entrained

جمله های نمونه

1. we entrained in ahwaz
ما در اهواز سوار ترن شدیم.

پیشنهاد کاربران

جذاب، کشیدن، اهسته دنبال کسی رفتن، بقطار سوار کردن، بدنبال کشیدن
وارد شده ، اضافه شده

بپرس