, will

- The philanthropist endowed the charity with $40,000 per year.
[ترجمه سينا مونتانا] فرد نیکوکار موسسه خیریه را - از - ٤٠٠٠ دلار در سال برخوردار کرده / - از - بهره مند ساخته
|
[ترجمه گوگل] این نیکوکار سالانه 40000 دلار به این موسسه خیریه اهدا کرد
[ترجمه ترگمان] این فرد نیکوکار به مبلغ ۴۰،۰۰۰ دلار در سال به این موسسه خیریه اعطا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wealthy woman endowed a scholarship fund at the university.
[ترجمه گوگل] زن ثروتمند یک صندوق بورسیه در دانشگاه وقف کرد
[ترجمه ترگمان] یک زن ثروتمند در دانشگاه کمک هزینه تحصیلی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to equip with some ability, quality, or asset.
مترادف: endue, invest
مشابه: bequeath, bestow, bless, equip, favor, grace

- Nature endowed her with a remarkable aptitude for mathematics.
[ترجمه سينا مونتانا] طبیعت او را - از - استعاد عجیبی در ریاضیات بهره مند ساخته / طبیعت - به - او استعداد عجیبی در ریاضیات ارزانی داشته یا بخشیده
|
[ترجمه گوگل] طبیعت به او استعداد قابل توجهی در ریاضیات داده است
[ترجمه ترگمان] طبیعت استعداد قابل توجهی برای ریاضیات به او داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was endowed with a good sense of humor.
[ترجمه گوگل] او دارای حس شوخ طبعی بود
[ترجمه ترگمان] او از شوخ طبعی خوبی برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to endow gods with human traits
صفات انسانی را به خدایان نسبت دادن

2. Take my rest life over to endow you a belief in goodliness forever.
[ترجمه گوگل]زندگی استراحت من را در اختیار بگیر تا برای همیشه به تو ایمان به خوبی بدهم
[ترجمه ترگمان]بقیه عمرم را صرف این کرده ام که به شما یک ایمان ابدی بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Herbs have been used for centuries to endow a whole range of foods with subtle flavours.
[ترجمه گوگل]گیاهان برای قرن‌ها برای اعطای طعم‌های لطیف به طیف وسیعی از غذاها استفاده شده‌اند
[ترجمه ترگمان]علف ها برای قرن ها به عنوان یک طیف کامل از غذاها با طعم های ظریف استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Donna's parents plan to endow a scholarship fund in memory of their daughter.
[ترجمه گوگل]والدین دونا قصد دارند به یاد دخترشان یک بورس تحصیلی وقف کنند
[ترجمه ترگمان]والدین Donna قصد دارند تا یک صندوق کمک هزینه تحصیلی به یاد دخترشان فراهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thus, they are naturally reluctant to endow subordinates with even more independence of action.
[ترجمه گوگل]بنابراین، آنها طبیعتاً تمایلی به اعطای استقلال عمل بیشتر به زیردستان ندارند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، آن ها به طور طبیعی نسبت به زیردستان خود با استقلال بیشتر بی میل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To endow with personal qualities; personify.
[ترجمه sara] برای بهره مندی از ویژگی های انسانی، شخصیت انسانی داشته باش.
|
[ترجمه گوگل]اعطای ویژگی های شخصی؛ شخصیت کردن
[ترجمه ترگمان]To با ویژگی های شخصی، personify
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To endow those who love me with wealth, That I may fill their treasuries.
[ترجمه گوگل]به کسانی که مرا دوست دارند مال عطا کنم تا خزانه هایشان را پر کنم
[ترجمه ترگمان]برای endow که مرا با ثروت دوست دارند، می توانم treasuries را پر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "Flavor"theory endow the native beauty and subaudition to Chinese ancient literature theory, the way of poetry speak is a symbol of the theory which has not been changed for hundreds of years.
[ترجمه گوگل]تئوری "طعم" زیبایی بومی و گوش فرادادن به نظریه ادبیات باستانی چین را می بخشد، نحوه صحبت شعر نمادی از نظریه است که صدها سال است تغییر نکرده است
[ترجمه ترگمان]\"Flavor\"، زیبایی بومی و subaudition را به نظریه ادبیات باستانی چین، یعنی طرز صحبت شعر، نماد نظریه ای است که صدها سال است که تغییر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We also compared the prognostication precision, endow differ power, and established assembled forecast model.
[ترجمه گوگل]ما همچنین دقت پیش‌بینی، توان متفاوت و مدل پیش‌بینی مونتاژ شده را مقایسه کردیم
[ترجمه ترگمان]ما همچنین دقت prognostication را مقایسه کردیم، endow با قدرت فرق کرده و مدل پیش بینی مونتاژ شده را ایجاد کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ltd, and decided to endow them with first band qualification of international bidding of electromechanical products.
[ترجمه گوگل]Ltd، و تصمیم گرفت تا آنها را با صلاحیت باند اول مناقصه بین المللی محصولات الکترومکانیکی اعطا کند
[ترجمه ترگمان]با مسئولیت محدود، و تصمیم گرفت تا به آن ها امتیاز اول مزایده بین المللی محصولات الکترومکانیکی را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its night doth He endow with darkness, and its splendour doth He bring out (with light).
[ترجمه گوگل]شب آن را تاریکی می بخشد و شکوهش را (نور) بیرون می آورد
[ترجمه ترگمان]شبی است که با ظلمت و شکوه و جلال خود endow می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mathematics seems to endow one with something like a new sense.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ریاضیات انگار موهبتی همچون درایتی ویژه به افراد می بخشد.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ریاضیات به انسان چیزی شبیه حس جدیدی می بخشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ریاضیات به معنای جدیدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The conservation activities endow city with deep cultural meaning over again and look for urban humanistic vitality and romantic spatial developmental philosophy of back street and alleyway.
[ترجمه گوگل]فعالیت های حفاظتی بار دیگر به شهر معنای عمیق فرهنگی می بخشد و به دنبال سرزندگی انسان گرایانه شهری و فلسفه توسعه فضایی عاشقانه خیابان و کوچه پس کوچه است
[ترجمه ترگمان]فعالیت های حفاظت از این شهر با معنای فرهنگی عمیق دوباره و به دنبال حیات انسانی شهری و فلسفه توسعه فضایی رمانتیک در خیابان و کوچه پشتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The polyphonic features endow Light in August with eternal vitality.
[ترجمه گوگل]ویژگی های پلی فونیک به نور در آگوست با سرزندگی ابدی می بخشد
[ترجمه ترگمان]ویژگی های چند صدایی (چند صدایی)در ماه آگوست با نشاط ابدی به فضا پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So, the conclusion is that we should endow the fiduciary duty to the managers in the statutory law.
[ترجمه گوگل]پس نتیجه این است که در قانون اساسی امانت داری را برای مدیران قائل شویم
[ترجمه ترگمان]بنابراین، نتیجه این است که ما باید به مدیران در قانون موضوعه عمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقف کردن (فعل)
amortize, devote, dedicate, amortise, bequeath, endow, avow

چیزی را وقف کردن (فعل)
endow

اعطا کردن به (فعل)
endow

موهبت بخشیدن به (فعل)
endow

انگلیسی به انگلیسی

• grant, award, give a gift of money or property; furnish with some quality or ability
if someone or something is endowed with a quality, they have it or are given it; a formal use.
if someone endows an institution, they give it a large amount of money.

پیشنهاد کاربران

اینم یادم رفت که بگم معنی دیگه ش میشه عطیه دادان
( ولی توجه داشته باشید عطیه دادان یعنی از درامد خود به طور مرتب اهدا کردن یا همان عطیه دادن ) / یا ( سود سرمایه ی موجودی شخص را اهدا کردن یا همان عطیه دادن ) . این میشه endowment که با donation فرقش فقط در اینه که donation یکبتره و تمام میشه ولی endowment همیشه در اینده جریان خواهد داشت
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان این کلمه هیچ ربطی به ( نسبت دادن ) نداره اشتباه تفسیری مترجم بوده
To endow gods wirh human traits از اون زمانی میاد که خدایان در ذهن انسان برای اولین بار شکل گرفتن و انسان خدایان را از صفات انسانی ( برخوردار کردن ) د
✔️ بهره مند شدن - ( استعدادهای خداداد و غیره ) ارزانی داشتن
( معمولاً بصورت مجهول )
. . .
Beyond fossil fuels, Oman is endowed with significant natural resources such as solar and wind and to some extent, geothermal and tidal energy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : endow
✅️ اسم ( noun ) : endowment
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
بَذْل
مسئولیت و . . . سپردن
dedicate
اعطا شدن، برخوردار بودن،
To endow is to furnish, but not with furniture. If you've been endowed with something, it means you've been given a gift — most likely a gift that can't be returned or exchanged, like a sense of humor or athletic ability or trust.
...
[مشاهده متن کامل]

We usually use endow to refer to an ability or a quality, but you can endow someone with money, too. Endow is related to the word dowry, which is a gift that a man — or sometimes a woman — receives from his or her fianc�’s family before the wedding

برخوردار ساختن
بهره مند بودن، موهبت چیزی را داشتن
با یک کیفیت یا توانایی تجهیز کردن
provide with a quality, ability, or asset

وقف کردن، اهدا کردن، هدیه کردن، اعطا کردن، بخشیدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس