enunciate

/əˈnənsiˌet//ɪˈnʌnsɪeɪt/

معنی: اعلام کردن، تلفظ کردن، صریحا گفتن
معانی دیگر: (به وضوح و به طور قاطع) گفتن، شرح دادن، (واژه و غیره را به وضوح) تلفظ کردن، شمرده گفتن، مژده دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enunciates, enunciating, enunciated
(1) تعریف: to pronounce (words), esp. in a clear and distinct voice.
مترادف: articulate, pronounce, sound
مشابه: accentuate, say, voice

(2) تعریف: to state (an idea, belief, or the like) with clarity and exactness.
مترادف: articulate
مشابه: assert, express, state, voice
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: enunciation (n.), enunciator (n.)
• : تعریف: to pronounce words, esp. in a clear and distinct voice.
مترادف: articulate, pronounce
مشابه: speak, talk

- If she does not learn to enunciate, she will never become an actor.
[ترجمه ک. ف] اگر او واضح ودقیق صحبت کردن را نیاموزد، هیچوقت هنر پیشه قابلی نخواهد شد
|
[ترجمه گوگل] اگر او تلفظ را یاد نگیرد، هرگز بازیگر نمی شود
[ترجمه ترگمان] اگر او یاد نگیرد، هرگز بازیگر نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. children must be taught to enunciate correctly
به بچه ها باید آموخت که درست تلفظ بکنند.

2. descartes was the first person to enunciate the principle of inertia
دکارت اولین کسی بود که اصل ماند (اینرسی) را بیان کرد.

3. He is always willing to enunciate his opinions on the subject of politics.
[ترجمه گوگل]او همیشه مایل است نظرات خود را در مورد موضوع سیاست بیان کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه مایل است که عقاید خود را در مورد موضوع سیاست مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He doesn't enunciate very clearly.
[ترجمه زهرا] او واضح و شفاف تلفظ نمی کند
|
[ترجمه گوگل]او خیلی واضح بیان نمی کند
[ترجمه ترگمان]واضح و واضح حرف نمی زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Actors learn how to enunciate clearly in the theatrical college.
[ترجمه گوگل]بازیگران یاد می گیرند که چگونه در کالج تئاتر به وضوح بیان کنند
[ترجمه ترگمان]بازیگران یاد می گیرند چطور به روشنی در کالج تئاتر مطرح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An actor has to enunciate clearly.
[ترجمه گوگل]یک بازیگر باید به وضوح بیان کند
[ترجمه ترگمان]یک بازیگر باید به روشنی بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He went on to enunciate the principles for review of the supplementary benefits system.
[ترجمه گوگل]وی در ادامه به بیان اصول بازنگری در نظام مزایای تکمیلی پرداخت
[ترجمه ترگمان]او ادامه داد که اصول بازبینی سیستم مزایای مکمل را مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The present work enunciate the phenophase and plant organ development of Hedyotis diffusa Willd. at Nanjing region. These results can give a reference for the plant growing practice.
[ترجمه گوگل]کار حاضر فنوفاز و رشد اندام گیاهی Hedyotis diffusa Willd را بیان می کند در منطقه نانجینگ این نتایج می تواند مرجعی برای عملکرد رشد گیاه باشد
[ترجمه ترگمان]این کار به گفته the و توسعه اندام گیاه of diffusa Willd است در منطقه نانجینگ این نتایج می تواند مرجعی برای تمرین رشد گیاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He always willing to enunciate his opinions on the subject of politics.
[ترجمه گوگل]او همیشه مایل است نظرات خود را در مورد موضوع سیاست بیان کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه مایل است که عقاید خود را در مورد موضوع سیاست مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To pronounce distinctly and carefully ; enunciate.
[ترجمه گوگل]برای تلفظ واضح و با دقت ; اعلام کردن
[ترجمه ترگمان]واضح و واضح بیان کرد: مژده بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was ever ready to enunciate his views to all who would listen.
[ترجمه گوگل]او همیشه آماده بود تا نظرات خود را برای همه کسانی که گوش می‌دادند بیان کند
[ترجمه ترگمان]همیشه آماده بود که نظریات خود را به همه کسانی که گوش می دادند، بازگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Speak slowly, enunciate clearly, and show appropriate emotion and feeling related to your topic.
[ترجمه گوگل]آهسته صحبت کنید، واضح بیان کنید و احساسات و احساسات مناسب مرتبط با موضوع خود را نشان دهید
[ترجمه ترگمان]به آرامی صحبت کنید و به روشنی بیان کنید و احساس و احساسات مناسب در رابطه با موضوع تان را نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He doesn't enunciate clearly.
[ترجمه گوگل]او به وضوح بیان نمی کند
[ترجمه ترگمان]واضح و صریح جواب نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smith knew nothing of the idea of organic evolution that Charles Darwin was to enunciate some decades later.
[ترجمه گوگل]اسمیت از ایده تکامل ارگانیک که چارلز داروین چند دهه بعد باید بیان می کرد چیزی نمی دانست
[ترجمه ترگمان]اسمیت از ایده تکامل ارگانیک که چارلز داروین چند دهه بعد مطرح کرد اطلاعی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعلام کردن (فعل)
acclaim, declare, promulgate, notify, blazon, enunciate, herald, exclaim

تلفظ کردن (فعل)
enunciate, vocalize, diphthongize, pronounce

صریحا گفتن (فعل)
enunciate

انگلیسی به انگلیسی

• say words in an articulate or clear manner, articulate; announce, proclaim
when you enunciate a word or part of a word, you pronounce it clearly; a formal word.
when you enunciate a thought, idea, or plan, you express it clearly and formally; a formal word.

پیشنهاد کاربران

1 ادا کردن ( کلمات )
2 به طور شفاف بیان کردن ( یک ایده، نظر ، طرح )
واضح و صریح و شفاف و روشن بیان کردن. اعلام کردن
تلفظ کردن , بیان کردن
– He doesn't enunciate very clearly
– He enunciated his vision of the future
– She enunciated each word slowly and carefully
🔴 to pronounce words or parts of words clearly
[ obj]
Be sure to enunciate [=articulate] every syllable
مثال :
? What do you think of the name Kayla
1. my name is Kayla! I've always liked it but the amount of times people think I'm saying Taylor is probably up in the thousands
...
[مشاهده متن کامل]

2. My name is Kayla and I’ve literally never been asked about Taylor. This is interesting 🤔
3. Might depend on accent? or even just how clearly you enunciate it
4. I'll second this. My biggest thing was when Makayla ( or any alternate spelling ) got popular and everyone started assuming that was my name.

The word enunciate is related to the Latin words for both "announce" and "messenger. " So most likely those ancient Romans who created the word wanted a messenger who could announce things without mumbling, grumbling, and rambling.

بپرس