معنی: بافتن، در اغوش گرفتن، بهم پیچیدن، بهم پیچاندن، مثل طناب تابیدنمعانی دیگر: (دورچیزی) حلقه زدن، به هم بافتن، به هم پیچیدن، هم باف کردن، entwist : بهم پیچیدن، مج بافتن
بررسی کلمه
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: entwines, entwining, entwined مشتقات: entwinement (n.)
• : تعریف: to twist or coil together; interweave. • مشابه: twine, twist
جمله های نمونه
1. Honeysuckle will entwine round the stick as it grows.
[ترجمه گوگل]پیچ امین الدوله در حین رشد به دور چوب می پیچد [ترجمه ترگمان]پیچ امین الدوله از زمانی که رشد می کند، دور آن می چرخد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Roses and honeysuckle entwine the little cottage.
[ترجمه گوگل]گل رز و پیچ امین الدوله کلبه کوچک را در هم می پیچند [ترجمه ترگمان]گل های رز و پیچ امین الدوله از این کلبه کوچک entwine [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Facing each other, the giraffes were managing to entwine their necks in the most astonishing manner.
[ترجمه سهیل س] زرافه ها صورتهایشان را رو به هم قرار می دادند، و گردنهایشان را به نحو شگفت انگیزی مثل پیچک دور هم پیچیده نگه می داشتند
|
[ترجمه گوگل]زرافهها روبهروی یکدیگر به شگفتانگیزترین حالت موفق میشدند گردن خود را در هم ببندند [ترجمه ترگمان]زرافه ها در روبرو شدن با یکدیگر با entwine و most رفتار می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. All these threads, and more, entwine in the lines of longitude.
[ترجمه گوگل]همه این رشته ها و موارد دیگر در خطوط طول جغرافیایی در هم می پیچند [ترجمه ترگمان]تمام این نخ ها، و بیشتر، در خطوط عرض جغرافیایی درهم می پیچند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A skilled historian is able to entwine his inventory material with evidence gathered from a variety of other sources.
[ترجمه گوگل]یک مورخ ماهر می تواند مواد موجودی خود را با شواهد جمع آوری شده از منابع مختلف دیگر در هم بپیچد [ترجمه ترگمان]یک مورخ ماهر قادر به درهم entwine مدارک و مدارک به دست آمده از منابع مختلف دیگر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She knows how to entwine herself in your affections.
[ترجمه سهیل س] او می داند که چگونه مثل پیچک خود را به دور احساسات و عواطف شما بپیچد.
|
[ترجمه امری] او میداند چگونه خود را در احساسات تو درگیر کند.
|
[ترجمه گوگل]او می داند که چگونه خود را در محبت های شما بپیچد [ترجمه ترگمان]او می داند که چگونه خود را در احساسات و عواطف شما جا به جا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. To twist together or entwine into a confusing mass; snarl.
[ترجمه گوگل]به هم بپیچانند یا در یک توده گیج کننده در هم بپیچند غرغر کردن [ترجمه ترگمان]برای اینکه با هم پیچ بخوریم یا به شکل توده گیج کننده تبدیل شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The plant will entwine round the stick as it grows.
[ترجمه گوگل]این گیاه در حین رشد به دور چوب می پیچد [ترجمه ترگمان]این گیاه در اطراف چوبی که رشد می کند دور آن می چرخد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The whose livings to entwine the whose dies.
[ترجمه گوگل]کسانی که زندگیشان به هم میپیچد که میمیرد [ترجمه ترگمان] کسی که باید بهش پول بده که کی بمیره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The problem of the silk thread sort that entwine surround I!
[ترجمه گوگل]مشکل رشته نخ ابریشمی است که من را احاطه کرده است! [ترجمه ترگمان]مشکل نخ های ابریشمی که دور من جمع می شوند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Would entwine itself verdantly still!
[ترجمه گوگل]خود را به طور سرسبز در هم میپیچد! [ترجمه ترگمان]آیا باز هم خود را به هم می زنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Roses entwine the little cottage.
[ترجمه سهیل س] گلهای سرخ مانند پیچک به کلبه ی کوچک می پیچیدند
|
[ترجمه امری] گل های سرخ به کلبه ی کوچک میپیچند.
|
[ترجمه گوگل]گل رز کلبه کوچک را در هم می پیچد [ترجمه ترگمان]گل سرخ در یک کلبه کوچک فرو می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. His dazed eyes stare at the eels, which still writhe and entwine.
[ترجمه گوگل]چشمان مات و مبهوتش به مارماهی ها خیره می شود که هنوز می پیچند و در هم می پیچند [ترجمه ترگمان]چشمان مبهوت او به مارماهی خیره می شود که هنوز به خود می پیچید و درهم می پیچید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• weave, braid, interweave, interlace, twist together if something entwines with something else or if you entwine it, you twist one thing in and around another thing.